نقد طبقه سه/ اعتصاب هفت تپه مدرسه نبود
اعتصاب #هفت_تپه مدرسه نبود؛
یک کلاس جبرانی بود به عنوان واکنش طبیعی عقبماندگیها در مدیریت و مسئله #عدالت!
آیا یک نظام آموزشی با کلاس جبرانی در رشد و پیشرفت موفق خواهد شد؟ یا باید برای تئوریزه کردن مطالبه گری دنبال ایده آل دیگری باشیم؟!
جنبشهای اعتراضی و به عبارت دقیق تر ناجنبش ها به ویژه اعتراضات صنفی که امروز خود را به عنوان نوع جدید کنشگری اجتماعی در ایران نشان داده اند، اگر چه سیاسیون و مدیران را وادار به دیدن چیزهایی میکند که عمداً یا سهواً نمیبینند و در عمل راه دیگری برای این وادارکردن وجود نداشته، اما تثبیت کننده یک روال معیوب هستند. روالی که در آن، همه عادت میکنند مطالبات را با اعتراض خیابانی وصول کنند. همه یعنی مردم، مدیران، سیاسیون...
کنش اعتراضی خیابانی مشابه ۷۰ روز اعتصاب کارگران هفت تپه یک راه حل اورژانسی است نه کشف و تجویز راه درمان!
آنچه ماجرای هفت تپه را واجد افتخار کرد، مراقبت کارگران از به حاشیه نرفتن مطالباتشان،
ترکیب اثر بخش مطالبه گران و رسانه های انقلابی و دانشجویان (همان کسانی که رهبری عزیز علم مطالبه گری انقلابی را به دستشان سپرده) با کارگران و همراهی با آنان از روز اول ماجرا،
پافشاری کارگران و مطالبه گران بر رسیدن به نتیجه تا کشاندن نمایندگان مجلس به جمع اعتصاب کنندگان و پیگیری مجدانه حل مشکل کارگران،
همراهی فعالانه رسانه های انقلابی و گرفتن ابتکار عمل و فرصت سوژه سازی از رسانه های بیگانه در ماجرای اعتصاب کارگران...بود.
درست است که عملکرد مخرب مدیران و کوتاهی احزاب سیاسی از پیگیری عدالت و بعضاً آلودگی هایشان به همراهی و حمایت از مفسدین، کارگران و ضعفا را در تک مسیر اعتراض و کف خیابان کشانده، اما آیا تجویز جنبشهای اعتراضی صنفی و مردمی به عنوان تنها مصداق مطالبه گری و عدالت خواهی از سوی برخی دوستان، محدود کردن آن به سطح و رضایت به حداقل ها نیست؟
آیا رضایت به این حداقل ما را در معرض تکرار دی ۹۶ و آبان ۹۸ و به حاشیه کشاندن مطالبات به حق معیشتی و صنفی قرار نمی دهد؟