دین و موسیقی: ضرورت مطالعهی تجربهی موسیقایی انقلاب اسلامی
امروزه اغلب مطالعات اسلامی دربارهی موسیقی و یا مطالعه دربارهی نسبت دین و موسیقی، فارغ از یک تجربهی موسیقایی مهم و متفاوت، دنبال میشود: تجربهی موسیقایی انقلاب اسلامی تجربهای اجتماعی و به نسبت همگانی است. تجربهای که در آن انسان جامعهی ایرانی، نسبت متمایزی با موسیقی بر قرار میکند. مراد از این تمایز فارغ از داوری و ارزشگذاری، در انداختن طرح این پرسش است که آیا این تمایز و تجربهی متمایز نمی تواند در شکلدهی به موضوع مطالعات دینی موسیقی یک متغیر اثر گذار باشد؟
* یادداشت منتشر شده در شماره سوم مجله رسائل
امروزه صورت غالب در مطالعات دینیِ دربارهی موسیقی، فقهی است. آیا تجربهی موسیقایی انقلاب اسلامی نمیتواند تأثیری در شکلدهی به «موضوع»ِ فقه موسیقی داشته باشد؟ این پرسشی است که این یادداشت میکوشد طرحی مقدماتی از پاسخ به آن را به بحث گذارد.
موسیقی از آغازین روزهای شکلگیری دانش بشری و انسانی، یکی از موضوعات ثابت تأمل و مطالعه بوده است. همین تجربه مطالعاتی در شکلگیری دانش اسلامی نیز تکرار میشود: موسیقی از موضوعات اولین آموزهها و سپس دانشهایی است که در بستر تمدن اسلامی پرورش مییابد. بر حسب یک سهگانهی متداول و الهیاتی در طبقهبندی علم و معرفت اسلامی، علوم اسلامی را میتوان در سهشاخهی فلسفه و عرفان، اخلاق و فقه دنبال نمود. موسیقی در هر سه حوزهی فوق یکی از اولین موضوعات و مسائلی است که مورد بحث و فحص متفکرین آن حوزه قرار گرفته است. مطالعهی موسیقی در هر یک از این سه حوزه غرضهای جداگانهای را دنبال میکرده است. فقه در پی حکم موسیقی، اخلاق در پی اثر درونی موسیقی و دانشهای حکمی در پی درک موسیقی بودهاند. با این حال حکم و حکمت موسیقی همواره در صدر توجهات فقیهان و حکیمان قرار داشته است.
در این میان میتوان در تاریخ تفکر اسلامی در اینباره تطوراتی را نیز جستجو کرد؛ از جملهی این تطورات این است که در اغلب ادوار و نیز در دوران کنونی، در مطالعات اسلامی دربارهی موسیقی نگرش فقهی بر نگرش حکمی تفوق داشته و غرض از مطالعهی موسیقی، بیشتر نیل به حکم موسیقی است و نه درک حکمی از آن. در میانهی چنین تفوقی است که دیگر هیچگاه حکیمی همچون فارابی «موسیقی کبیر» نمینویسد و بر دیگر قلم مؤلف اثر گرانسنگی همچون «اخلاق ناصری»، رسالهای درباب موسیقی به نگارش در نمیآید.
فقه موسیقی نیز خود ادوار و آرائی را طی کرده است: از «نفی کلی موسیقی» به «تفصیل میان موسیقی حلال و حرام(غنا)» رسیده است و از آنجا به تفصیل میان غنای حرام و غنای حلال راه یافته است. از قضا مهمترین دیدگاه امام خمینی دربارهی موسیقی، فتوای سال 67 ایشان نیست. بلکه شاید بتوان استدلال کرد مهم ترین دیدگاه ایشان در تقویتی نهفته است که نسبت به رأی فیض (و محقق سبزواری) در تفکیک میان غنای حلال و حرام دارند.
به هر روی، امروز ما با تمام ذخیرهی معرفت دینیای که در اختیار داریم، با مسئلهای به نام موسیقی قرار مواجهیم و حتی اگریپذیریم در مطالعات دینی پیرامون موسیقی پیجویی حکم موسیقی تفوق دارد؛ باید توجه داشته باشیم که این حکم واجد موضوعی است که در زمانهی ما متأثر از تجربهزیستهی اجتماعیای که در جریان انقلاب اسلامی داشتیم، تمایز یافته است. آیا فرایندها و روشهای استنباط اجتهادی به ما اجازه میدهد فارغ از این متغییر احتمالی در درک موضوع، در پی حکم باشیم؟
وقتی از موسیقی انقلاب اسلامی حرف میزنیم، دست کم از وجود و تحقق تاریخی این پدیده سخن میگوییم. یعنی کلیهی آثار آهنگینی که در خلال مبارزات سالهای انقلاب اسلامی، به جهان فرهنگی و اجتماعی ما راه یافته و بر کنشگری انسانهای انقلاب تأثیراتی قابل توجه بر جای گذاشت.
