طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات
این متن را سه - چهار سال قبل در حاشیه برنامه پژوهشی تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی (دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی)  نوشتم و به دلایلی منتشر نشد. هدف از نشر اولیه در این صفحه، اخذ نظرات اندیشوران گرامی جهت انتشار نهایی آن است. زمانی که این متن را می‌نوشتم هنوز محصولات چندانی از این پروژه منتشر نشده بود. امروز که به لطف خداوند ده‌ها کتابِ تاریخ فرهنگی اجتماعی در این پروژه منتشر شده؛ همواره تصور می‌کنم و امیدوارم این برنامه یکی از معدود روندهایی باشد که بهبود روایت انقلاب اسلامی را در آینده‌ای میان‌مدت نوید می‌دهد.

بیان مسئله

این نوشته در جستجوی «نسبت تاریخ و علوم اجتماعی در ساحت انقلاب اسلامی» به این پرسش می‌پردازد که: «تاریخ مردمی» انقلاب اسلامی در ساخت و تولید نظریه‌ در علوم اجتماعی ایرانی اسلامی یا علوم اجتماعی جایگزین، چه ظرفیت‌هایی به دست می‌هد؟ به عبارت دیگر میان تاریخ مردمی انقلاب اسلامی و تولید یک رهیافت ایرانی- اسلامی و جایگزین در علوم اجتماعی چه نسبتی برقرار است؟ پاسخ کامل به این پرسش امکان و زمینه‌‌های مبسوط‌تری می‌طلبد اما می‌توان امیدوار بود در حد یک یادداشت، ‌طرح‌واره‌ای از پاسخ به دست بیاید. برای این منظور لازم است دو سطح از بحث را دنبال کنیم: یکی این‌که وقتی از «تاریخ مردمی» انقلاب اسلامی حرف می‌زنیم، از چه چیز حرف می‌زنیم؟ و دیگر این‌که میان «تاریخ مردمی انقلاب اسلامی» و «علوم اجتماعی جایگزین» چه نسبتی بر قرار است؟

روایت انقلاب اسلامی

تولد مفهوم «تاریخ مردمی» را می‌توان به نامه‌ای از امام خمینی بازگرداند. نامه‌ای که گویی می‌خواهد تمام ایده‌ و انرژی انقلاب اسلامی را در میدان روایت و تاریخ‌نگاری آن بازتولید کند. در این نامه امام‌خمینی به تعریف چارچوب‌های محتوایی و روشی تاریخ انقلاب پرداخته و این چنین استدلال می‌کنند که تاریخ انقلاب اسلامی باید در نظریه و روش، بازتابی از تحقق عینی آن باشد.

بر وفق دیدگاهی که امام‌خمینی در تحلیل انقلاب اسلامی می‌پرورانند، درون‌مایه‌ی انقلاب را «جایگزینی دو اسلام» یا «اسلام جایگزین» تشکیل می‌دهد: «شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.» طرح نظری در روایت انقلاب، بر روایت عینی این جایگزینی تأکید دارد.

تاریخ‌ مردمی به مثابه روش روایت انقلاب اسلامی

مفهوم «تاریخ مردمی» اما به سطح دیگری از دیدگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی درباره روایت انقلاب اسلامی بازمی‌گردد. ایده‌ی روش شناختی‌ای که امام خمینی برای تاریخ‌‌نگاری انقلاب پیش می‌کشند بر عاملیت مردم در روایت انقلاب تأکید دارد. ایشان بر این باروند که «مطالب گوناگون انقلاب از زبان توده‌های مردم رنجدیده»‌ روایت شود؛ از نظر ایشان این یکی از استلزامات و ضرورت‌ها در روایت تاریخ انقلاب است: «باید پایه‌های تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابرقدرتها باشد». امام خمینی در این استدلال در حال بسط الگوی اسلامی- مردمی‌ای هستند که اصل تحققِ انقلاب اسلامی را ممکن ساخته است. اگر «جمهوری اسلامی» بسط این الگو در عرصه‌ی نظام اجتماعی است، این نامه به ما می‌گوید امام خمینی می‌خواهد این الگو را به حوزه‌ی تاریخ و معرفت تاریخی-اجتماعی نیز بکشاند.

