الهیات اعتراض: جایگاه اعتراض در تکوین معنای مردم
تصور میکنم ما یک نیاز فوری و ضروری داریم به تغییر رویکرد به مقوله اعتراض. در حال حاضر وقتی بخشی از جامعه به امر معترض است، این اعتراض، بر علیه امری تفسیر میشود. آن امر هم معمولاً نظام سیاسی است. هر چند طی یک دهه اخیر تفسیر کردن اعتراض به مخالفت با نظام کمرنگتر شده است و کسانی پیدا میشوند که اعتراض را حق معترضان میدانند و چه بسا به شنیدن صدای معترضان هم اعتقاد داشته باشند اما فضای غالب هنوز مواجهه با اعتراض به مثابه یک ابژه ضد امنیتی و با معترض به عنوان یک سوژه خرابکار است. شما برخورد صداوسیما با اعتراضهای خوزستان را ببینید. نظام در عالیترین سطح خود اعلام میکند از مردم معترض خوزستان هیچ گلهای نمیشود داشت اما آیا بازنمایی صداوسیما از سوژه معترض، این چنین بازنماییای است؟ آیا به سوژه معترض تریبون و امکان بیان میدهد؟
حالا فقط صداوسیما نیست. دیگر ساختارهای رسمی و سازوکارهای اندیشهای و فکری، آیا امکان تبدیل شدن اعتراض به یک جنبش را میدهند؟ مگر میشود مردم یک استان، یک جامعه در ابتداییترین نیازهای زندگی مثل آب، محیط زیست و خدمات اولیه شهری مثل فاضلاب درمانده باشند؛ یعنی سازوکارهای موجود از تأمین نیازهای نخستین آنها درمانده باشند با این حال جامعه سازوکاری برای ایفای حق خود نداشته باشد؟
برای کسانی که از نقطه نظر اجتماعی به جامعه نگاه کنند، وجود سازوکاری که در صورت عدم حل مسئله در ساختارهای رسمی بتواند در سازوکاری اعتراض و غیررسمی آن را طلب کند، ضروری است. از نقطه نظر امنیتی اما مسئله این نیست که چرا جامعه حق بر محیط زیست خود را ایفا نمیکند و چرا در وضعیت عدم استیفای این حق، بدان اعتراض نمیکند. مسئله از نگاه امنیتی عبارت است از هر چیزی که آرامش و نظم جامعه را به هم بزند. طبیعی است تجاوز کارتلهای نفتی و صنایع کلان به محیط زیست، نظم جامعه را بر هم نمیزند ولی اعتراض به این تجاوز مخل نظم است، پس مسئله است. شبکههای اجتماعیای که اعتراض به این تجاوز را بازتاب میدهند، بر هم زننده نظم هستند و مسئله هستند و الی آخر.
البته نمیشود گفت نگاه امنیتی نباشد یا یکسره مخرب است. نظم برای جامعه ضروری است و جامعه در کنار پویایی و تغییر، به ایستای و نظم هم محتاج است. مسئله آنجاست که این نگاه امنیتی از جایگاه خود خارج بشود؛ بر نگاه اجتماعی تفوق پیدا کند و به جای شناسایی مجرم، به مسیر کلی در مواجهه با مردم تبدیل شود. مسئله آنجاست که تعادل میان نظم و ثبات و ایستایی با تغییر و دگرگونی و پویایی به هم بخورد. تفوق نظم رکود بیاورد و تفوق تغییر، به آشوب منتهی شود.
به بحث اصلی بازگردیم. ما نیازمند تغییر رویکرد به مقوله اعتراض هستیم. ما در موقعیتی هستیم که اعتراض را بر نمیتابیم. این برنتافتن هم در رسانههای ماست و هم در ساختارهای ما و هم در درک اجتماعی ما. من در این بحث میخواهم بخشی از درکمان از مقوله اعتراض را موضوع بحث قرار بدهم و آن درک الهیاتی ما از مقوله اعتراض است. یعنی تفسیری که از متون وحیانی خودمان درباره اعتراض داریم را یک بازخوانی و مرور سریع داشته باشم از ایم که که اساساً جایگاه اعتراض در این متون چیست و دیگر این که معنای مردم، در مردمسالاری دینی نه فقط با حمایت از حکومت، که با اعتراض است که تکوین مییابد.
فرازهای از نهجالبلاغه را میتوان مثال زد که امام علی علیه السلام اعتراض را امکان بنای جامعه قدسی معرفی میکند (نامه 53): فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ. یا در فرازهایی امام علی علیهالسلام از موضع حاکمیتی دعوت به اعتراض به نابرابری اجتماعی میکند (خطبه 129): فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یُکَابِدُ فَقْراً، أَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً ... ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ، أَ فَبِهَذَا تُرِیدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِی دَارِ قُدْسِهِ وَ تَکُونُوا أَعَزَّ أَوْلِیَائِهِ عِنْدَهُ، هَیْهَاتَ، لَا یُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ. لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ، وَ النَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بِهِ. همچنین بخشهایی مثل خطبه 216 که امام علی(علیهالسلام) یک رابطه اساس دوجانبه مان مردم و حاکمیت را تصویر میکنند.
هنگامی که به علت غلبه نگاه امنیتی، ایستا و نظممحور، ما امکان تبدیل اعتراض به جنبش را نداشته باشیم؛ هنگامی که سوژه معترض در رسانه بازنمایی نشود و نیتمندی او و کنشهایش در حیطه اندیشه بازخوانی نشود؛ هنگامی که عقل عملیِ کنش اعتراضی به واسطه انباشت تجربهها بازتولید و متکامل نشود؛ اعتراضهای گهگاهی و غیر مستمر، به طور طبیعی محمل رادیکالیسم میشود و به سوی وندالیسم میرود.
تکوین معنای مردم در «مردمسالاری» دینی تنها در حمایت مردم از نظام سیاسی نیست بلکه اعتراض مردم را هم شامل میشود و این یک مسیر دو طرفه است.