طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات

۶۶ مطلب با موضوع «گفتارها» ثبت شده است

برای این که راه یک انقلاب به قتلگاه کربلا ختم شود لازم نیست حاکم کسی مثل یزید باشد/ نابرابری‌های اجتماعی جزء شرایط تمهید کربلاست

 

گزیده:

 

چه می‌شود که گذر یک انقلاب به طف می‌افتد؟ آیا همه‌ی چیز در شخص یزید و شخصیتی مشابه یزید خلاصه می‌شود؟ آیا حتما باید حاکم جامعه دَعی و بن الدَعی باشد؛ شرابخوار و بوزینه‌باز باشد تا راه انقلاب به گودال ختم شود؟ یا این‌که مسیرهای دیگری هم هست؟
این وضعیت البته اسلام ابن‌عباس‌ها را به خطر نمی‌اندازد؛ لذا ساکتند. ابن‌عباس‌های امروزی می‌توانند مثل ابن‌عباس دیروز عمل کنند؛ گیریم که جامعه طبقاتی شود، گیریم که «أَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم» بشود، این‌عباس‌ در همچنین شرایطی در پایتخت معنوی وقت، در مدینه می‌نشست و آیات قرآن تفسیر می‌کرد و مسئله‌ی شرعی می گفت. اگر شرایط طوری بشود که أَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم، وأمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم، به کرسی تفسیر و مسئله شرعی ابن‌عباس‌ها که کار ندارد. البته کرسی که نه دکان. این وضعیت دکان ابن‌عباس‌ها را تعطیل نمی‌کند؛ اما اسلامِ حسین‌ بن‌علی(علیه‌السلام) را، همه‌ی ارزش‌های توحیدی و انسانی را به مسلخ برد.

 


*این متن، تحریر و تکمیل گفتاری است که در جمع طلاب مدرسه علمیه امام باقر(علیه السلام) قم ارائه شده است.

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۰
مجتبی نامخواه

بازخوانی سیره اهل‌بیت(علیه‌السلام) از منظر آیت‌الله خامنه‌ای*

بر اساس «نظریه‌ انسان 250 ساله» (تحلیل سیره اهل‌بیت(علیه‌السلام) از منظر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای) اهل‌بیت(ع) همواره در حال «مبارزه‌ی سیاسی حاد» بوده‌اند. بر این اساس می‌توان دوران حیات طیبه ائمه هدی(علیهم السلام) را بر حسب «موفقیت ظاهری در این مبارزه و تشکیل حکومت» یا «عدم کسب این پیروزی اجتماعی و ظاهری»، به دورازه دوره تقسیم‌بندی نمود. این دوره‌ها را قرار داشتن در موضع نهضت یا نظام، هم‌چنین موضع و شرایط متفاوت‌ نهضت اهل بیت(علیه السلام) نسبت به نظام‌های حاکم از هم متمایز می‌کند.

جدول بحث هیئت روح الله




* بحث ارائه شده در هیئت روح‌الله شهرستان یزد؛ 31 تیرماه 1395

۰ نظر ۰۴ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۰
مجتبی نامخواه

جلسه با جمعی از دانشجویان عدالتخواه در شهر یزد

حجت الاسلام نامخواه در جلسه با جمعی از دانشجویان عدالتخواه در شهر یزد مطرح کرد: بدنه‌ی دانشجویی باید پاسخ درستی به «چه باید کرد؟» بدهد.

وی در ادامه گفت: اوایل انقلاب عمده‌ی حزب اللهی‌ها یا در صحنه‌ی جبهه دفاع مقدس حضور داشتند و یا در جهاد سازندگی به کمک مردم می‌شتافتند. اما امروز بدنه‌ی دانشجوی حزب‌اللهی از مردم جداشده و دغدغه‌های آن‌ها متفاوت شده است. برای پاسخ به سوال بالا باید اول به این سوال جواب داد: «چه کسی چه باید بکند؟»

نامخواه با ذکر این نکته که ما در بهترین حالت آدم انقلابیون بوده ایم نه آدم انقلاب؛ عنوان کرد: مشکل این نیست که ما در یکی یکی کارهایمان اشتباه کردیم، مشکل این است که در هویت انقلابی خود دچار اشتباه شدیم. بسته به معنایی که از انقلاب داریم تعریف ما از انسان انقلابی متفاوت است.

وی در آخر گفت: معناهای متفاوتی می‌توان از انقلاب تعریف کرد ولی برای یک تعریف درست باید انقلاب اسلامی را از دیدگاه متفکرین خود انقلاب بررسی کرد. باید تفکرات امام درباره‌ی انقلاب را بررسی کرد. باید اندیشه امام را مطالعه کرد.


۰ نظر ۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۸
مجتبی نامخواه

 

انقلاب و تغییر اجتماعی از مسائل دامنه‌دار در علوم اجتماعی است. پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک مورد خاص و خلاف‌آمد نظریه‌های جامعه‌شناسی انقلاب تأثیرات قابل توجهی در این حوزه‌ی نظری ایجاد کرده است. در این میان امام خمینی(ره) در تحلیل انقلاب اسلامی دیدگاهی پیش‌کشیده‌اند که تفاوت‌هایی بنیادین با نظریه‌های مدرن انقلاب دارد. این تفاوت‌ها باعث شده دیدگاه امام خمینی، کمتر مورد توجه باشد و حداکثر در حاشیه‌ی نظریه‌های جامعه‌شناسی انقلاب، بازسازی گردد. این بررسی در پی آن است تا فراتر از کارها و بازساز‌ی‌های انجام شده، با روشی توصیفی به بازخوانی اندیشه‌های امام خمینی پرداخته سازه‌ا‌ی مفهومی از این دیدگاه را دست دهد.

امام خمینی در دیدگاهی که درباره‌ی یک انقلاب اسلامی یا یک انقلاب اجتماعی به طور عام و انقلاب اسلامی ایران به طور خاص می‌پرورانند، ضمن تأکید بر تشریح و تبیین عوامل اجتماعی انقلاب، برخلاف نظریه‌های مدرن جامعه‌شناسی بر «انقلاب از درون» تأکید می‌شود. اگر چه سازه‌ی مفهومی که امام خمینی در تحلیل انقلاب اجتماعی پیش می‌کشند بر تحلیل و مطالعه‌ی موردی انقلاب اسلامی ایران متمرکز است اما به نحو عام، ظرفیت تبیین یک انقلاب اسلامی و یک انقلاب اجتماعی را دارد. در این سازه‌ی مفهومی استعمار، استبداد، استثمار و استحمار با انحطاط فرهنگی به مثابه علل معدّه انقلاب نادیده گرفته نمی‌شوند اما انقلاب اسلامی واکنشی صرف به این زمینه‌ها نیست. هم‌چنان که این زمینه‌ها دست کم دو سده بر جامعه‌ی ما تفوق داشتند اما هیچ انقلابی وجود نداشت. اصولاً یکی از تفاوت‌های نظریه‌ انقلاب امام خمینی با اغلب نظریه‌های انقلاب در همین جهت‌گیری‌هاست. مطالعات انقلاب نوعاً محافظه‌کارند، انقلاب را عطف به کم‌بودها و نبودهای اجتماعی تحلیل می‌کنند و به دنبال این هستند که چگونه می‌توان از یک انقلاب به مثابه یک تب تند جلوگیری کرد. نظریه امام اما محافظه‌کار نیست. انقلاب را نه برای پیشگیری که برای بازتولید و استمرار آن مورد مطالعه قرار می‌دهد و ضمن بر شمردن کاستی‌های زمینه‌ای، این عدم‌ها را معد انقلاب به مثابه یک امر وجودی و الاهی (تحفه‌ی الاهی) می‌دانند.