امروزه روح حاکم بر روایت‌های تاریخی‌ای که در آثار، مراکز و رسانه‌های گوناگون برای ما روایت می‌شود، تاریخ سیاسی و نظامی و روایت‌هایی کلان است. حتی تاریخ مبارزات انقلاب و پس از آن، یکسره یا در اغلب قریب به اتفاق موارد توسط نخبگان فعال در سطوح بالا روایت می‌شود و معدود کارهایی که کوشیده به از سطح نخبگانی به سطح توده‌ نزدیک شود اقبال فراوانی از جانب مخاطبان یافته است. پس وقتی از «تاریخ مردمی» سخن به میان می‌آید مراد تاریخی است که راوی آن «توده‌« مردم، «پابرهنگان» و انسان‌های به ظاهر معمولی هستند. روایت‌های دست اول این روایان درباره‌ی کنش‌هایی نیست که در سطح کلان سیاسی انجام پذیرفته باشد؛ موطن اغلب‌ این کنش‌ها ساحت‌های اجتماعی- فرهنگی خُرد و زندگی به ظاهر معمولی راویان است. امام خمینی اصرار دارند به ما بگویند واقعیت انقلاب با این سطح از کنش‌ها محقق شده است نه کنش‌های به ظاهر مهم و سطح بالای نخبگانی. با این استدلال، مفهوم تاریخ مردمی‌ای که امام خمینی در راویت انقلاب پیش‌ می کشند در جای خود به اندازه‌ی اصل انقلاب اسلامی بدیع و خلاف‌آمد عادت است. یک وجه از این بداعت در قرابتی است که میان تاریخ و جامعه بر قرار می‌شود؛ در «تاریخ مردمی»، تاریخ از سطح تاریخ‌بودگی حداکثر فاصله را گرفته و به سطح اجتماعی نزدیک می‌شود. تاریخ مردمی پیش و بیش از آن‌که یک مشاهده‌ی تاریخی باشد، یک مشاهده‌ی اجتماعی است که از  سطحی کلان و نخبگانی به سطح اجتماعی- فرهنگی و مردمی گام نهاده است.

 «علم اجتماعی» جایگزین چیست؟

اکنون می‌توان درباره‌ی دومین مفهوم یادداشت گفتگو کرد: «علوم اجتماعی جایگزین» چیست؟ و چگونه تولید می‌شود؟ ابتدا بر «علوم اجتماعی»،  بخش اول این ترکیب متمرکز می‌شویم: علم اجتماعی چیست؟ در سنتِ تفکر اسلامی، فارابی در مقام و موقعیت تأسیس نگرش حکمی، از مفهوم «علم مدنی» سخن گفته است؛ علمی که پیرامون «امر مدنی» صورت‌بندی می‌شود. امور مدنی، اموری هستند که با اراده‌ی انسانی محقق می‌شوند. از نظر فارابی بررسی‌های عقلانی امر مدنی سطح بالقوه‌ی عقل عملی را شکل می‌دهد. سطح بالفعل عقل عملی اما هنگامی ممکن می‌شود که تجربه‌های عملی تجزیه و انباشت شود. با این دو نکته می‌توان به تصویری کلی از دیدگاه حکمی پیرامون چیستی علم اجتماعی نزدیک شد. تعریفی که اگر چه با تعریف‌ مدرن از علم اجتماعی تفاوت‌های بنیادینی دارد اما می‌تواند در یک تعامل به تدقیق تصویر ما از علم اجتماعی کمک کند.

بیش از دو سده قبل هنگامی که آگوست کُنت از فیزیک اجتماعی و بعد جامعه‌شناسی سخن ‌گفت و کارِ خود را آغاز علم اجتماعی بشر می‌خواند، دست کم امیدوار بود تعریف او از «علم» اجتماعی همواره مورد پذیرش باشد. در ادامه اما تردید در این تعریف از میدان فلسفه‌ی علم به حاشیه علوم اجتماعی‌ آمد تا تعریف علم اجتماعی به یکی از پرسش‌های جدی تبدیل شود. یکی از اولین پاسخ‌ها به این پرسش را ماکس وبر ارائه داده است. آن‌جا که با فرق گذاشتن میان رفتار/کنش و کنش/کنش اجتماعی، تعریف علم اجتماعی را «تفسیر کنش اجتماعی» می‌نامد. شاید تمایزهای وبر را بتوان آغازی کلاسیک بر پرسش‌های به کلی متفاوت پیرامون چیستی علم اجتماعی دانست.

