بررسیهایی درباره نسبت موسیقی، مذهب و کنش انقلابی؛ و پرسشهای پیرامون پدیدهی «حامد زمانی»
این یادداشت دو سال قبل، در حاشیه یک بحث تحلیلی درباره موسیقی انقلاب نوشته شده؛ در این متن ضمن بررسی نسبت «کنش انقلابی»، «مذهب و دینداری» و «موسیقی»، برخی از آثار حامد زمانی را به نمایندگی از گونههای کارهایش، به اجمال بررسی کردهام. یادداشت به دلایلی منتشر نشده بود؛ روزهای اخیر برای تدوین بحثی مشابه دوباره آن را مرور کردم و برای بررسی بیشتر در اینجا منتشر میکنم.
بررسی تطورات کنش انقلابی در دهه اخیر، ما را با یک تفاوت مهم میان کنش انقلابیِ دهه سوم و دهه چهارم مواجه میسازد: کنشگری رویآور به انقلاب اسلامی در دهه اخیر آهنگینتر از دهه سوم است. این انقلابیگری است که موسیقایی شده یا موسیقی است که انقلابی گردیده است؟ تفاوت چندانی ندارد. واقعیت این است که ساخت کنش انقلابی در دهه چهارم، از انحصار و تقلیلِ سیاستزدگیهای خشک و بیروح دههی پیش از آن خارج شده و توانسته تا حدودی قابل توجه، میان ایدئولوژی و ملودی پیوند برقرار کند. این پیوند انرژیهایی را در دو سطح اجتماعی و موسیقایی آزاد کرده است. از جملهی بناهایی که با این نیرو ساخته شده است شکلگیری موجی نو در تولید موسیقیهای انقلابی است. نمیتوان و نمیباید از تحلیل و نقد و حتی نقد رادیکالِ این موج و تغییرات غافل بود. همچنان که نمیتوان سطح تحلیل را به موسیقی و هنر منحصر کرد و زمینهها و تأثیرات اجتماعی آن را نادیده گرفت.
یادداشت حاضر میکوشد در مروری گذرا، درکی اجتماعی از موج اخیر موسیقی انقلاب به دست بدهد. از منظر موسیقی نمیدانم اما از منظر مطالعات انقلاب، این موج اخیر در موسیقی انقلابی، تأثیر به سزایی در تطور کنشگری انقلابی داشته است. به همین دلیل است که فراچنگ آوردن درکی اجتماعی از این موج، اهمیت و ضرورت مییابد. ضرورتی که طی دو مقدمه و نیمگام، به احتمال زیاد دست یافتن بدان را آسانتر سازد: یکی نیمگامی به عقب و طرح و درانداختن این پرسش که «موسیقی در ساخت کنش انقلابی سالهای منتهی به انقلاب و دههی پس از آن چه جایگاهی داشته است؟» و تلاش برای پاسخ تاریخی و فلسفی به این پرسش. نیمگام دیگر، محدود ساختن بررسیهای نوشته، به حامد زمانی؛ خواننده و آهنگساز جوانی که از هر سو بدو بنگریم، نمونه، نشانه و شاید پدیدهای است از انقلابیگریهایِ آهنگین در دهه اخیر.