 بررسی سخنرانی‌های امام خمینی به ویژه در ماه‌های آغازین انقلاب نشان دهنده‌ی کوشش همه جانبه‌ی امام خمینی برای طرح و بسط و استدلال از منظری به خصوص در تحلیل انقلاب اسلامی است.  

امام خمینی انقلاب اسلامی را محصول یک فرایند چهار مرحله‌ای تصویر می‌کنند. در مرحله‌ی اول طرح «اسلام انقلابی» و درگیری آن با برداشت‌های مقدس‌مآبانه و متجددمآبانه از اسلام مطرح است. از نظر امام خمینی اسلام رایج پیش از انقلاب ناب نیست و حجاب تجدد و تحجر آن را پوشانده است. جان‌مایه‌ی معرفتی انقلاب اسلامی خرق این حجاب‌ها با طرح اسلام ناب در جریان یک درگیری معرفتی است. این درگیری معرفتی زمینه‌ساز آگاهی عمومی را فراهم می‌آورد و به شکل‌گیری یک «انقلاب انسانی» می‌انجامد. انقلاب انسانی مفهوم مرکزی و در عین حال پیچیده‌ی تحلیل امام خمینی است که در عین داشتن زمینه‌های عینی و اجتماعی، به دست غیب الهی و در درون انسان‌ها انجام می پذیرد. محصول این انقلاب درونی مولودی نو و غیر قابل پیش بینی است که تحت عنوان «انسان انقلابی» بازشناخته می‌شود. انسان انقلابی در تمنای انقلاب اجتماعی به کنش‌های متمایزی دست می‌زند که منتهی به شکل‌گیری «انقلاب اسلامی» می‌شود.


* مقاله‌‌ای با عنوان «نظریه انقلاب امام خمینی(ره)» به همایش بین‌المللی گفتمان اسلام سیاسی امام خمینی و جهان معاصر ارائه دادم که پذیرفته و برگزیده شد. متن فوق بحثی است که مبتنی بر این محتوای مقاله در این همایش در تاریخ 12 خرداد 1395 ارائه کردم.

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۸
مجتبی نامخواه

مطالعه‌ فقه به مثابه رویکردی در علم اجتماعی مسلمین بیش از پیش ضرورت دارد

حجت الاسلام مجتبی نامخواه در نشست رویکرد فقهی در علم اجتماعی مسلمین گفت: فقه در رقم‌زدن مهم‌ترین تغییر اجتماعی معاصر و شکل‌دهی به نهادهای اجتماعی کنونی ما تأثیر به سزایی دارد و به همین دلیل در حال حاضر مطالعه‌ آن به مثابه یک رویکرد در علم اجتماعی مسلمین بیش از پیش ضرورت دارد.


گزارش نشست در پایگاه خبری-تحلیلی علوم انسانی طلیعه

گزارش نشست در خبرگزاری مهر

گزارش نشست در شبکه اجتهاد


۰ نظر ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۵۴
مجتبی نامخواه

*خلاصه:

*می گویند تا 84 یک جورهایی مسیر لیبرالیسم را می‌رفتیم. الآن باید مسیر سرمایه‌داری را برویم که به یک طبقه متوسط به ایجاد بشود؛ بعد این طبقه متوسط همه معادلاتی را که ما در حوزه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی می‌خواهیم را رقم می‌زند.

*این اتفاقی است که ما بچه حزب‌اللهی‌ها مخصوصاً در سطح فکری و گفتمانی برای آن باید فکر بکنیم چون برای چنین مواجهه‌ای آماده نشده‌ایم. ما برای این آماده نشده‌ایم که با سرمایه‌داری مواجه بشویم. برای این تربیت شده‌ایم که با بحث‌های نظری سکولاریسم و لیبرالیسم و اینها مواجه بشویم در حالی که مواجهه‌ی کنونی‌مان یک تفاوت‌هایی دارد.

 

*وقتی امام خمینی بحث‌های اسلام ناب و اسلام آمریکایی را مطرح می‌کردند، با امام قهر کردند. اعتقاد داشتند این‌ها یک‌سری حرف‌های تبلیغاتی است. چه کسانی؟ همان محافظه‌کارانی که بعد ما پذیرفتیم آنها به عنوان ستون‌های فکری ما باشند. واقعیت این است که ما با فضای محافظه‌کار و فضای سنتی‌‌ای که این بحث‌ها را التقاطی می‌دانسته و می‌دانند رودربایستی داریم. صورت سیاسی این رودربایستی همین چیزی است که به آن می‌گوییم اصولگرایی و این مانع تحرک ما در برابر این مسیر جدید است.
* این که ما این طبقه مرفه را نمی‌بینیم؛ این‌که نمی‌توانیم این تغییر و این شیفت بزرگ از روشنفکری چپ‌گرای دهه هفتاد و هشتاد به منورالفکری متأخر دهه نود را ببینیم و تحلیل بکنیم، این‌که نمی‌توانیم متناسب با آن جواب تولید بکنیم؛ نمی‌توانیم متناسب با آن واکنش بلکه کنش تولید بکنیم، همه‌ی این‌ها به این ریشه‌های فکری ما برمی‌گردد. عرض کردم. بعضی از جریان‌های سیاسی ظرفیت نیروهای انقلاب را مصادره کرده‌اند. باید برای این یک فکر اساسی بکنیم.

دانلود متن ویرایش شده این بحث در قالب یک جزوه دریافت

 

متن کامل در ادامه مطلب...

 


پی‌نوشت:
* متن فوق تحریر گفتاری است که در یک نشست ارائه داده‌ام؛ منتشر شده در حق ؛ رجانیوز
*مطالب دیگری که طی سال‌های اخیر درباره‌ «طبقه مرفه جدید» داشته‌ام:
1.عملکرد و روش امام علی (ع) در مبارزه با طبقه ی مرفهین به وجود آمده از دل نظام صدر اسلام
(تیر 1389)
2.کارآمدی برای پیشرفت؛ کارآمدی برای عدالت (فروردین 1392)
3.تنگه احد مصاف با تکنوکرات‌ها(اردیبهشت 1392)
4.مفهوم طبقه مرفه جدید و مخالفانش(مرداد 1392)
5.واقعیت‌های فرامتنی قراردادهای IPC  و سکوت علوم اجتماعی(آذرماه 1394)
6.الهیات سازش (آذرماه 1394)
7.درآمدی بر جامعه‌شناسی «طبقه مرفه جدید»: تصویر و تفسیر فتنه(دی 1394)

* این بحث درباره‌ی «طبقه مرفه جدید» بوده و مانده‌ام چرا در نشر مطلب از عنوان «طبقه متوسط جدید» استفاده کرده‌اند.
جایگزینی «طبقه متوسط» به جای «طبقه مرفه» یک اشتباه فاحش است: نه صحیح است و نه در متن گفته‌های وجود دارد. فقط یک جا گفته‌ام که طبقه متوسطی که ذکریا می‌گوید همان طبقه مرفه جدید است و در کل تعمد داشته‌ام از همان ادبیات حضرت آقا تحت عنوان «طبقه مرفه جدید» استفاده کنم.
* بسط رانت نفتی نه فقط طیقه متوسط را فربه نمی‌کند، بلکه به تحدید و تضعیف آن می‌انجامد.
* انشاءالله در آینده درباره‌ی تفاوت‌های «طبقه مرفه جدید» و «طبقه متوسط» خواهم نوشت.


