درک آینده چگونه ممکن میشود؟ در روزگار کنونی و در مواجهه با یک انقلاب چهلساله، بیش از همیشه مسئلهی آینده داغ است. با این همه عطش جامعه ایرانی برای پاسخ به پرسش «به کجا میرویم؟» کم و بیش بیجواب است. درک درست از آینده، مستلزم در دست داشتن تصویر روشنی از «پیش از آینده» یا شرایط منتهی به آینده است. برای درک آینده باید تصویری روشن داشته باشیم از اکنونی که در آن قرار داریم و البته گذشتهای که پشت سر گذاشتهایم. ما این تصویر روشن را نداریم. مسئله این نیست که وضع کنونی ما روشن نیست؛ بیشتر و پیشتر از این، مسئله اینجاست که تصویر ما از وضع کنونی ناروشن و تار است.
درک اکنون اجتماعیمان نیازمند دانش اجتماعی و انسانیای است که ما در اختیار نداریم. ما چیزهای زیادی از نظریههایی میدانیم که اندیشمندان علم اجتماعی در جهانی دیگر یا بخش دیگر از جهان آفریدهاند. به همان میزان یا کمتر دربارهی نقد این نظریهها میدانیم و درباره اسلامیسازی علوم انسانی نظریه داریم. مسئلهی ما و اکنون ما را اما آن ترجمهها و این نقدها درک نمیکنند؛ حق هم دارند. موضوع نظریه و نقد نظریه، ترجمه و اسلامیسازی است. اساساً در این دو گرایش فکری، چندان قرار نیست به وضع کنونیمان و مسائل آن فکر شود. از باب نمونه امروز جامعه ایرانی با مسئلههایِ حزنآفرینی همچون نابرابری اجتماعی و پدیدههای شوقآفرین همچون امکان اجتماعی- نظامی نابودی داعش مواجه است. چقدر به این مسئلهها و این پدیدهها توجه نظری شده است؟ خیلی خیلی کم و یا تقریباً هیچ. در شرایطی که از دیدن اکنونمان الکنیم، آینده را میتوانیم ببینیم؟