«به چه اندیشیدن» در محاق «چگونه اندیشیدن»
امروزه و در برنامههای آموزشی رایج در محافل حزباللهی، بحثهای پر حجمِ بسیاری در باب مباحث معرفتشناسی به چشم میخورد. برنامههای آموزشی و مطالعاتی فراوانی درباره شبهات احتمالی و فلسفهی همه چیز. برنامههایی که طی مخاطبان آن مرتباً به مبانی نظری امور مختلف میاندیشند. این دورهها و برنامههای آموزشی متعدد و متراکم، اغلب در پی آن هستند که ما را در برابر شبهاتِ موجود و آینده آماده کرده و جهانِ بینشی و جهانبینی ما را مستدل سازند. نمیتوان انکار کرد داشتن آمادگی معقولی در این زمینهها، اگر در جای خود قرار گیرد، بی فایده نخواهد بود. مسئله اما آنجاست که همچون وضع کنونی از حد خود خارج شده و انتزاعیاندیشی را ایجاد، تشدید و مستدل میسازد. مسئلهی مهم و نیاز کنونی ما بیشتر ازآنکه چگونگی و «روش» فکر کردن باشد، «موضوع» آن است. «چگونه فکر کردن» مهم است اما نه آنقدرها که «به چه فکر کردن» فراموشمان شود.
پای
هزاران صفحه اسناد لانه جاسوسی را به دهها و صدها
برنامهی آموزشی حزباللهی بازکنیم
بخشی از متن:
این همه سازمان و بنیاد و تشکل که این همه بودجه و دورهی جنگ نرم و
غربشناسی دارند؛ چه میکنند که چهلسال است هنوز نوبت به بررسی اسناد لانه نرسیده
است؟
باید از غربشناسی فلسفی-هپروتیِ هایدگریستها و غربستیزی سیاسی-اطلاعاتی
امنیتیها، و غربگریزی مذهبی-اخلاقی سنتیها عبور کنیم و با آمریکای واقعی مواجه
شویم.
نیاز فکری ما بازخوانی بیواسطه از تجربهی عینی «نفوذ» آمریکا در انقلاب
اسلامی است؛ نه انشانویسی و جملهسازی با کلمه نفوذ.
نقدی بر برنامههای آموزشی مجموعههای حزب اللهی
صحیفهخوانی یا بازخوانی منظومهی فکری امام خمینی تا اطلاع ثانوی مهمترین کار فکری و فرهنگی کسانی است که تعلق خاطری به انقلاب دارند. ما باید بتوانیم از «وادی علاقه» به امام خمینی به «ساحت درک» امام خمینی وارد شویم. این درک البته دشوار است، اما چرا برای پیمودن دشواریهای این را تدارک لازم را نمیبینیم؟ چرا نمیکوشیم وارد ساحت گستردهی درک امام خمینی شویم؟ چرا تدارکهای لازم را نمیبینیم؟ پاسخ این پرسش تا حدودی زیادی به این مسئله ربط دارد که بپرسیم تدارکهای لازم برای فهم امام خمینی چیست؟