به احتمال زیاد این حد سطح از تعریف علم اجتماعی، برای روشن ساختن مقصودِ این یادداشت کفایت می‌کند. در یک جمع‌بندی می توانیم منظور از «علم اجتماعی» را  بر اساس تصویری تعاملی از مفاهیم کلاسیک اسلامی(ارداه‌ی انسانی، امر مدنی، علم مدنی، عقل عملی بالفعل) و مدرن (کنش اجتماعی، علم اجتماعی، تفسیر) بازسازی کنیم: ورای همه ی تعریف‌ها و نظریه‌ها، علم اجتماعی عبارت است از «دانشی که پیرامون کنش مدنی شکل می گیرد».

علم اجتماعی «جایگزین» چیست؟

اکنون  و با جمع‌بندی این مقدمه می‌توانیم به سراغ عنصر دوم در مفهوم «علم اجتماعی جایگزین» برویم. مقصود از «جایگزین» چیست؟ از اولین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظم مدنی جدید، کم و بیش «نیاز» خود به یک علم اجتماعی متناسب و از جنس خود را بیش از پیش نشان می‌داد. «انقلاب فرهنگی» به مثابه اولین پاسخ، سرآغاز کوشش‌هایی بعدی گردید. کوشش‌هایی که به سرعت از «آموزش» به «معرفت» و از «دانشگاه اسلامی» به «علم اسلامی» بسط یافت. اکنون و در دوره‌ای که بیش از سه و نیم دهه از این کوشش‌ها می‌گذرد، تفسیرها و پاسخ‌های مختلفی از این «نیاز» وجود دارد. دوگانه‌های نظری مهمی همچون«علم بومی»/ «علم دینی» و «اسلامی‌سازی علوم انسانی»/ «تولید علوم انسانی اسلامی» شکل‌ یافته است و بیش از ده مسیر و شیو‌ه‌ی ‌متفاوت  درباره‌ی پاسخ به این «نیاز»، در برابر ما قرار قرار دارد: برخی از «نقد علوم انسانی متداول» سخن می‌گویند، برخی امکان‌های میراث حکمی در این نقد را یادآری می‌شوند و فلسفه‌های علوم انسانی و اجتماعی را می‌پرورانند. برخی از «الگوی حکمی اجتهادی» و برخی دیگر نیز از «پارادیم اجتهادی تولید دانش دینی» سخن می گویند. دسته‌ی دیگری از «جهت‌داری علوم» و «مدیریت شبکه‌ای در تولید علوم انسانی اسلامی» سخن می‌گویند و این تفاوت‌هایی است که در جریان‌ها مفهو‌م‌سازی‌ها در دیدگاه‌های متعدد قابل پیگیری است. می‌تواند گفت غایت همه‌ی این تلاش‌ها، دست کم از یک منظر تأمین نیازی است که نظم مدنی متمایز پس از انقلاب آشکار کرده است. همه‌ی این کوشش‌ها می‌کوشند نظریه/علمی تولید کنند که جایگزین نظریه/علم‌های موجود شود. از این جهت می‌توان آن‌ها را ذیل مفهوم کلی و عنوان جامعِ «علم اجتماعی جایگزین» تجمیع کرد.

علوم اجتماعی جایگزین و چالش «انتزاع»

اکنون بار دیگر به پرسش اصلی اینن نوشته  بازمی‌گردیم: میان تاریخ مردمی انقلاب اسلامی و علوم اجتماعی جایگزین چه نسبتی برقرار است؟