در خلال این سالها آثاری ساخته شد که سراسر مملو از مضامین توحیدی و یکسره واجد ارزشهای دینی بود. ملودی آثار نیز در خدمت و متأثر از مضامین دینی قرار داشت. آثاری که حتی عنوان تکرار برخی آیات قرآن بود («انا فتحنا» و «الم نشرح لک صدرک»). آثار که رهبری الهی در جامعه را تقویت می کرد («حرف امام»، «خوش آمدی به ایران»، «الله اکبر خمینی رهبر»، «خمینی ای امام»، «بوی گل و سوسن و یاسمن آید»، «پیرو خط امامیم»، « بت شکنی خمینی»، «طراح حرم»، «رهبر یکی»، «همپای جلو دار»، «خوش آمدی ای امام») و آثاری که دعوت به قیام، مرگآگاهی و شهادت مینمود («برخیزید»، «حسین ای آموزگار آزادی»، «پرچم خونین») و بالاخره می توان به آثاری اشاره کرد که کلمهی توحید و توحید کلمه تأکید میکرد («بگو یا الله»، ، «الله یا الله»، «مقصد ما الله»، «ما مسلح به الله اکبریم»). پرسش اینجاست آیا میتوان تجربهی طرح مضامین و آموزههای اصیل دینی همچون توحید، قیام، شهادت، امام حسین(ع)، وحدت و امامت را در عرصهی موسیقی نادیده گرفت؟
چرا انسان جامعهی ایرانی در برههی انقلاب و برای انقلابی اسلامی به سراغ موسیقی میرود؟ فارابی اگر چه در بیشتر اثر کبیر خود دربارهی موسیقی، آن را در چارچوب فلسفه طبیعی و ریاضیات دنبال میکند اما نظریهی دربارهی موسیقی میپروراند که واجد سویههایی حکمی و حکمت علمی ارزشمندی است و میتواند پاسخ گوی پرسش فوق باشد. فارابی در آثار گوناگونی از نقش خیال به مثابه بستر انتقال مفاهیم فرهنگی سخن گفته است. از نظر او موسیقی خیالانگیز، که سختترین سطح موسیقی است میتواند بستری برای انتقال مفاهیم مدینهی فاضله(وضع مطلوب)، به وضع کنونی جامعه باشد. از این نظر فارابی دست کم سطحی از موسیقی را به مثابه یک رسانهی معطوف به طرح مفاهیم مورد نیاز برای نیل جامعه مدینه میبیند. کششی که موسیقی برای کوششها و مبازرات انسان مسلمانِ ایرانی و انقلابی دارد، بر همین اساس قابل درک است. انسان ایرانیِ در میانهی دههی 50، برای انقلاب نیازمند در اختیار داشتن تصویری شورانگیز از وضع مطلوب است. پیدایی و پرورش موسیقی انقلاب اسلامی، به این دلیل است که انسان ایرانی در این دوران سخت نیازمند تصویر و تصور مفاهیمی است که وضع مطلوب انقلاب را به او متذکر شود. در واقع برای انسان انقلابی در میانهی کوشش های دههی پنجاه، موسیقی نه فقط کشش که ضرورت داشته است.
ضرورتِ موسیقی برای انسان انقلابی، پس از پیروزی انقلاب و در جریان دفاع مقدس نیز ادامه مییابد. جنگ اقتضائات خود را میطلبد. با این حال این اقتضائات مانعی در مسیر نیاز انسان انقلاب به موسیقی نیست. انسان انقلاب نیاز خود به موسیقی انقلاب را در سطح و ساحت موسیقی آیینی بازتولید و دنبال میکند. آهنگران محصول همین بازتولید است که از مداحی سنتی فاصله گرفته و با ملودیهای متعددی خط موسیقی انقلاب را تداوم میبخشد. آهنگران به مثابه یک پدیدهی متمایز، در مضمون و ملودی درست به میزانی که با مداحی تفاوت دارد با موسیقی انقلاب و سیرتاریخی آن نیز نسبت دارد. پیدایش موردِ متمایز آهنگران محصول کوششی است که پس از پیروزی انقلاب در ارتباط با بازتولید شور انقلابی انجام میشود. بازسازی مداحیهای سنتی متناسب با نگاه و نیاز انقلاب اسلامی نقطهی کانونی این بازتولید است. رهبر انقلاب در نامهای به حاج حبیب الله معلمی شاعر اغلب کارهای آهنگران، «شعر معلمی- اجرای آهنگران» را «یکی از پایههای جهاد مقدس ما در برابر دشمن جهانی و جنگ تحمیلی» خوانده و سطح متفاوتی از «شأن شعر و سرود انقلابی و اسلامی و مردمی» را مطرح میکنند.
