انقلاب اسلامی ایران مانند هر دگرگونی اجتماعی دیگری، در برابر «دیگری»هایی امکان و سپس وقوع یافته است. اگر دیگری انقلاب فرانسه، محافظهکاریِ تکیه داده به سنت، آنچنان که ادموند برک تفسیر میکرد بود؛ انقلاب اسلامی به شکلی توأمان در تقابل مستقیم با محافظهکاران متکی به سنت و همزمان در تقابل با متجددانِ منتقد سنت پدید آمد. بر این اساس میتوانیم بگوییم آرایش دیگریهای انقلاب اسلامی ایران، همچون دیگری انقلاب فرانسه چندان ساده و بسیط نبود. انقلاب اسلامی مخالفینی نیرومند در کانونها و طبقات متقاطع اجتماعی، در حجرهها و کافهها داشت و همین درک دیگریهای انقلاب اسلامی را به موضوعی پیچیده و در خور تأملاتی ضروری تبدیل میکند.
در میان جمیع دیگریهای انقلاب اسلامی، «سرمایهداری» از جمله غیرهایی است که به رغم وجودی مؤثر و تأثیراتی فزاینده، به دلایلی نادیده گرفته شده و یا حتی انکار میشود. چهاردهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وجود یک سرمایهداری مبسوط الید ایرانی یک واقعیت است. واقعیتی که به دلایلی مبهم و گاه متضاد دیده نمیشود تا روز به روز، بیش از پیش رشد یابد و به عرصههای حیات اجتماعی ما چنگ اندازد. سرمایهداری ایرانی چیست؟ در چه ابعادی از زندگی اجتماعی اقتصادی ما پیشروی کرده و پیشرانهای آن کدام است؟ یادداشت حاضر میکوشد به قدر توان طرحی از پاسخ به پرسش از چیستی سرمایهداری ایرانی را دراندازد.