کوشش برای تولید علم اجتماعی، پیش و پس از انقلاب اسلامی و به واسطه‌ی وقوع آن با یک متغیر مؤثر مواجه شده است، اما در برابر و متناسب با آن تغییر چندانی نیافته است.  اجمالاً می‌توان گفت کوشش یا دست‌کم دغدغه‌ی علم اجتماعی اسلامی پیش از انقلاب در ایران و فارغ از انقلاب اسلامی در میان اندیشمندان دیگر کشورها همچون مالزی (العطاس‌) و عربستان - آمریکا ( المعهد العالمی للفکر الاسلامی) وجودداشته است. انقلاب اسلامی به مثابه یک تغییر انسانی و اجتماعی بنیادین می‌‌بایست میان کوشش‌های ایرانی برای علم اجتماعی جایگزین و کوشش‌ کانون‌های دیگر این ایده در مالزی یا عربستان - آمریکا تغییری محسوس ایجاد کند، اما چندان چنین نیست. جریان کوشش‌ برای تولید علم اجتماعی جایگزین و حتی اسلامی نسبت به انقلاب اسلامی، همان موقعیتی را دارد که المعهد العالمی للفکر الاسلامی به عربستان سعودی؛ این جریان به تجربه‌ها و مسئله‌های انقلاب اسلامی نزدیک نمی‌شود و نگاهش بیش از انقلاب اسلامی، به جمهوری اسلامی است؛ نگاهی به مثابه یک پشتبان مالی که مقداری از پول نفت را به مثابه سهم این تحقیقات کنار بذارد.

در واقع «نسبت» کوشش‌ها برای تولید علوم اجتماعی جایگزین و انقلاب اسلامی در ایران، همواره «بیرونی» بوده: انقلاب اسلامی برای کنگره‌ها، آکادمی‌ها و نشریه‌های علوم اجتماعیِ جایگزین ساختمان و بودجه فراهم آورده ولی چندان نتوانسته موضوع و مسئله بیافریند. رهیافت‌های گوناگون علوم اجتماعی جایگزین، در سطح کلی و کلیاتی اجمالی مدعی پاسخ دهی به نیاز انقلاب اسلامی هستند اما در سطح تفصیلی هیچگاه روشن نکرده‌اند میان مسائل، موضوعات و دغدغه‌های کوشش‌گران علم اجتماعی جایگزین و انقلاب اسلامی چه نسبتی بر قرار است؟ هیچگاه روشن نکرده‌اند میان آمد و شد ادوار، روویدادها، انسان‌ها و مسئله‌های انقلاب اسلامی از یک‌سو و کوشش‌ها برای شکل‌دهی به یک علوم اجتماعی جایگزین از سوی دیگر چه نسبت و مناسباتی بر قرار است؟

سطح بالای انتزاع و توقف در سطح فلسفه‌ی علم، کوشش‌های متعددی برای تحول یا تولید علوم اجتماعی و انسانی را در حد انشانویسی درباره‌ی علم تنزل داده است. حاصل سه دهه کوشش در این مسیر چندین و چند‌ نظریه و روش تولید علم دینی/ بومی است که با تمامی اختلاف‌ها، کم و بیش در دو امر مشترک هستند: یکی در عدم امکان تولید علم که دلیل روشنِ آن عدم وقوع تولید علم است؛ و دیگری در این که بود و نبودشان در پاسخ به «نیاز» پیش گفته، تأثیر و مابه‌ازاء عینی ندارد. نمی‌توان اهمیت نقدهای نظری از منظر فلسفه علم را انکار کرد؛ اما نباید از توجه دور داشت که اگر این نقدها ناظر به تولید نباشد، از حدود تأمل فلسفی تنزل کرده و به وادی انشانویسی‌های مغلق درباره‌ی علم فرو می‌غلطتد. دقت در رهیافت‌های متعدد و متمایز در تحول و تولید علوم اجتماعی به خوبی نشان می‌دهد، انتزاع از عینیت، چگونه باب سخن‌بازی را می‌گشاید و حتی در مواردی به بازی با کلمات و کلمه‌سازی می‌رسد. در این میان چه بسا رهیافت‌هایی که هیچ ما به ازاء عینی در خارج نداشته و نبود و حتی بودشان هیچ تأثیری در عینیت بر جا نمی‌گذارد.

مناسبات تاریخ مردمی و علوم اجتماعی جایگزین

اکنون با انضمام این چند مقدمه پیرامون «تاریخ مردمی»، «علم اجتماعی»، «علم اجتماعی جایگزین» و «نقد کوشش‌های انتزاعی برای تولید و تحول علوم اجتماعی»، می‌توانیم تصویر روشن‌تری از  نسبت تاریخ و علوم اجتماعی در ساحت انقلاب اسلامی و یا به عبارتی نسبت تاریخ مردمی و علوم اجتماعی جایگزین داشته باشیم.