شاید این طور به نظر برسد که تولید موسیقی در زیر زمین مسجد و حسینیه، سطحی از سکولاریزاسیون یا دست کم مؤیدی بر کاتالیزور بودن انقلاب اسلامی برای عرفیشدن است. ادامه ماجرا اما نشان داد این امر عرفی نیست که به واسطهی انقلاب اسلامی تا زیر زمین نهاد کانونی دین(مسجد) پیش رفته و به آیینها، جهان بینالاذهانی و فرهنگ دینی راه یافته است. بلکه این دین است که با بسط به واسطهی دین جدید و تمسک به «اسلام جایگزین»ِ مطرح شده در جریان انقلاب اسلامی و مدرسهی فکری امام خمینی، امر عرفی و امر موسیقایی را رنگ و بویی کاملاً قدسی بخشیده است.
بررسی جامعهشناسی مصرف موسیقی انقلاب اسلامی، تراز متمایزی از مخاطب موسیقی بودن را به ثبت میرساند. در جامعهی مخاطبین موسیقیِ انقلاب، دوگانههای اجتماعی از قبیل مذهبی/متجدد، شهری/روستایی، بیسواد/تحصیلکرده و مانند آن مؤثر نیست و بیش از هر چیز، این انسان ایرانی و انقلابی است که با تمامی تنوعی که در قشربندی و جغرافیای اجتماعی دارد، به موسیقی روی میآورد. جمع این دوگانههای ظاهری در موسیقی انقلاب به طور خاص و در کلیت انقلاب اسلامی به طور عام، حاصل نگرش وحدتگرا و توحیدی امام خمینی و پاسخ به تثلیثگرایی و ثنویتگرایی کنتی- دکارتیِ مدرن است. از این روی در تولید و مصرف موسیقی انقلاب، هیچ کنشگری، میان سنت و مدرنیته دوگانگی نمیبیند؛ و در تحقیق پیرامون آن، اگر محقق شود، هیچ محققی، الهیات، فلسفه و جامعهشناسی موسیقی انقلاب را سهگانه نمییابد. الهیات موسیقی انقلاب در حکم و رأی فقهی امام خمینی تجلی مییابد. این جواز در فلسفهی موسیقی انقلاب شرحی خردگرایانه یافته و در جامعهشناسی موسیقی انقلاب تحقق این رأی نقلی- الهیاتی و چگونگی این حمکت عقلی- فلسفی توصیف میگردد.
وحدت کم نظیر ملودی و متن در موسیقی انقلاب حاصل بازتاب وحدت در عین کثرتی است که در جامعه انقلاب وجود دارد. بازتاب همین وحدت، به پیوندی بیسابقه میان دین و موسیقی منتهی می شود. در واقع استغراق و یگانگی هنرمند در این وحدت اجتماعی است که امکان خلق آثار موسیقایی انقلاب را فراهم میآورد. برای این سطح از وحدت ملودی/مضمون که از کارهای آبرآویز تا آهنگران قابل شناسایی است، کمتر نمونهای میتوان در موسیقی جدید و سنت مداحی یافت. ابرآویز با سازکوبهای کلمه میآفریند و آهنگران از سه ملودی متفاوت زمان جذب آمادگی و پس از عملیات سخن میگوید و این سطح از یگانگی موسیقی/شعر و ملودی/ جامعه جز در ساحت وحدت توحیدی انقلاب «امکان» ندارد.
حال بار دیگر به مسئلهی اصلی این نوشته باز میگردیم. کوشش برای به دست آوردن درک دینی از موسیقی، علاوه بر کوششهای معطوف به فهم حکم، میتواند در تلاش برای درک حِکمی و تأثیر درونی موسیقی هم دنبال شود. این تلاش در دورهی کنونی نمیتواند فارغ از درک تجربهی موسیقایی انقلاب اسلامی دنبال شود. این تجربه عبارت است از یک نمونهی عینی و محقق در طرح اصیلترین و اصلیترین آموزههای دینی در اثر موسیقایی.