۰ نظر ۲۴ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۰
مجتبی نامخواه

 

 

 

 

http://nazariehfarhangi.ir/files_site/news/r_38_151209161309.jpg

 

عنوان بحثی که ارائه خواهم داد عبارت است از «فرهنگ و سیاست‌گذاری در سال‌های اولیه پس از انقلاب اسلامی»؛ این بحث در واقع گزارشی است از کوششی که برای به دست دادن «درآمدی بر مطالعه‌ی نهادهای انقلاب اسلامی» انجام شده است. بر این باورم این کوشش به دلایلی که تشریح خواهم نمود؛ دستاوردی بیشتر از طرح صحیح پرسش‌ نداشته است؛ از این روست که به صورت فزاینده‌ای آن را به نقد و نظر بزرگواران محتاج می‌یابم. 

در این بحث می‌کوشم با استفاده از ادبیات نظری چند حوزه، یک چارچوب مفهومی تدارک ببینم برای بررسی یکی از مهم‌ترین تجربه‌های اجتماعی اخیر ملت ایران. این چند حوزه عبارتند از سیاست‌گذاری، مطالعه درباره‌ی فرهنگ و فرهنگ‌پژوهی و مطالعه‌ی انقلاب‌ها و جنبش‌های اجتماعی. این ادبیات ناظر به حقیقت‌، کارآمدی و اقتضای موضوع مطالعه، ناظر به ذخیره‌ی معرفتی‌ عالم اسلامی دنبال کرده‌ام که به خصوص در دوران معاصر با محوریت متفکران انقلاب و امام خمینی فعال شده است. تأیید می‌فرمایید تکثر آراء و نظریه‌ها در تمامی این چند حوزه کار را تاحدودی دشوار می‌کند.

 

دشواری دیگر اما مربوط به موضوع می‌شود. نهادهای انقلاب اسلامی از یک‌سو در صورت امروزین خود اغلب موردی خاص و متمایز برای پژوهش نیستند؛ یک بروکراسی به مراتب ناکارآمد که نسبت به اغراض اولیه از کارآمدی حداقلی‌ای برخوردارند؛ از این رو چندان نمی‌توانند موضوع بررسی باشند و به عنوان مبنای مدل‌سازی برای سیاست‌گذاری‌های آینده قرار بگیرند. در پاسخ و ناظر به این مسئله لازم است یادآوری شود موضوع این بررسی محدود می‌شود به سال‌های اولیه انقلاب اسلامی؛ جایی که نهادهای انقلاب به مثابه یک نهاد کاملاً متمایز و در ردیف خاص‌بودگی اصل انقلاب بروز و ظهور پیدا می‌کنند. به تعبیر امام خمینی این نهادها در تاریخ و جوامع دیگر بی‌نظیر هستند(صحیفه امام، ج 17، ص 428)

وضع امروز این نهادها اما قصه‌ی دیگری دارد. امام خمینی و البته رهبر  انقلاب یک مفهوم قابل توجهی در زمینه‌ی نهادهای انقلاب دارند که می‌توان از آن به تبدیل شدن نهادهای انقلاب به «ضد نهاد» تعبیر کرد. منظور این است که نهادهای انقلاب حرکت‌های معطوف به اغراض مشخصی هستند که در صورت عدم حرکت به سمت آن‌ اهداف، نهادهایی صرفاً بی‌خاصیت نیستند بلکه به نهادهای ضد خود و ضد غرض اولیه‌ی خود بدل می‌شوند. امام حدود یک‌‌سال پس از پیروزی انقلاب در پیام نوروزی سال1359 می‌پرسند: «آیا راست است که بنیاد مستضعفین، بنیاد مستکبرین‏گردیده است؟»(صحیفه امام، ج‏12، ص202). حضرت‌آیت خامنه‌ای هم در مصاحبه‌ای‌ در همان سال‌های اولیه انقلاب این ایده را مطرح می‌کنندکه «اگر خدای ناکرده [نهادهای انقلاب اسلامی] از هدف­های اصولی خود تخطی کنند و به امور دیگری مشغول بشوند، نه تنها برای انقلاب فایده­ای ندارند بلکه در شرایطی به انقلاب صدمه هم می‌زنند». خلاصه این‌که موضوع این بررسی در مطالعه‌ی نهادهای انقلاب محدود می‌شود به وضعیت اولیه این نهادها در سال‌های اولیه. آیا می توانیم وضعیت امروز انقلاب را منهای برخی نهادهایی که کم وبیش بر عهد خود مانده‌اند، بدون سپاه و بسیج تصور کنیم؟ دیگر نهادهای انقلاب هم در موقعیت اولیه‌شان چنین نقش و کارکردی داشتند. انقلاب اسلامی بدون نهادهای احتمالاً خیلی زود به ترمیدور منتهی می‌شد و سرنوشتی بهتر از انقلاب 25 ژانویه‌ی مصر پیدا نمی‌کرد.


* متن فوق تحریر و تکمیل گزارشی است از مقاله‌ی «فرهنگ و سیاست‌گذاری در سال‌های نخست انقلاب اسلامی: درآمدی بر مطالعه ی نهادهای انقلاب اسلامی» که در پنل سیاست‌گذاری فرهنگی در «اولین همایش ملی دین و نظریه فرهنگی» ارائه دادم.(اینجا)

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۲
مجتبی نامخواه

 

عنوان بحثی که در خدمت بزرگوران ارائه خواهم داد عبارت است از «جایگاه فقه اجتماعی در پیکربندی فقه و طبقه‌بندی علوم». حدود شش ماه پیش در نشستی که تحت عنوان «روش‌شناسی فقه اجتماعی» برگزار شد، تلاش کردیم فهرست و شاید هم طرح‌واره‌ای از مهم ترین مسائل مطرح در زمینه‌ی «روش‌شناسی فقه اجتماعی» به دست بدهیم. روش‌شناسی را هم – همانطور که توضیح دادیم- در معنای عام و شامل آن در نظر گرفتیم که هم «دلیل» و مبانی نظری را شامل شود و هم «علت» و زمینه‌های عینی و اجتماعی را. هم روش در سطوح «بنیادین» را شامل شود و هم روش در سطوح «کاربردی» و اصطلاحاً روش‌استنباط در فقه را در نظر داشته باشد.

همچنین اشاره شد که روش در این معنای موسع و شامل، شرط «امکان» علم است و دامن زدن به آگاهی پیرامون روش در یک علم و حوزه‌ی نظری، به بازتولیدآن حوزه کمک مهمی می‌کند. بنابراین هدف عامی که برای بحث ما از روش‌شناسی فقه اجتماعی قابل تصور است عبارت خواهد بود از توسعه‌ی امکان و فراهم آوردن زمینه‌های تولید و بازتولید فقه اجتماعی.