اگر تاریخ مردمی توصیف کنش‌های مردمی در فرایند «منتهی به» و «منتج از» انقلاب اسلامی است، در این صورت می‌توان گفت «تاریخ مردمی» و «علوم اجتماعیِ متوجه و معطوف به انقلاب اسلامی» سطوح متوالی از یک واقعیتند؛ انسان جامعه‌ی ایرانی با انقلاب اسلامی امکان کنش‌گری یافته است. رفتارهای اجتماعی انسان ایرانی در دوران پیش از  انقلاب اسلامی، بیش و پیش از آن‌که برخاسته از اراده‌ی جمعی باشد، پاسخی واکنشی به شرایطی بود که «دیگری» برای او می‌آفرید. حداکثر اختیار انسان ایرانی، انتخاب میان دو مسیر برای این واکنش بود: یکی شیفتگی و حرکت و تجددزدگی و دیگری نفرت و رخوت و تحجرزدگی.

این انقلاب اسلامی بود که به انسان ایرانی امکان قیام‌لله داد و امکان کنشگری اجتماعی و تاریخ سازی را برای او فراهم آورد: انسان متمایزی آفرید و کنش‌های متمایزی خلق کرد و انقلاب متمایزی آفرید. اکنون و پس از این انقلاب متمایز، نظم مدنی و اجتماعی پس از آن نیازمند علم مدنی و اجتماعی متمایزی است؛ اما مسیر تولید این علم متمایز و جایگزین نه از انتزاعیات، که از درک همین انسان متمایز و کنش‌های متمایز آن می‌گذرد. علم اجتماعی متناسب با انقلاب اسلامی، علمی است که درک کنش انسان انقلاب اسلامی را هدف گرفته باشد. این انسان یک موجود انتزاعی نیست؛ یک واقعیت محقق است که ده‌ها و صدها و هزارها رویداد متمایز را رقم زده است. کنش‌های این انسان فقط آنی نیست که کامپیوترهای فوق مدرن از درک واقعیت های جاری در جزیره‌ی ثبات عاجز می‌کند؛ فقط آنی نیست فیلسوف پست‌مدرن را متحیر می‌سازد؛ فقط دفاع مقدس نیست؛ بلکه در متن و بطن تحولات دو سطح انقلاب و دفاع مقدس، عقبه‌ای از کنشگری اجتماعی - فرهنگی نهفته است که هم به همان میزان متمایز است و هم این‌که به نوعی مولد آن کنش‌هاست.  

علم اجتماعی‌ای که نیازِ نظم مدنی انقلاب اسلامی به دانش انسانی جایگزین را پاسخ بگوید حتما نقدهای بنیادینی به علوم اجتماعی مدرن دارد اما صرف نقد بنیادین و پرداختن به بنیادهای نظریه‌های مدرن، با هیچ یک از تعاریف پیش گفته، علم اجتماعی نیست. علم اجتماعی و انسانی، موضوع اراده‌ی اجتماعی و انسانی، کنش مدنی، اجتماعی و انسانی است. این کنشگری برای انسانِ مسلمان مالزی و انسان مسلمانِ در غرب ممکن نیست. آن‌ها در مقام و موقعیت «واکنش» هستند و نه کنش‌گری. طبیعی است علم اسلامی آن‌ها یک‌سره واکنش‌گرایی‌های شبه‌کلامی در برابر غرب باشد؛ همچنان که پیش از شروع و وقوع انقلاب اسلامی، این کنشگری برای ما ممکن نبود و ما نیز یک‌سره در حال واکنش بودیم. اکنون و پس از تجربه‌ی بی‌بدیل چون انقلاب اسلامی چگونه می توانیم با کوشش‌های متفکرینی در مالزی و عربستان - آمریکا در یک سطح و راستا باشیم؟ چگونه می‌توانیم به علم اجتماعی فکر بکنیم و کنش‌های متمایزی که انسان انقلاب اسلامی از خود بروز داده و تمام معادلات عملی جهان را دگرگون ساخته را موضوع معادلات علم اجتماعی قرار ندهیم؟