موسیقی به مثابه مسیری برای مفاهمهی اجتماعی پیرامون مفاهیم مدینهی فاضله، برای انسانِ انقلابی و خواهان دگرگونی، فراتر از یک نیاز، یک ضرورت است. در تجربهی موسیقایی انقلاب اسلامی این ضرورت دو صورت عمده دارد: یکی در چاچوب طرح مفاهیم دینی در عرصهی موسیقی و حتی خلق و بسط فرمهای بدیعی همچون سرود و دیگری بر بستری از موسیقی آیینی.
اگر چه میتوان تمایز دیدگاه امام خمینی در زمینهی موسیقی را از تقویت استدلالهای مرحوم فیض در مباحث فقهی، تا فتوای سال 1367 دنبال نمود اما نقطهی متمایز در این زمینه درکی عملی است که امام خمینی از ضرورت موسیقی انقلاب ارائه میدهند و جای تعجب است اگر این سیرهی عملی دیده و تحلیل نشود. در این سطح از اندیشهی تحقق یافتهی امام خمینی، پیش از آنکه به جواز خرید و فروش آلات مشترکه به قصد منافع محلّله فتوا داده شود، به گروه سرودی از آبادهی فارس اجازه داده می شود با خود اُرگ به حسینیهی جماران ببرد. توجهات امام خمینی به سرودها و مداحیهای انقلابی به مثابه فرمهای بدیعی که انقلاب اسلامی در عرصهی موسیقی خلق کرده است، ابعاد دیگری از توجه به این ضرورت موسیقی انقلاب است.
حکم فقهی موسیقی از حرمت مطلق تا تفکیک میان غنای حلال و حرام متفاوت بوده است. تفاوتی که بیشک بخش قابل ملاحظهای از آن به تفاوت در موضوع باز میگردد. تجربهی موسیقایی انقلاب اسلامی سطح متمایزی از امکان، وقوع و حتی ضرورتِ پیوند موسیقی و دین را پیش میکشد. به عنوان نمونه وقتی امام خمینی در آراء فقهی خود در تحریر الوسیله «مقاومت منفی» به هر شکل ممکن را واجب میشمارند؛ میتوان این چنین حدس زد که حکم موسیقی به مثابه یکی از امکانهای باتولید شورانگیزی لازم برای این مقاومت، حتی از سطح اباحه هم فراتر برود. تجربهی موسیقایی انقلاب اسلامی علاوه استدلال وقوعی بر امکان پیوند دین و موسیقی، حامل نوعی ضرورت و استدلال نظری در این باره است. به لحاظ وجودی اگر این ضرورت و وجوب وجودشناختی نبود، از اساس موسیقی انقلاب اسلامی به وجود نمیآمد. تصویر وقوع انقلاب منهای موسیقیهای انقلابی و جنگ منهای آهنگران دشوار است. همین دشواری در مورد بازتولید انقلاب اسلامی نیز وجود دارد. موسیقی انقلاب اسلامی راه خود را در میانهای از مواضع تخدیریِ متجددمآبانه و اشکالتراشیها تحذیریِ مقدسمآبانه و در میانهی میدان عمل بازمییابد و در بازتولید اسلامیِ کنش انقلابی نقش به سزایی دارد. این نقش امروز نیز می تواند و میباید در بازتولید انقلاب ایفا شود. یکی از مسیرهای این نقشآفرینی مجدد این است که معرفت دینی و فقهی، از سطح کلاسیک جواز/ عدم جواز فراتر رفته و بر درک تجربهی موسیقایی انقلاب تأکید کند و نیازمند این است که معرفت دینی و فقهی وارد میدان تلاش برای به دست دادن درکی صحیح از ظرفیتهای موسیقی بشود. بازتولید انقلاب اسلامی نیازمند موسیقی انقلاب و بازتولید موسیقی انقلاب نیازمند گشودن مسیر نظری است که نقش موسیقی برای شورآفرینی مفاهیم مورد نیاز برای مدینهی فاضلهی انقلاب اسلامی و کنش معطوف به انقلاب اسلامی را تأمین کند.
کوشش برای درک دینی از موسیقی، چه کوشش برای استنباط حکم موسیقی باشد و چه کوشش برای درک حِکمی از موسیقی، حسب استلزامات معرفتشناختی و اجتهادی، نمیتواند تجربهی موسیقایی انقلاب اسلامی، را دستکم به مثابه یک متغییر مؤثر در «موضوع» نادیده بگیرد.