بحثی حاضر، که طاقت و غایت جلسه‌ی کنونی نیز صرفا «طرح» آن است و نه حل آن، بخشی از همان مسائلی است که در طرح‌واره‌ی فقه اجتماعی مطرح شد. سؤال اصلی ما این است که «فقه اجتماعی در میان انبوه و انواع معرفت‌های اسلامی و انسانی چه جایگاهی دارد؟» قبل از تنقیح و تشریح این سؤال احتمالاً مناسب و شاید هم لازم باشد یک دخل و نقد مقدر را رفع و رجوع کنیم: این بحث با چه سطحی از روش‌شناسیِ فقه اجتماعی ارتباط دارد؟ و این‌که این ارتباط چه دلالت‌های روش‌شناختی در تولید و بازتولید فقه اجتماعی دارد؟ پس سؤال اولیه‌ی ما این خواهد بود که پاسخ به پرسش از جایگاه فقه اجتماعی در علم فقه و نیز در نسبت با علوم دیگر چه امکانی برای بازتولید فقه اجتماعی فراهم می‌آورد؟


* بحث ارائه شده در نشست علمی «جایگاه فقه اجتماعی در پیکربندی فقه و طبقه‌بندی علوم»؛ حلقه فقه اجتماعی انجمن مطالعات اجتماعی حوزه علمیه قم

انعکاس مطلب در:

سایت انجمن مطالعات اجتماعی حوزه علمیه قم

شبکه اجتهاد

پایگاه اطلاع‌رسانی فقه حکومتی وسائل

 

 

 

۰ نظر ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۹:۵۰
مجتبی نامخواه

در نشست علمی راهبردهای فرهنگ انقلاب اسلامی مطرح شد؛
تحول درونی انسان‌ها اصلی‌ترین تمایز انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلاب‌ها است 

 

خبرگزاری رسا ـ دانشجوی دکتری دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم(ع)، تمایز اصلی انقلاب اسلامی ایران با انقلاب‌های دیگر را تحول درونی انسان‌ها خواند و گفت: امام خمینی(ره)، زمینه سازی انقلاب اسلامی و تحول اجتماعی را تغییر و تحول درونی انسان‌ها می‌دانستند در حالی که انقلاب‌های دیگر به دنبال تحولات اجتماعی بودند.

 

 

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام مجتبی نام‌خواه، دانشجوی دکتری دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم(ع)، عصر امروز در نشست علمی «راهبردهای فرهنگ انقلاب اسلامی» که با حضور اساتید و دانشجویان دانشگاه باقرالعلوم(ع) برگزار شد اظهار داشت: تمایز اصلی و بنیادین انقلاب اسلامی ایران با انقلاب‌های دیگر در تحول درونی انسان‌ها بود.

 

 

دانشجوی دکتری دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم(ع) افزود: امام خمینی(ره)، زمینه سازی انقلاب اسلامی و تحول اجتماعی را تغییر و تحول درونی انسان‌ها می‌دانستند در حالی که انقلاب‌های دیگر به دنبال تحولات اجتماعی بودند اما به این عنصر اصلی انقلاب توجه نداشتند.

 

 

وی با اشاره به گفتمان سازی امامت و امت در انقلاب اسلامی ابراز داشت:‌ نهادهای انقلاب اسلامی در چارچوب امامت و امت و در فرآیندی چهار مرحله‌ای به وجود آمدند که این مراحل شامل بازخوانی خطوط کلی فرهنگ اسلامی ناظر به مسائل عمومی از سوی امام، ایجاد زمینه و مطالبه در امت، طراحی سازماندهی به همت جمعی از انسان‌های انقلاب اسلامی از سوی امت و ایجاد سیاست‌گذاری کلان نهاد انقلاب از سوی امام است.

 

 

حجت الاسلام نام‌خواه گفت: نهادهای انقلاب اسلامی متناظر با مسائل عمومی جامعه به وجود می‌‌آیند به گونه‌ای که هر نوع مسأله‌ای با یک نهاد پاسخ داده می‌شود که برای شناخت بیشتر این نهادها می‌توان در یک سنخ بندی کلان آنها را به اقسام نهادهای امضایی، تأسیسی؛ نهادهای سراسری، منطقه‌ای؛ نهادهای اجتماعی، حاکمیتی؛ نهادهای ایجادی، واگذاری تقسیم کرد.

 

 

وی افزود: با این همه نهادهای انقلاب از هر سنخ و ناظر به هر مشکلی که باشند در وهله نخست، یک پاسخ فرهنگی هستند و این فرهنگ اسلام ناب است که امکان پیدایش و بالندگی نهادهای انقلاب اسلامی را فراهم می‌آورد.

 

 

دانشجوی دکتری دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم(ع) خاطرنشان کرد: اسلام ناب و انقلابی که امام خمینی(ره) آن را ترویج کرد چنان تحولی را در انسان‌ها بوجود آورد که خروجی‌اش انسان مسلمان، معتقد و انقلابی بود که مستکبران توان مقابله با آن را نداشتند.

 

 

وی به شکل گیری نهادهای اجتماعی در اول انقلاب اشاره کرد و گفت: در دهه نخست انقلاب با نهادهای انقلابی همچون سپاه، بسیج، جهاد سازندگی و دیگر نهادها، مشکلات کشور حل و فصل شد و ما الگوی موفقی از سیاستگذاری در آن دهه داشته‌ایم.

 

 

حجت الاسلام نام‌خواه در ادامه تصریح کرد: نظم مدنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با چالش‌های متعددی مواجه شد، مسائلی که نظام سابق در پاسخ‌دهی به آنها ناتوان بود و در نهایت متلاشی شد.

 

 

وی تأکید کرد: تجربه منحصر به فرد نهادهای انقلاب اسلامی به مثابه یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین سیاست‌گذاری‌های سال‌های اولیه محسوب می‌شود از این رو آموزه‌های بنیادینی در فرهنگ اسلامی مؤلفه‌های سیاست‌گذاری نهادهای انقلاب را شکل می‌دهد.

 

 

حجت الاسلام نام‌خواه در پایان گفت: سیاست‌گذاری بر مدار امت و امامت، مبتنی بر آموزه‌ امامت و نظریه ولایت فقیه؛ سیاست‌گذاری مردم مدار مبتنی بر محور مردم و نظریه فطرت و سیاست‌گذاری فرهنگ مدار مبتنی بر اصالت فرهنگ؛ زمینه‌های فرهنگی اتخاذ این خط مشی را فراهم می‌آورد./908/پ202/ی

 

خبرگزاری رسا

 

۰ نظر ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۱۸
مجتبی نامخواه
طبقه سه - درباره 13 آبان، زمینه ها و دستاوردهای‌ آندرباره 13 آبان، زمینه ها و دستاوردهای‌ آن

 

تاریخ و تفکر انقلاب بزرگ­تر*

درورد می فرستیم به روان پاک شهدای دانشجوی پیرو خط امام(ره) خصوصا شهیدان وزوایی، علم الهدی و رجب بیگی که با دو- سه دهه عمرکوتاه­شان، تنه به تنه­ی اسطوره­ها می­زنند.

امیدوارم در این فرصت کوتاهی که در اختیار داریم کمی درباره­ی «تاریخ و فکر انقلاب بزرگتر»- تعبیری که امام برای ماجرای 13 آبان به کار بردند- گفتگو کنیم. واقعیت این است که ما درباره­ی انقلاب دوم چیز زیادی نمی­دانیم؛ گرچه درباره­ی انقلاب اسلامی هم چیز کمی می­دانیم، اما درباره­ی انقلاب بزرگتر چیزهای به مراتب کمتری می­دانیم. چرا که مثلا گاهی چند خطی درباره انقلاب اسلامی آموزش داده می­شود اما در همین آموزش­ها هم حرفی از انقلاب بزرگتر نیست؛ ما  سراغ نداریم هزاران صفحه اسناد لانه جاسوسی، جزء رفرنس­های یکی از کتاب­هایی باشد که برای درس معارف انقلاب و آموزش انقلاب اسلامی نوشته شده است. گرچه ماجرا خیلی عمیق­تر از این حرف­هاست و تاریخ و اندیشه­ی انقلاب دوم و اسنادی که در جریان این انقلاب به دست آمده، خود منبع مهمی است برای آموزش­های ضروری و تخصصی در علوم سیاسی، اجتماعی و در روابط بین الملل.

