سلام و تیریک سال نو.
دو «مسئله» هست که در رابطه با این ایام قابل طرح و تأمل بوده و در راستای پاسخ به دو پرسش کلان «کیستی» و «چه باید کرد؟» قابل توجه و پیگیری است:
در یک سطح درک و تحلیل نوروز از منظر هویتی مطرح است و اینکه در نقطهی نوروز، میانه لایههای سه گانهی هویتی ما (اسلام، ایران و انقلاب) چه نسبتی بر قرار است؟
این مسئله را سال گذشته در نوشتهای دنبال کردم:
معنای متفاوت نوروز از منظر رهبر انقلاب
بیش از پنج دهه پیش هنوز انقلاب اسلامی در ایران تکوین نیافته بود که صحنهی اجتماعی سیاسی ایران در یک جمعبندی نمادین از تجربه جمعی خود در تاریخ معاصر، واجد سه نیروی اجتماعی عمده بود. یک نیروی اجتماعی، متجددهایی بودند که اگر چه انقلابی بودند و بر انقلاب تأکید می کردند اما اسلامی و ایرانی نبودند. روشنفکران چپگرا انقلاب را منهای اسلام و ایران میخواستند، از این رو هیچ ابایی نداشتند با «برادر بزرگتر» شان همکاری کنند. بعدها انقلاب اسلامی و صدق مفهوم «چپ امریکایی» - که از جانب امام خمینی مطرح شد- نشان داد برادر بزرگتر این جماعت، نه شوروی که دیگری است. نیروی عمدهی دیگر اما متجددینی بودند که اگر چه ملیگرا بودند و بر ایران تأکید میکردند اما در عمل اجتماعی خود نه «مسلم» بودند و نه روشهای انقلابی را بر مبارزات پارلمانتاریستی ترجیح میدادند. اگر چه بعدها تمسک منورالفکرهای راستگرا به استقلال و سپس آزادی، با انقلاب اول و دوم زیر سؤال رفت و بیبنیان شد. نیروی عمدهی سوم اما متحجرین بودند: مقدسمآبانی که اسلام را میخواستند اما نه به ایران و اوضاع آن میاندیشیدند و نه با انقلاب و روشهای دگرگونساز روی خوش نشان میدادند. بعدها هنگامی که صدق قدم انقلاب در دگرگونی وضعیت اسلام در جهان پدیدار شد، مدعای این مقدسمآبان نیز بیش از پیش بر باد رفت.
هویت ما در تضاد و کشاکش میان متحجرین و متجددین به مهلکه افتاده بود و نوروز هم جزئی از این هویت بود. وقتی خرداد ۱۳۴۲، «انقلاب اسلامی ایران» در غربت و غیبت این سه نیروی اجتماعی عمده متولد شد حامل این استدلال ضمنی بود که «ما» هر سهی این جریان اجتماعی نیستم ولی واجد تعریفی متعالیتر از ارزشهایی هستم که این سه جریان مدعی آن هستند: ایرانی بودیم، اسلامی شدیم و انقلابی هستیم. در ساحت «انقلاب اسلامی ایران» این سه مفهوم در یک تعاطی و داد و ستد، هویت ما را میسازند و این تعارضهای ظاهری نه در ذات مفاهیم که محصول عدم صدق معرفتی و اجتماعی هوادانشان است. به همین دلیل «انقلاب اسلامی ایران» با روشنفکران به اصطلاح انقلابی بر سر مفهومی که داشتند و داشتهی مفهومیشان (انقلاب)، به خاطر نداشتههاشان (اسلام و ایران) درگیر میشد. «انقلاب اسلامی ایران» با منورالفکران به اصطلاح ملی و ایرانی، بر سر مفهومی که داشتند و داشتهی مفهومیشان (ایران یا ملیت) و به خاطر نداشتههاشان (اسلام و انقلاب) درگیر میشد و بالاخره «انقلاب اسلامی ایران» با مقدسمآبان به اصطلاح اسلامی بر سر مفهومی که داشتند (اسلام)، به خاطر نداشتههاشان (انقلاب و ایران) درگیر میشد. این چنین بود که هویت ما حاصل تعاطی این سه امر در یک تعریف متمایز بود، نه تعارض آنها در تعریف موجود. سنت نوروز هم که جزئی از هویت ماست، در ساحت اندیشهی انقلاب اسلامی ایران و رهبرانش واجد این سه معناست. سه معنایی که البته نقشهای متمایزی در این نمایش آیینی بر عهده دارند؛ یکی محتواست (اسلام)؛ دیگری ظرف تحقق است (ایران) و دیگری جهت تحقق(انقلاب).
مسئلهی دیگر چگونگی مواجههی ما با نامگذاریهای سال از جانب رهبر معظم انقلاب است. «نامگذاری به مثابه سیاستگذاری عمومی» چارچوبی کلی است که این چگونگی را میتواند تا حدودی تشریح کند.
دو سال هم قبل این مسئله را در نوشتهای دنبال کردهام:
نامگذاری به مثابه سیاستگذاری
نامگذاریهای سالها از یکسو اعلان عمومی سیاستهای عمومی نظام جمهوری
اسلامی است و از سوی دیگر، زمینهسازی برای مشارکت عمومی در تحقق این
سیاستها بهشمار میرود. بهعلاوه زمینهی فعال شدن مجموعههای مردمی در
فرایند سیاستگذاری عمومی را فراهم میآورد. بخشی از نهادهای رسمی میل
فزایندهای دارند که تصویر شعاری و کلیشهای خود را در زمینهی
نامگذاریهای سال غالب کنند. این «جناح مؤمن انقلابی» است که باید
نامگذاری را بهمثابهی بخش و سطحی از سیاستگذاری عمومی انقلاب درک کند و
علاوه بر زمینهسازی برای تبدیل آن به سیاستهای جاری، زمینهی فعالتر
شدن مردم و نهادهای مردمی را در فرایند سیاستگذاری عمومی جمهوری اسلامی،
فراهم آورد.