چارچوبی اولیه برای درک چیستی نصرالله
چارچوبی اولیه برای درک چیستی نصرالله
«قاسم سلیمانی» با شخصیتی شبه اسطورهای و شهادتی تأثیرگذار، به یک تجربه جمعی ایرانیان تبدیل شد. علاوه بر این او توجه و تحسین انسانهایی بیشماری را بیرون از مرزهای ملی و حتی اسلامی برانگیخت. حاج قاسم سلیمانی به مثابه آرکیتایپ یا کهن الگویِ «انسان انقلاب اسلامی»، کاشف رازها و خالق معانی بیشماری بود. متن زیر تلاشی است تا در پرتو تأملی بر روایتهایی از آیین تشییع شهید سلیمانی، اهمیت و تطور نهاد شهادت در تجربه انقلاب اسلامی را مرور کند.
ما امروز با مسائل و ظرفیتهایی مواجهیم که اندیشه امام خمینی به مثابه یک دستگاه فکری میتواند این مسئلهها و تجربهها را صورتبندی کرده و به ما این امکان را بدهد که با آنها مواجهه فعال داشته باشیم و آنها را درک و حل کنیم. اگر امروز در عدالت دچار مشکلیم؛ دچار عقبماندگی در عدالت (1396/11/29) هستیم، اگر رهبر و نیز جامعه «از کارکرد عدالت در کشور نارضایتی دارند» (بیانیه گام دوم1397/11/22)، اگر «نمرهی مطلوبی در باب عدالت»(1399/3/7) نداریم، این مسئله را میتوان در دستگاه تحلیل اندیشه امام به بحث گذاشت و با مفاهیم راهبردی حاصل از این نگرش، مفاهیمی مهمی مانند جنگ فقر و غنا به درک و حل آن کمک کرد.
در گفتگویی سه قسمتی با برنامه تلویزیونی «سه دیدار» تلاش کردم ضمن مرور فشرده بر مؤلفههای اندیشه امام خمینی؛ از تصورات کلیشهایِ موجود درباره این اندیشه دگرگونساز آشناییزدایی کنم. اگر در پی نقشهای هوایی برای بازخوانی اندیشه امام خمینی هستید، پیشنهاد میکنم این برنامه سه قسمتی و پلیبکهای آن را ببنید.
لینک مشاهده و دانلود در ادامه مطلب
متنی که در ادامه میآید بریدهای است از گزارشی با عنوان با «ذبح پدیده به پای ادبیات نظری؛ روایتی انتقادی از تحلیلهای جامعهشناسانه درباره شهید حججی». خلاصه مطلب این است که بعد از ذبح شخص شهید حججی به دست داعشیها، بار دیگر نیز این شهید در مقام یک پدیده ذبح شده است. از نظر نگارنده محترم این نقد، ذبح دوم به وسیله برخی تحلیلها از جمله مطلب منتشر شده در این وبلاگ، با عنوان «درآمدی بر درک اجتماعی- فلسفی از پدیده شهید حججی» انجام پذیرفته است!
گزیده:
*این چه انقلابیگریای است که امروز ما داریم؟ چرا انقلابیگری ما شامل آرمان قدس نمیشود؟ کنشگری که جای خود دارد، چرا حتی در واکنش نشان دادن هم عقب افتادهایم از خیلی دیگر از ملتها؟ جز این است که انقلاب را به قرائتِ اهالی احزاب فهمیدهایم؟ جز این است دل به دولت/حاکمیت سپردهایم برای پیگیری آرمانهای انقلاب و خیلی که انقلابی باشیم، حداکثر از دولت/حاکمیت چیزی را «مطالبه» میکنیم؟
*چشم وا کنیم و ببنیم چقدر شبیه شدهایم به کسانی که در آلاکلنگ قدرت یا وکیل و وزیر هستند، یا فعال سیاسی و حزبی
*ما میخواستیم فرزند خمینی باشیم، افسوس که این جماعت، جماعت همواره بر کرسیِ قدرت نشسته، یا همواره به سوی قبله قدرت خوابیده، ما را موجوداتی کردهاند مشابه خودشان. ما همانی شدهایم که از آن بدمان میآید. قدس نشانه خوبی است که ببنیم چه قدر کنشگری انقلابیمان در رکود است. ما فقط ادای انقلابی بودن در میآوریم. خود و قدس را آزاد کنیم.
متن کامل در ادامه طلب
خلاصه یادداشت:
این یادداشت فارغ از بروز واکنش های رسانه ها یا سلبریتی ها، بر چرایی عدم واکنش ها در سطح علوم اجتماعی متمرکز است. مسئله این جاست که چرا کنش متمایز و حدوداً هفت ساله ی صدها شهید حججی آن چنان که باید، به ویژه از جانب اهالی علوم اجتماعی روایت نمی شود؟
کنشگران علوم اجتماعی را شاید از حیث نظری بتوان در دوگانه هایی مانند علوم انسانی اسلامی/ علوم انسانی متداول جای داد اما از منظر عمل و نسبتی که با واقعیتهای جبهه مقاومت و دستکم واقعیتهای جنگِ جاری دارند، در وضعیتی به غایت مشابه قرار دارند: هر دو دسته در کنجِ راحتِ کتابخانه ها به سر میبرند؛ گیریم که یکی در این کنج به ترجمه و دیکته نوشتن از روی دست دیگرانِ غربی مشغول باشد و دیگری به اختراع دستگاه روش شناختی یا انشاءنویسی درباره علوم انسانی اسلامی.
* یادداشت منتشر شده در خبرگزاری فارس (اینجا)
شهدای جبهههای جهانی مقاومت در سوریه و عراق، یکی از مضامین محوری هفتمین دوره جشنواره عمار اس: یکی از بخشهای مسابقه به آن اختصاص یافته و حجم قابل توجهی از نشانهها و برنامههای جانبی به همراه اصلیترین مضمون پوستر جشنواره، در اینباره است. در طول یکی دو سال اخیر برنامههای تلویزیونی و مستندهای متعددی حول این موضوع ساخته شده و همهی اینها نشان میدهد که جبهه مقاومت به مرحله «روایت» رسیده است.