بنا داشتم در این فرصت، بیش­تر درباره­ی اسناد به دست آمده از لانه­ی جاسوسی گفتگو بکنیم؛ اما دیدم حتی اشاره به این حدود 9000 صفحه چندین جلسه زمان می­خواهد. بنابراین مروری گذرا بر بستر تاریخی انقلاب بزرگتر داشته باشیم، و در این میان در چند جمله­ هم درباره­ی اسناد تآمل بکنیم.

تکرار تاریخ و معرفت تاریخی انقلاب دوم

یک مسئله‌ این است که ما نگاه­مان به «تاریخ» انقلاب دوم نباید فقط تاریخی باشد؛ ما می‌توانیم حل بسیاری از گره­های کور معرفتی و شناخت­های ضروری سیاسی اجتماعی را از طریق این بازخوانی به دست آوریم.

مسئله‌ی دیگر اینکه وقتی وقایع سیزده آبان و تاریخ آن را مرور می­کنیم، این احساس به انسان دست می­دهد که پای یک فیلم تکراری نشسته­؛ کاراکترها همان کاراکترهاست، اما بازیگرانش عوض شده است؛ و البته گاهی عوض هم نشده و همان آدم­ها همان نقش­ها را بازی می­کنند؛ تازه کمی زیر پوستی‌تر و حرفه­ای­تر از قبل. گویی قصه­ی امروز ما و تاریخ سیزده آبان 57، همان نسبتی را با هم دارند که شبکه آی­فیلم با آرشیو صداو سیما! و این همه شباهت خیلی عجیب است.

به عنوان نمونه کسی که این روزها خواستار عدم حضور مسئولان دولتی در راهپیمایی­های 13 آبان شده، همان روزها به عنوان نماینده­ی دولت موقت به کردستان اعزام می­شود. اما به یکباره اعلام می‌شود به وسیله­ی کروهک دموکرات کردستان ربوده شده است. پس از چند روز که آزاد می­شود، اعلام می­کند: با گروهی از سران حزب دموکرات(گروهک طرف درگیری در کردستان) مواجه شدم و با آن­ها به مذاکره پرداختم! در این مذاکرات به این نتیجه رسیدم که خواست­ها آن­ها منطقی است!! همین فرد امروز هم نقش مشابهی دارد، تمام. البته این­ها اسناد محرمانه نیست، متن رویدادهای تاریخی است که در مطبوعات وقت هم منتشر شده و باید در بررسی بستر تاریخی 13 آبان مورد توجه باشد.

بازخوانی این تاریخ، امروز به ما کمک می­کند که از طریق این مشابهت­ها به فهم دقیق­تری از ماجرا برسیم، چرا که ما با جریان­ها فکری مشخصی مواجهیم و تغییر افراد خیلی مهم نیست.

زمینه‌های تاریخی انقلاب دوم

شاید لازم باشد برای بازخوانی تاریخ 13 آبان، کارمان را از ساعت نه و ربع صبح بیست و پنجم بهمن­ماه 57، آغاز کنیم. از وقتی که برای اولین بار سفارت آمریکا اشغال شد. به وسیله گروه چریک­های فدایی خلق؛ آن هم کمتر از سه روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ اتفاقا برخلاف سیزده آبان، کار به درگیری مسلحانه با تفنگ­داران سفارت هم کشیده می­شود و همه افراد سفارت دستگیر و به کمیته­های انقلاب تحویل داده می­شوند. یک­سری افشاگری­هایی هم انجام می­دهند. اما این حرکت به هیچ وجه مورد توجه امام و امت واقع نمی­شود و اساسا از تاریخ انقلاب و ذهن­ها حذف می­شود. امروز بر خلاف سیزده آبان کسی یادی از بیست و پنج بهمن نمی­کند، اغلب حتی اطلاعی هم از آن نداریم.

با این حال امروز برخی­ها می­خواهند بگویند ضد آمریکایی بودن ما و ضد استکباری بودن ما ریشه در روحیه چپ­گرایی دهه اول انقلاب دارد و به نوعی محصول سرایت و نفوذ افکار حزب توده، فدایی­ها، جاما و غیره است. در صورتی که بازخوانی همین برش از تاریخ انقلاب کافی است تا نشان بدهد، نقش گروه­ها و عقاید چپ در ضدآمریکایی بودن انقلابیون اصیل، به اندازه همان نقشی است که بیست و پنج  بهمن در تاریخ انقلاب دارد. در بازخوانی این تاریخ، افسانه­بافی­هایی که در بزرگ­نمایی نقش امثال جاما می­شود، بیشتر به جوک­های بی‌مزه‌ای شبیه‌اند که کسی از مردم را به خنده نمی­اندازد. اما متأسفانه گاهی برخی ههمیشه مسئولان در خاطرات­شان این جوک­ها را خیلی جدی تعریف می­کنند و اصل اشغال لانه جاسوسی را محصول تندروی و چپ­گرایی می­دانند. تنها جواب به این­ قبیل­ حرف­ها، بازخوانی تاریخ و یادآوری واقعیتی است که انکار و مخفی شده است. این عدم بازخوانی تاریخ است، که راه را برای این کاریکاتوریست­ها و ظاهرگراهای مدرن بازکرده تا در عقاید فراموش شده چپ­ها بگردند و با کوچک­ترین شباهت­هایی، اندیشه­ها و آرمان­های انقلاب را به نوعی میراث و مرده­ریگ آن­ها بدانند. البته آن­ها این کار را در مورد باقی آرمان­ها و آرمان­خواهی­ها انجام می­دهند؛ این­که که مثلا حس عدالت­خواهی­ و حتی بخش­هایی از نظام اقتصادی قانون اساسی را صراحتا سوسیالیستی می­دانند. اما بازخوانی بی­واسطه­ی تاریخ انقلاب، شیشه­ی عمر این دیوهای دروغ­ را خواهد شکست و در این­جا این تاریخ برای ما اهمیتی کاملا معرفتی و معرفت­شناختی خواهد داشت.

مسائل کشور در سال­های پس از پیروزی انقلاب بسیار پیچیده است. انقلاب در ماه­های اول ما با مسئله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان مواجه است: یکی از مراجع تقلید بزرگ قم که سفارت آمریکا سرمایه­گذاری زیادی برای قرار دادن آن در برابر امام خمینی انجام می­دهد؛ برای فعالیت­های تشکیلاتی او و برای مرتبط کردن او با دیگر مهره­های سیاسی.  مسئله­ی کردستان هم خیلی جدی است و یک جنگ منطقه­ای واقعی است. اختلافات بنیادین دولت موقت و هاله­ی پیرامونی آن، جبهه ملی با خط اصیل امام و انقلاب، در حال پدیدار شدن است. دولت با طراحی عباس امیرانتظام برای انحلال مجلس خبرگان قانونی اساسی برنامه­ریزی می­کند. در یک طرف مجلسی که با رأی آزاد مردم و از صندوق انتخاباتی که دولت موقت آن را برگزار کرده بیرون آمده است و در طرف دیگر امیرانتظامی که نزدیک­ترین روابط را با سفارت امریکا دارد؛ و بعدها بر اساس اسناد سفارت به جرم جاسوسی به حبس ابد محکوم می­شود. جالب اینجاست که وی در این دوران سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی است و محل مأموریت او استکلهم است. استبداد فرزند استعمار است. این ماجرا هم تکراری است و ما بعدها بازتولید همین جریان را هم داریم؛ ایستادن غربگراها در برابر رأی مردم با عقبه‌ای­ از طراحی و پشتیبای آمریکایی؛ همان ماجرای تکراری حمایت استعمارگران خارجی از استبدادگران داخلی، البته در چارچوب استعمار فرانو. اوضاع درونی کشور به هم ریخته است. وزیرخارجه دولت موقت نیمه­های مهر با وزیر خارجه امریکا دیداری دارد. در همان موقع سخنگوی دولت موقت اعلام می­کند سفیر سابق آمریکا در کردستان است! ماجرای کردستان زمان زیادی از دولت موقت می­گیرد یا به عبارتی نمی­گیرد، چون دولت کار چندانی در ماجرای کردستان انجام نمی­دهد؛ تا کار می­رسد به فرمان امام که به نوعی نقد مسامحه­کاری­های دولت موقت هم هست و بعد هم که شهیدچمران به کردستان می­روند، پاوه آزاد می­شود و کمر بحران در کردستان می­شکند. جالب این­جاست که درست در همین شرایط است که رئیس دولت علیه امام مصاحبه می­کند، امام را نقد می­کند، مهم­ترین حرفش هم این است که «امام تا حالا مدیر یک شرکت هم نبوده!»؛ خنده­دار است، باور کردنی نیست، اما واقعیت دارد!  ­اواخر مهرماه 58 رئیس دولت موقت با اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی مصاحبه­ای انجام می­دهد و علیه امام(ره) حرف­های صریحی می­زند. (مجموعه­ای مصاحبه­های او با شخصیت­های برجسته­ی جهان، از جمله همین مصاحبه­ی او در یک کتاب منتشر شده و به فارسی هم ترجمه شده است). بازرگان در این صاحبه ضمن نقد برخوردهای انقلابی امام می­گوید: «امام هرگز نه یک مرد سیاسی بوده، نه یک ژنرال و نه یک مدیر شرکت. با این توضیحات می­خواهم بگویم که ایشان هرگز خود را آماده­ی برخورد با چنین مسئولیت­هایی که اکنون در پشت خود احساس می­کنند، نکرده بود. بنابراین از این­که چگونه باید حکومت کرد و چگونه می­بایست یک مملکت را اداره کرد، ایشان اطلاعی ندارند.» 

وقتی در این سطح در مورد امام این طور صحبت می­شود، مشخص است که هاله پیرامونی دولت موقت که ملی­گراها باشند چه موضعی و چه برخوردی  با امام و انقلاب دارند. اتفاقا پروژه و موضوعی که در آن ایام این­ها در دست دارند، کمرنگ کردن نقش  امام به وسیله­ی کانالیزه نشان دادن ایشان است. از آن­جا که نمی­توانستند صراحتا مقابل امام بایستند، سعی ­می­کردند در سخنرانی­های عمومی خودشان با تجلیل ظاهری از امام، با این لحن که شما رهبر همه­ی ملت و پیش­برنده­ی همه­ی انقلابید، بگویند پس لطفا با همه انقلابیون ارتباط داشته باشید نه با یک طیف خاص!

و اگر سخنرانی­های امام در آن ایام را – که چون فرصت نیست از خواندن عین این جملات صرف نظر می­کنیم- مرور کنیم، می­بینیم ایشان دارند مظلومانه از خودشان دفاع می­کنند در برابر تهمتِ کانالیزه بودن و انحصاری شدن. و جالب این­جاست که این سخنان و دفاعیه­های  امام از صدا و سیما به ریاست صادق قطب­زاده حتی یک بار هم پخش نمی­شود، اما تهمت­ها به امام بارها و با ضریب پخش می­شود.

البته هر کدام از این ماجراها تاریخچه­ی مفصلی دارد و یک مدخل مهم در تاریخ انقلاب بزرگتر است، اما فعلا ما به دنبال بررسی زمینه­های تاریخی 13 ابان هستیم و نمای کلی­ای از شرایط سیاسی- اجتماعی وقت.

در این فضای آشفته که هزار مسئله­ داخلی و غیره وجود دارد، امام نگاهش به آمریکاست. حتی وقتی گروهک­های به ظاهر چپ­گرا توطئه می­کنند، امام ریشه­ی ماجرا را آمریکا می­دانند. آمریکا برای امام «مسئله اصلی» است که مسئله­های فرعی دیگر همه بازگشت می­کند به این مسئله­ی اصلی؛ در این فضاست که امام روز قدس و راهپیمایی برائت از مشرکین را در اولین حج پس از انقلاب مطرح می­کنند. و همه این موضع­گیری­ها نه با تنش زدایی و انفعال غربگراها می­خواند، نه با منطق به اصطلاح دکترین ام­القرای جناح راست.

روزهای نزدیک به 13 آبان: چه کسی تقاضای ملاقات کرد؟

در این­جا لازم است مشخصا به شرایط مرتبط با 13 آبان برسیم؛ به نظر می­رسد برای تحلیل 13 آبان 58 باید اتفاقات 10 آبان، سه روز قبل از آن را مرور کنیم. ده آبان سالروز پیام تاریخی امام به دانشجویان و دانش­آموزان است. در این پیام امام می­گویند: «بر دانش‏آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام، حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این شاه‏ مخلوع‏ جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیداً محکوم کنند.»

این پیام زمینه­ی لازم برای برنامه ریزی اشغال سفارت را در دانشجویان به وجود می­آورد و جلسات برنامه­ریزی برای اشغال را  شکل می­دهد. از طرف دیگر، ده آبان روزی است که نخست وزیر دولت موقت، اولین دیدار رسمی را پس از پذیرش شاه در آمریکا با مسئولین این کشور انجام می­دهد. مهندس بازرگان، نخست وزیر و دکتر ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت که برای حضور در سالگرد انقلاب الجزایر یه این کشور سفر ­کرده­اند، با مشاور کارتر، برژینسکی دیدار می­کنند. و البته بعد از این دیدار هم بازی «چه کسی تقاضای ملاقات کرد؟» که یک مسئله فرعی و حاشیه­ای است به راه می­افتد. درست مثل امروز؛ چرا همه چیز تکراری است؟

برژینسکی می­گوید بازرگان تقاضای ملاقات داده و بازرگان و یزدی می­گویند برژینسکی. همه در ایران در یک حالت بهت و اعجاب به سر می­برند. دکتر یزدی در رابطه با دلایل این ملاقات می­گوید که این تماس در جهت تفهیم مواضع انقلابی ایران به برژینسکی بوده است!

مهندس بازرگان در مصاحبه­ای مطالبی را بیان می­کند که متن استدلال­ها، جملات و حتی آهنگ صحبت­هایش تا حد زیادی  برای ما آشناست: «سه شنبه­ی گذشته، یعنی دو روز قبل از عزیمت من به الجزایر کاردار سفارت آمریکا در تهران به من اطلاع داد که برژینسکی مایل است هنگام اقامت من در الجزایر، ملاقات و مذاکره­ای انجام دهد و امروز این دیدار انجام شد.»!!

