تجربه خدمت نهادی
حضور امر مدرن در جامعه ایرانی، تحدید نقشها و کارکردهای اجتماعی نهاد روحانیت را به دنبال داشت. آغاز مواجهه ما با امر مدرن، آشنایی با رویه سخت و نظامی آن بود. بهت و حیرتی که در جنگهای ایران و روس و پس از مشاهده جنگافزارهای ملل راقیه، به سربازان ایرانی دست داد، از دروازه جنگ به جهان اجتماعی ما ایرانیان راه یافت. کمی بعد پای اقتدار سیاسی ملل اروپایی نیز به جامعه ایرانی باز شد. استعمار با تقویت استبداد، به تثبیت بهت حاصل از مواجهه ما با امر مدرن دامن زد و ذهن جستوجوگر انسان ایرانی را بیش از پیش کنجکاوِ درک معمای مدرنیته کرد. برای انسان ایرانی این پرسش به صورت جدی مطرح میشد که «چرا آنها پیشرفت کردند و ما عقب ماندیم؟» مرحله بعدی آشنایی ما با امر مدرن، آشنایی با نظامهای معرفتی و نظری پشتیبانِ این امر بود. در این مرحله بود که انسانهایی مبهوت و شیدا راز امر مدرن را در نظام فرهنگی و معرفتی و فلسفی آن جستوجو کرده، به تقلید از آن و تولید تام آن، از فرق سر تا ناخن پا اقدام کردند.
خاستگاه، بنیاد و لایه معرفتشناختی امر مدرن را در عصر روشنگری[1] میتوان جستوجو کرد؛ جایی که نگاهی سکولار به هستی و نگاه انحصاری به معرفت در امر حسی نضج گرفت و از نفی معرفتشناختی شهود به نفی مرجعیت علمی وحی رسید.[2] اما نفی مرجعیت علمی، دلالتها و تغییراتی اجتماعی نیز به دنبال داشت. پیش از میدانداری امر مدرن یا دستکم تا پیش از تجهیز استبداد ایرانی به ایدئولوژیهای جایگزین مدرن، روحانیت شیعه بهرغم تقابل با نظام سیاسی، همچنان نقشهای اجتماعی مهمی را بر عهده داشت. به طور مشخص در سه حوزه از مناسبات اجتماعی، این نهاد روحانیت بود که دست برتر را در اختیار داشت: برنامههای آموزشی، مناسبات قضایی، و موقوفات و مناسبات اقتصادی پیرامون آن که اقتصادِ فرهنگ دینی را تأمین میکرد. تا قبل از این دوره، نهاد روحانیت بود که سیاستگذاری، تدوین متون و مدیریت مراکز آموزشی را بر عهده داشت که بعدها با دگرسازیهای مدارس جدید، مدارس قدیم یا مدارس علوم قدیمه خوانده میشد. تا قبل از این دوره، نهاد روحانیت بود که چارچوبهای حق انسانی در روابط مدنی را بر اساس فقه مشخص میکرد و مرجع حل و فصل دعوای حقوقی و حتی کیفری به حساب میآمد. نهاد روحانیت بود که به واسطه تولیت بر نهاد وقف، کاملاً مستقل از دولت، اقتصاد نهادهای فرهنگی-آموزشی زیر نظر خود را تأمین و اداره، و برای کاهش فاصله طبقاتی و ایجاد تأسیسات زیربنایی و خدماتی اقدام میکرد. با گذر زمان، اندکاندک رویکرد نفیگرایانه امر مدرن در قبال مرجعیت وحی، دلالت اجتماعی خود را در جامعه ایرانی ایجاد نمود. و نفی مرجعیت روحانیت را در ساحتهای مختلف امر اجتماعی موجب شد. ازآنپس هر روز بیشتر از گذشته، نهاد روحانیت نقشهای اجتماعی خود را به حاملان مدرنیته تحویل میداد و به امر مذهبی اکتفا میکرد.
اما پیروزی انقلاب اسلامی، نقطه عطفی در این روند بود. تاکنون دراینباره بررسیهای بسیاری شده که نیازی به تکرار آنها در این نوشته نیست. آنچه در اینجا مد نظر است، «امکان»هایی است که نهاد روحانیت برای بازپسگیری نقشها و کارکردهای اجتماعی خود در این دوره پیدا کرده است. در میان این امکانها، به طور مشخص بر نهادهای انقلاب اسلامی متمرکز میشویم. واقعیت این است که نهادهای انقلاب اسلامی در وضعیت نخستین و صدر انقلاب، توانستند به مثابه یک نهاد مدنی، زمینه کنش معطوف به خدمت را برای انسان انقلاب اسلامی فراهم آورند. دراینمیان نهاد روحانیت نیز توانست در نهادهای مختلف، در سطوح مختلفی، کنشگری کند و خدمت اجتماعی انجام دهد.
تکثر نهادهای انقلاب اسلامی به نهاد روحانیت این امکان را میداد که خدمات فرهنگی، اجتماعی-اقتصادی و قضایی خود را در چارچوب نهادهایی مدنی و ناظر به نیازهای اجتماعی سامان دهد:[3] خدمتهای ناظر به نیاز اقتصادی، در نهادهایی مانند جهاد سازندگی و کمیته امداد؛ خدمتهای ناظر به نیازهای آموزشی، در نهادهایی مانند نهضت سوادآموزی؛ و خدمتهای ناظر به نیازهای فرهنگی، در نهادهایی مانند سازمان تبلیغات اسلامی. همچنین بسیج مستضعفین و دیگر نهادهای انقلاب اسلامی، امکانهای بدیعی برای خدمت اجتماعی در اختیار نهاد روحانیت قرار دادند. لازم است دوباره تأکید کنیم که در اینجا مراد، وضعیت نخستین و مدنی این نهادهاست، نه وضعیت کنونی و اداری آنها.
***
امروز تجربه نهادهای انقلاب اسلامی و خدمت نهاد روحانیت در چارچوب نهادهای انقلاب، یک تجربه مهم، اما مدوننشده است[4] و ما مدعی بررسی آن در این پرونده نیستیم؛ اما کوشیدهایم چارچوبی کلان از این بررسی را به دست دهیم. بررسی «تجربه خدمت نهادی» در این پرونده، شامل دو بخش عمده میشود:
بخش اول، بازشناسی نهادهای انقلاب اسلامی است. تعبیر نهادهای انقلاب با انصرافی که به وضعیت کنونی و اداری این نهادها دارد، بههیچوجه گویای مراد ما از وضع این نهادها در صدر انقلاب نیست. پیشنیاز ضروری برای بررسی تجربه خدمت در نهادهای انقلاب اسلامی، داشتن درکی دقیق و انضمامی از این نهادهاست. این کار را در پژوهشی بهنسبت مفصل با عنوان «درآمدی بر مطالعه نهادهای انقلاب اسلامی» دنبال کردهایم. در این پژوهش کوشیدهایم علاوه بر بیانی اجمالی درباره استلزامات مطالعه نهادهای انقلاب، تحلیلی روشن از تطورات این نهادها به دست دهیم و این تحلیل را با مراجعه به اسناد بهجایمانده از این نهادها تکمیل کنیم. محدودیت منابع و اسناد به ما این امکان را نداده که به طور مشخص بر خدمت روحانیت در نهادهای متعدد متمرکز شویم؛ اما باب مطالعه اسنادی و پیگیری تاریخ شفاهی این موضوع، گشوده میماند. یادداشت دیگری مقصود ما را در زمینه نهادهای انقلاب تکمیل میکند. در یادداشت دوم بیشتر کوشیدهایم به نگرشی پل بزنیم که مبنای ایجاد نهادهای انقلاب اسلامی بودند.
در بخش دیگر پرونده، از خلال تجربیات جاری نهاد روحانیت در نهادهای انقلاب اسلامی، تصویری اکنونی از خدمت نهادی به دست میدهیم. برای این کار به سراغ گفتوگو با روحانیای رفتیم که در چارچوب «کمیته امداد امام خمینی»، در یکی از محرومترین مناطق کشور به خدمت مشغول است. اگر میتوانستیم گفتوگوهای بیشتری درباره تجربه خدمت نهادی در نهادها و مناطق دیگر داشته باشیم، حاصل کار مطلوبتر میبود؛ اما نظر به اقتضائات کار مطبوعاتی، به همین اندازه بسنده کردهایم. البته باب پیگیریهای بیشتر در این زمینه گشوده خواهد بود.
[1] Age of Enlightenment
.[2] پارسانیا، حمید، انواع و ادوار روشنفکری در ایران با نگاهی به روشنفکری حوزوی، کتاب فردا، قم، 1391.
[3]. ر.ک: «فرهنگ و سیاستگذاری در سالهای نخست انقلاب: درآمدی بر مطالعه نهادهای انقلاب اسلامی».
[4]. رهبر انقلاب، در سخنرانیای که در دانشگاه امام حسین(ع) داشتند، بر تدوین علمی تجربههای متراکم و شگفتانگیز انقلاب اسلامی تأکید کردند (3/3/1395).
* یادداشت منتشر شده در مجله رسائل