شاید از یک منظر بتوان گفت پرسش اساسی این‌جاست که علم اجتماعی جایگزین تداوم طبیعی و حداکثر نوآورانه‌ی سنت تفکر اسلامی است یا درک کنش‌ها و مسئله‌های  انسان انقلاب اسلامی؟ اگر بر خلاف اغلب و انبوهی از کوشش‌گران تولید و تحول در علوم اجتماعی، پاسخ دوم را برگزینیم آن‌گاه به خوبی در می‌یابیم تاریخ مردمی انقلاب اسلامی و علوم اجتماعی متوجه و معطوف به انقلاب اسلامی سطوح متوالی یک واقعیتند: موضوع هر دو انسان انقلاب اسلامی است: تاریخ مردمی کنش‌گری‌های آن را «مشاهده»‌ می‌کند؛ علم اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی از این مشاهده‌ها، «نظریه» می‌سازد.

کانون‌های مشاهده‌‌ی کنش‌ها و کوشش‌های انسان انقلاب

«تاریخ مردمی» می‌کوشد کنش‌ها و کوشش‌های انسان انقلاب اسلامی و کنش‌گری انسان ایرانی را «مشاهده» کند. برای این مشاهده است که  به سراغ ثبت گروه‌های سرود‌های فعال در انقلاب و دفاع مقدس و به فعالان موسیقی انقلاب می‌رود. به نقاشی‌ها، خطاطی‌ها و فعالیت‌های تجسمی انسان انقلاب سرک می‌کشد. بر نقاشی‌های دیواری در زمان انقلاب و جنگ و نیز بر نقاشی شهدا روی دیوار و بوم نقاشی متمرکز می‌شود. شعار نویسی‌های انقلاب را به دقت از نظر می‌گذراند؛ روی نوشته های سنگ قبر شهدا حساسیت ویژه‌ای دارد و آن را را به سان متنی مهم حستجو می‌کند؛ در پی کلمات و نمادهای پلاکارد نویسی در تشییع جنازه شهدا و اعزام نیروها و در مناطق و پادگان‌هاست؛ نشانه‌ها و معانی نهفته در اعلامیه مراسمات مربوط به تشییع شهدا و مراسم‌ههای انقلابی است. نشریه‌های محلی، مسجدی، نشریه‌ی نهادهای انقلاب و روزنامه دیواری‌های مساجد و مدارس جستجو می‌کند. فیلم‌، عکس، برنامه‌های رادیویی و مستند‌هایی که در زمان انقلاب و دفاع مقدس ساخته شده‌اند مهم می‌شمارد. برای شعر و شعارهای تظاهرات‌ها و نیز شعارهای دوره جنگ جایگاه ویژه‌ای قائل است.  نامه هایی که مردم به رزمندگان می نوشتند، نامه آزادگان به خانواده‌ها، نامه رزمندگان به خانواده‌ها و دست‌نوشته‌های شهدا و رزمندگان را به دقت موشکافی می‌کند. به نوحه‌های متمایزی که در بستر انقلاب و جنگ پدید آمده التفات ویژه‌ای دارد. بر کانون‌ها پرورش و کنش انسان‌های انقلاب اسلامی همچون مساجد، گروه تئاتر، برنامه‌های آموزشی تربیتی، کتاب‌خانه‌ها و کتاب‌خوانی‌ها، گروه‌ها و برنامه‌های تشییع جنازه شهدا، برنامه‌های امور تربیتی و مربیان پرورشی، جهاد سازندگی، نهضت سواد آموزی، حسینیه‌ها و هیئت‌های انقلاب، ستاد های جمع آوری کمک های مردمی به جنگ و گروه های کمک به جبهه و ده‌ها کانون و کوشش و کنش دیگر انسان انقلاب اسلامی را جستجو می‌کند. همه‌ی این‌ها به این دلیل است که تاریخ مردمی می‌کوشد کنش‌های توده‌ی مردم را مشاهد کند.

اگر علوم اجتماعی جایگزین از منبر انتزاع پایین بیاید و پیرامون انسان و کنش‌های اختیاری- اجتماعی آن متمرکز شود، این «مشاهده»‌های متراکم را سرمایه‌ی بی‌بدیلی خواهد یافت بر ای تولید «نظریه». تاریخ مردمی، مدل تاریخ‌نگاریِ اجتماعی فرهنگی انقلاب اسلامی است و طلیعه‌ای خواهد بود بر علوم اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی