نقد طبقه سه/ پرسشهایی پیرامون اعتراض
1. اعتراض که معادل protest است، نوعی فریاد است در واکنش به یک اقدام نامطلوب ولی آنچه در تحصن هفت تپه اتفاق افتاد نوعی التماس بود برای پرداخت حقوق. این تفاوت زیادی با جنبشهای اعتراضی دارد. به نظرتان اینگونه از مطالبه گری التماس گونه حداقلی میتواند موجب باز شدن راه مشارکت جدید باشد؟
2. از لوازم مشارکت اجتماعی، آگاهی از هدف و داوطلبانه بودن آن است. در تحصن هفت تپه، کارگران برای دریافت حقوق بخور و نمیرشان در واقع مجبور به اعتراض بودند و از طرف دیگر آگاهی کافی نسبت اهداف و ریشه مشکلاتشان نداشتند. آنها پس چند دوره اعتراضی که قصد حل مشکل ریشهای خصوصی سازی داشتند و سرکوب شد رسیدند به تحصنی که فقط مطالبه حقوق خودشان را بکنند که با چند وعده از طرف نمایندگان مجلس و قوه قضاییه به پایان رسید. آیا اکنون میشود این تحصن ۷۰ روزه را یک نمونه اعتراض موفق دانست؟
3. ظاهرا اهل قدرت، با تغییر رویکرد در نوع مواجهه با اعتراضات اقتصادی و بیشتر معیشتی و رسیدگی به برخی از این اعتراضات قصد دارند، مطالبات مردمی را در همین حد متوقف کنند و در قبال اعتراضات مربوط به حقوق اقوام، فساد سیاسی، اختلاف عمیق طبقاتی، حقوق زنان و ... نوعی گرداب سکوت ایجاد کنند. در چنین وضعی آیا باز شدن نسبی فضا برای اعتراضات معیشتی میتواند امیدوارکننده باشد؟
4. همانطور که فرمودید اعتراضات اخیر نتیجه فقر جدید است و فقرای جدید به خاطر تنزل جایگاه خود دست به اعتراض زده میزنند. در دو دهه گذشته نیز بیشتر مطالبات طبقه متوسط رسانهای میشد و مورد توجه قرار میگرفت و اکنون هم مطالبات افرادی که به تازگی از طبقه متوسط به فقر سقوط کردهاند. چه زمانی فرصت برای احقاق حقوق کسانی که فقیر بودند و هستند و خواهند بود فرا خواهد رسید. مردم استانهای محروم از جمله سیستان و بلوچستان و خوزستان و کولبرهای کردستان و ... که اصلا از وضعیت سیاسی کشور اطلاعی ندارند و کوچکترین آگاهی در زمینه شیوه های اعتراضی که منجر به سرکوب نشود ندارند و چون رسانهای هم ندارند نمیتوانند نظر اهالی قدرت و افکار عمومی را به خود جلب کنند، در این اعتراضات جدید و مشارکت جدید چه جایگاهی دارند؟ آیا فقرای جدید پس از بازگشت به جایگاه قبلی خود که مطالبات معیشتی اش فراموش میشود باز هم جا برای این نوع از اعتراض خواهد بود؟
5. به نظرتان برای تبدیل شدن این اعتراضات به مدل جدید مشارکت، چه لوازمی نیاز است؟ آیا به فرض به نتیجه رسیدن و حل شدن مشکلات هفت تپه میتوان امیدوار بود که این مشکلات دوباره در جای دیگر یا حتی خود هفت تپه دیگر تکرار نمیشود؟ آیا برای جلوگیری از وقوع چنین فجایعی نیاز به نهادهایی مثل سندیکاهای کارگری ضروری نیست؟
6. در منظومه فکری اندیشه و آرمانهای انقلاب اسلامی، مشارکت مردمی و مردمسالاری جایگاهی ویژه دارد. همانطور که به درستی در یادداشت اشاره فرمودید کارآمدی روش های کلاسیک مشارکت که فقط مشترک ایجابی را شامل میشد از دست رفته است. اما از طرف دیگر هیچ سازوکار مشخصی(علی رغم متن قانون اساسی مثل اصل۲۷ و تشویق های امامین انقلاب به دخالت در سرنوشت خود و اعتراض درون نظام) برای اعتراضات و مشارکت های سلبی و ایجابی جدید وجود ندارد. این از طرفی موجب به نتیجه نرسیدن مطالبات و سرخوردگی اجتماعی میشود و از طرف دیگر وقتی مردم گوش شنوایی نمیبینند، از نظام خارج میشوند و دیگر نمیتوانند اصطلاحا مسئله را درون خانوادگی حل کنند و اینجا بحث دخالت های خارجی پیش میآید. در این مورد چه نظری دارید؟ چطور باید این سازوکارها را ایجاد کرد؟
7. سعی در رادیکال نشدن فضا و شعارها و حمل بلاکاردهایی که وفاداری به نظام را نشان میدهد به نظرتان چقدر تحت تاثیر ترس از تجربیات سرکوبهای گذشته است و چقدر وفاداری واقعی به این مفاهیم؟ آیا این یک عیب بزرگ نیست که برای احقاق حقوق بدیهی و اولیه حیات که طلب دستمزد بخور و نمیر در قبال کار است، باید وفاداری خود به تمام مقدسات و مهمات نظام را ثابت کرد؟ آیا به فرض اگر مثلاً گروهی اقلیت دینی که نسبت به این شعارها وفاداری خاصی ندارد اما مطالبات به حقی دارد، حق اعتراض ندارد؟ چطور میشود در یک فضای منطقی مطالبات و اعتراضات مردمی شکل بگیرد و حقانیت خود اعتراض بررسی شود و نه طرز فکر معترض؟ به عنوان مثالی واضحتر یک یهودی در دوران زعامت امیرالمومنین میتواند از این شخصیت بیهمتا شکایت کند و اتفاقا به خاطر شاهد نداشتن ایشان، ایشان را در دادگاه محکوم کند. آیا امروز یک گروه افراد بیدین یا یهودی یا کسی که سلایق سیاسی متفاوتی دارد میتواند امیدوار به حضور در این مشارکت جدید یا حداقل احقاق حقوق خود باشد؟