بعد هم این مسئله مطرح است که امام از این دیدار خبر داشته­اند و اجازه داده­اند یا نه. البته یزدی این پرسش را بی­پاسخ نمی­گذارد و در این باره توضیح می­دهد: «اینکه چه کسانی به الجزایر می­آمدند به درستی نمی­دانستیم؛ بنابراین [در دیدار قبل از سفر با امام خمینی] کلیات مسائل و گفتگوهای احتمالی که ممکن بود پیش بیاید را خدمت ایشان مطرح کردیم.» بعنی معلوم نیست تقاضای دیدار قبل از عزیمت مطرح شده یا اصلا نمی­دانستند چه کسی به الجزایر می­آید؟ یزدی یک یک استدلال دیگر هم دارد که آن­هم شنیدنی است: «شما به وزیر خارجه­تان اعتراض می­کنید که چرا با یک دیپلمات خارجی ملاقات کرده... آن هم ما ملاقات نکردیم. [برژینسکی] عینا مثل شمر بن ذی الجوشن که شب عاشورا به دیدن ابوالفضل رفت، به دیدن مهندس بازرگان آمد. مهندس بازرگان هم گفتند چه کنیم او را بپذیریم یا نپذیریم؟» البته انصاف به خرج بدهیم این استدلال شمری تکراری نیست و دیالوگی است که فقط از امثال ابراهیم یزدی بر می­آید! البته از طرف دیگر هم این برژینسکی است که می­گوید: «در جریان این سفر بود که بازرگان نخست وزیر ایران تقاضا کرد دیداری با هم داشته باشیم.»

در شرایطی که این سناریوهای نابه جا و تکراری در تاریخ انقلاب در حال بازسازی و بازتولید است، در برابر آن و در برابر اقدامات نابجای ناشی از این پروژه­، خط امام هم باید بازخوانی و بازسازی شود و این یک مسئولیت عمیق معرفتی است. چرا باید برای خطایِ آزمودنِ آزموده، هزینه بدهیم؟ چرا باید سناریوهای تکراری را تجربه­ کنیم؟ پاسخ روشن است: چون این تجربه­های اجتماعی ما تبدیل به معرفت اجتماعی نشده؛ حتی گاهی بازخوانی هم نشده و به کل فراموش شده است. وقتی حافظه­ی تاریخی و جمعی نداشته باشیم، باید هزینه­ی تکرار و درجا زدن را بدهیم و مسئولیت این هزینه متوجه ما، یعنی کسانی که در بازخوانی این تجربه­ها و در تبدیل­شان به یک اندیشه­ی عمومی کوتاهی کرده­ایم، هم هست. ما اگر نتوانیم با یک ادبیات علمی و در گفتگوی روشن به جامعه توضیح بدهیم استکبار ستیزی ما شرح و مبنا و منطقی دارد که به بیش از 9000 صفحه اسناد به دست آمده از سفارت امریکا متکی است، اگر ما این تاریخ و این اسناد را فراموش کردیم، چه دلیلی دارد کسی پیدا نشود و شعار«مرگ بر امریکا» و «پرچم سوزی­»های ما را بی منطق جلوه ندهد؟ لازم نیست ساعت­ها نطق کنیم و استدلال­های انتزاعی یا استراتژیک بیاوریم، کافی است تاریخ را بازخوانی و از پاک شدن یا پاک کردن حافظه اجتماعی جلوگیری کنیم، عقلانیت عمومی کار خود را خواهد کرد.

دستگاه دیپلماسی نظام اسلامی؛ دستگاه دیپلماسی انقلاب اسلامی

مسئله دیگر این است که ما باید یک دستگاه دیپلماسی مستقل برای انقلاب اسلامی داشته باشیم. یا به عبارتی فضایی که امام­خمینی برای نقش آفرینی مردم در دیپلماسی فراهم آوردند را در برابر نگاه دولت محور تکنوکرات­ها احیا کنیم. در اسناد لانه سندی هست که در 26 جولای 1979 از واشنگتن به سفارت­خانه آمریکا نوشته می­شود: «ما به این امر واقفیم که راه حداقل کردن مخالفت­های با این امر [مخالفت ایرانیان و مردم با سفر پهلوی به ایالات متحده] و یا خطرات برای امریکاییان و یا کدر شدن روابط دو کشور در دست بازرگان و دولت اوست». تا زمانی که مسیر ابراز عقاید ما در عرصه بین الملل دولتی باشد، این واقعیت هست. همین نگاه را الآن هم دولت امریکا دارد که خیال می­کند چون می­تواند با یک شیردال تقلبی سر رئیس سازمان گلدوزی ما را شیره بمالد، پس مشکل او در ایران حل است! باید نشان داد که روابط ما را نه حسن نیتِ سرخوشانه و  تخیلی برگرفته از یک مجسمه­ی تقلبی، که یک نگاه واقعیت­گرایانه­ و آرمانیِ برآمده از بیش از 9000 صفحه سند غیر تقلبی و اصلی تعیین می­کند.

سیزده آبان بنیان­گذاری دستگاه دیپلماسی انقلاب اسلامی است. در کنار دستگاه دیپلماسی­ای که در چارچوب دولت ملت فعالیت می­کند؛ نظام امت و امامت و تفکر انقلاب اسلامی هم دستگاهی دارد که به بازتولید ادبیات امام و انقلاب در فضای دیپلماسی می­اندیشد؛ به بین الملل توحیدی، به بر هم زدن قواعد ظالمانه­ی بین الملل، به نابودی اسرائیل و به پشتیبانی از نهضت های آزادیبخش­ جهان و به عمق استراتژیک انقلاب اسلامی ایران فکر می­کند؛ و در یک کلام، یک بنیان‌گذاری یک وزارت خارجه است اما نه برای دیپلمات­ها، که برای انقلابی­ها.

در اسناد لانه جاسوسی بیش از صد استراتژی و تاکتیک برای مقابله با انقلاب اسلامی وجود دارد و قابل دسته بندی است و سالگرد سیزده آبان می­تواند فرصتی باشد برای بازخوانی این اقدامت و اسناد. چرا که همین امروز بسیاری از همین روش­ها در سطحی متفاوت­تر و پیشرفته­تر همچنان در دستور کار آمریکا و دشمنان انقلاب و ملت ایران است. این­ها باید بازخوانی شود تا مشخص شود این توطئه نیست که توهم است، بلکه این منادیان تئوری «توهم توطئه» هستند که برای راحت­تر کردن اجرای برخی پروژه­ها در گوش ما لالایی می­خوانند. البته همه چیز هم توطئه نیست، همچنان که هر توطئه­ای لزوما موفق نیست و اما از طرف دیگر در اسناد سفارت هم نمونه­های زیادی هست که افرادی جاسوس و عامل اجراییِ پروژه­های امریکایی هستند، حتی بدون این­که خودشان خبر داشته باشند! به هر حال این روش­ها و طرح­های آمریکایی همین امروز هم در حال پیگیری است. آمریکا این کارها و جاسوس‌ها را درباره­ی دولت­های دوست خودش هم انجام می­دهد چه برسد به دشمنانش و به ملت­های مظلوم و مستضعف. و ما امروز مسئولیم که نه فقط خودمان این اسناد را بازخوانی کنیم بلکه نتایج مطالعات­مان را در سطح جهان به گوش مستضعفین و محرومان برسانیم. جبهه­ی جهانی مستضعفین از به اشتراک گذاشتن این تجربه­ها به وجود می­آید و تقویت می­شود. چرا همه باید از یک سوراخ گزیده شوند؟ امروز ما در برابر این مسئولیت مهم قرار داریم و صدور انقلاب اسلامی، دستاوردها و ایده­های آن فقط در ارتباط با انقلاب اسلامی مطرح نیست، انقلاب دوم و بزرگ­تر هم داشته­های زیادی برای صادرات دارد.

