- به عنوان شروع بحث، ممکن است این سؤال مطرح باشد که شناخت انقلاب اسلامی در ایران و تاریخ و تجربهی سیسالهی آن چگونه به کار فعالان اجتماعی- سیاسی در جهان اسلام میآید؟
گرچه این پرسش ممکن است به طور جدی برای بخشهایی از نخبگان امت اسلامی مطرح باشد، اما در واقع تا حدودی عجیب است که ما امروز با چنین پرسشی مواجه باشیم. ببینید امت اسلامی یک سرنوشت مشترک دارد و مسیر این آیندهی مشترک از گذشتهای مشترک میگذرد. این تفکر به صورت جدی در جریان مبارزات انقلاب اسلامی در ایران وجود داشته؛ اینکه باید تجربهها و جمعبندیهای همه متفکرین و مصلحین امت اسلامی را در کار خودشان به کار بگیرند؛ به همین دلیل است که این تجربهها و اندیشهها از شرق تا غرب امت اسلامی، مورد توجه انقلابیون ایران قرار میگیرد. به صورت جدی از اقبال بحث میشود، یا از ابوالاعلی مودودی. در غرب جهان اسلام، اندیشههای اسلامی متفکرین نزدیک به اخوان المسلمین و سید قطب مورد توجه است. رهبر انقلاب که مبارزه را هم سطح سیاسی و هم در سطح فکری دنبال میکنند، علاوه بر سخنرانیها و مقالات و آثاری که خودشان دنبال میکنند، برای پاسخ به این نیاز است که آثاری را هم تجربه میکنند؛ آثاری از سید قطب و تجربهی فکری مصر در غرب جهان اسلام گرفته تا آثاری در باب تجربه آزادایخوانه و ضد استعماری مردم هندوستان. بنابراین نه تنها مرزهای ملی مطرح نیست، بلکه مرزهای مذهبی هم جایگاه ندارد. مسئلهی اصلی، همان سرنوشت مشترک امت اسلامی و بلکه مستضعفین جهان است. مرزهایی که انقلاب اسلامی ایران تعریف میکند، در دوگانه استضعاف/ استکبار معنا مییابد. اسلام خود مرز نیست، مبنای مرزبندیهاست. اینها مواردی است که بعدها دقیقا در قانون اساسی پس از انقلاب هم مطرح میشود. به عنوان نمونه در بند 16 از اصل سوم قانون اساسی آمده است که دولت در موظف است سیاستخارجی کشور را بر اساس «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بیدریغ از همه مستضعفان جهان» تنظیم کند. یا اصل 54 میگوید «جمهوری اسلامی در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.»