مبنای هستی‌شناختی انقلاب دوم

مسئله­ی دیگر منطق و مبنای فکری «انقلاب دوم» است. این اندیشه در دو سطح قابل پیگیری است. یکی در سطح هسته­مرکزی این تفکر و بعد هستی شناختی آن و دیگری در سطح اندیشه اجتماعی؛

در بعد لایه­های هستی شناختی انقلاب دوم، مانند انقلاب اول، اندیشه توحیدی قرار دارد. اما چه اندیشه­ی توحیدی­ای؟ انقلاب دوم در ذات خودش حامل نگاهی به توحید است که به تعبیر جزوه­ای که رهبری قبل از انقلاب نوشته اند، اندیشه­ی موجود فلسفی و عقلی و مجرد و ذهنی درباره­ی توحید را تا حدود زیادی تحریف شده است و توحید ناب – که مبنای اسلام ناب است- اندیشه­ای که نفی عبودیت غیر خدا در آن از هر چیز پر رنگ­تر است. به تعبیر همین جزوه این بعد نفی­ای نسبت به عبودیت و سلطه­ی غیر خدا «روح توحید» است؛ آن اندیشه­ی توحیدی که حامل این نفی نباشد، اندیشه­ای مرده و یک توحید بی روح مرده است. از دل همین نفی است که مبارزه با استکبار بیرون می­آید و «مرگ بر آمریکا» جزء تعقیبات نماز می­شود. و همین مقوله­ی «تکبیر» و نقشی که در ذکر و یاددآوری آرمان­های اسلام انقلابی دارد را نباید دست کم گرفت. این که به وسیله­ی محافظه­کاران وطنی نسبت دیپلماسی و تکبیر به سخره گرفته می­شود؛ نشان همین اهمیت است. مهم این است که این اندیشه­ی توحیدی و استکبار ستیزی برخاسته از آن، حتی در سطح تاکتیکی که همین سلسله­ شعارهای تکبیر باشد، به وسیله جنبش­های آزادی­بخش در جهان مورد استفاده قرار می­گیرد و ما این را مثلا در جنبش مقاومت اسلامی در یمن کاملا مشاهد می­کنیم. در همین کلیپی که پخش شد، که در جملات سخنرانی عبدالمالک الحوثی، رهبر جنبش، و در عکس­ها و تصاویر و در سرودهاشان این تأثیر پذیری از نگره­ی توحیدی انقلاب اسلامی، در سطح اندیشه­ای و در سطح تاکتیکی کاملا روشن است. این اندیشه بین‌الملل توحیدی و استکبارستیز و «تکبیر»محور هیچ­گاه در دستگاه دیپلماسی رسمی ما جدی گرفته نشده، و گاه در عالی­ترین سطوح هم مورد نقد و طعنه قرار گرفته است. اما همان میزان هم که به گوش دیگر ملت­ها و مستضعفین جهان رسیده، برای انقلاب اسلامی عقبه­ای استراتژیک فراهم آورده است. می­توان و می­بایست به کسانی که این ظرفیت را نادیده ­می­گیرند گفت «اگر انقلابی نیستید، لااقل دیپلمات باشید» و این ظرفیت­ها عمیق و اثر گذار را در دیپلماسی خود لحاظ کنید؛ اما این مفاهیم از اساس دستگاهی دیپلماسی خاص خود را می­خواهد.

اندیشه‌ی اجتماعی انقلاب دوم

در سطح اندیشه­ی اجتماعی مفهوم انقلاب «دوم» حامل یک اندیشه­ی روشن درباره­ی روند انقلاب اسلامی است. این اندیشه می­گوید انقلاب اسلامی1357 در جهت رسیدن به سه خواست تاریخی و فطری عمومی مردم ایران بوده است. معنویت­خواهی، عدالت­خواهی و آزادی­خواهی چه آزادی سیاسی- اجتماعی در برابر استبداد و چه آزادی ملی در برای استعمار یا همان استقلال. بر اساس این نگاه، ما در 21 بهمن از نظر این شاخص­ها، در یک وضع سیاهی قرار داشتیم، اما این طور نیست که پس از پیروزی انقلاب، در 23 بهمن، اوضاع کاملا فرق کرده و ما در یک وضعیت کاملا ایده­آل قرار گرفتیم. البته کسی نمی­گوید ما در 23 بهمن به همه­ی این خواست­های خودمان رسیده ایم، اما خیلی زیاد اتفاق می­افتد که طوری صحبت شود که گویی امروز رسیده­ایم؛ البته امروز ما به سطوح قابل توجه و بالایی از این سه خواست رسیده­ایم اما توقف این روند و محافظه­کاری، قتلگاه­ انقلاب است. ما پس از 22 بهمن برای مبارزه خود برای رسیدن به این سه خواست به به «امکان» بیشتری رسیدیم. امکان بیشتر برای مبارزه­ی بیشتر؛ انقلاب دوم هم نمودی بود از یک مبارزه­ی بیشتر برای آزادی­خواهی در برابر نظام سلطه­ی جهانی، برای استقلال­خواهی. بر اساس این اندیشه اجتماعی ما باید مرتب انقلاب کرد. انقلاب­های دوم و سوم و چهارم و .... برای رسیدن به همه این سه خواست خود طراحی و دنبال کنیم. البته همه این انقلاب­ها در جهت تکامل انقلاب اول و در راستتای ارتقاء دستاوردهای آن است.

اسناد لانه­ی جاسوسی و تاریخ انقلاب بزرگ­تر، متون مناسبی برای تشریح تفکر معارضان این انقلاب هستند. این اسناد تاریخی و تاریخ­سازند، تاریخ مصرف ندارند و بخش مهمی از تاریخ ما را روایت می­کنند. این اسناد فقط واجد ارزش اطلاعاتی و امنیتی نیستند، هر چند از برخی از کثیف­ترین طرح­های جاسوسی دستگاه­ها­ی اطلاعاتی نظام سرمایه­داری علیه بزرگترین انقلاب قرن پرده بر می­دارند. این اسناد می­توانند مبنای بازتولید یک معرفت اجتماعی قرار بگیرند و با احیای حافظه تاریخیِ ما و یادآوری تجربه­ی اجتماعی ما، به بسط و تقویت هویت ملی ما کمک کنند. هر که می­خواهد شرح و منطق و منظور ما از «مرگ بر آمریکا» و «آتش زدن پرچم آمریکا» را بداند، می­تواند 9000 صفحه سند بخواند.    

سخن را با جمله­ای از نوشته­ای از شهید مهدی رجب‌بیگی به پایان می­بریم، که با طنینی از سوگ و حماسه، پس از شهدات دانشجویان پیرو خط امام در هویزه نوشته شده است:

« خدایا! دست امریکا از استین صدام بیرون آمده است، تا خون جوان­های ما را بریزد و کفش امریکا به پای دوستان شیطان بزرگ رفته است تا گام به گام خط امام را سر ببرند؛ رسوایشان ساز.» آمین.



*این متن تحریر یافته­ی گفتاری است که در مراسم 13 آبان1392  در دانشگاه علوم پزشکی قم ارائه کردم.

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی نامخواه