آینده، پس از «امید آینده»
درباره استاد فقید سید محسن شفیعی و اهمیت اجتماعی «رواداری»
آن که زبان از غیب میگشود، در غزلی گفته است: «فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت». درست گفته و به گمانم یکی از کارهای نگفتنیِ «فراق یار»، شناخت است. «عدم» به ما امکان اندیشیدن درباره «وجود» میدهد و حالا که چهل روز پس از «امید آینده»، ما همچنان بر پا ماندهایم، شاید بتوانیم کمی از این شناختها و پرسشهایی بگوییم که در فقدان او متولد شده است؛ اگر چه نوشتن در روزگار هجران، هنوز دشوار است. در میانه این داغداری و دشواری، بیآنکه قصد تفصیل باشد، این نوشته میخواهد تنها یکی از ابعاد ایده اجتماعی استاد سفر کردهمان را به بحث بگذارد: «رواداری». میدانیم که آن عزیز سفرکرده، در زندکی فکری و تبلیغی خود بیش از گفتار بر رفتار تأکید داشت. او استدلال میکرد که «آنقدری که با سلوک پیامبر اکرم (ص) به اسلام دعوت شدند، با گفتارو خطبه آن حضرت نشدند». بر این اساس در این بررسی نمیتوانیم گفتارها و ایدههای او را درباره رواداری بکاویم و به ناچار باید بیشتر بر رفتار او متمرکز میشویم. مسئله دیگر این که او روادار بود ولی این روادای او چیزی بود فراتر از یک ویژگی اخلاقی در یک مرد مذهبی خوب. رواداری او به طور مشخص یکی از دالهای اصلی در نگاه استاد سید محسن شفیعی و ناظر به یک بستر تاریخی و اجتماعی بود. بنابراین برای بررسی اهمیت اجتماعی رواداری، بیش از هر چه نیازمند آنیم که بپرسیم چرا این رواداری امروز برای ما ضروری است؟
میدانیم که استان خوزستان آزمایشگاه و چه بسا زایشگاه یک برنامه توسعه شکستخوردهی چند ده ساله است. همین چند ماه قبل بود که آن دولتمردی که طی سالیان متمادی از مقامات و مقامات بلندپایه کشور بوده، در شهر اهواز، گویا نخستین بار با تبعیض مواجه شده باشد؛ به زایش تبعیض از توسعه اعتراف کرد. آن روز که آن دولتمرد گفت «توسعهای که ما اجرا کردیم متأسفانه عواضش این چنین دارد نشان داده میشود»؛ نقطه آغاز تبعیض نبود بلکه آن روزی بود که تبعیضهای اجتماعی آنقدرها دامن گسترانده بود که دیگر امکانی برای انکار آن نبود: ما وارث یک جامعه تبعیضزدهایم. پرسش اما این جاست که در این زایشگاه تبعیض، چرا نیروی اجتماعیِ ضد تبعیض متولد نشده است؟
همچنین میدانیم امر دینی و انقلابی که طی سده اخیر، حامل پاسخهایی مؤثر و کارآمد در برابر تبعیض و کلیه صورتهای تأخر تاریخی و اجتماعی بوده؛ در استان ما به شکلی تام و تمام، دستخوش رویههای «انحصارگر» و «پرخاشگو» قرار گرفته است. رویههایی که امر دینی و «کار فرهنگی» را به رتوریکِ جلسههای مذهبی و محافل مناسکی فرو کاسته است. رویهای که صاحبان آن، هر که جز خود را دیگریِ انقلاب و ضد آن میخوانند و حتی او که رهبر انقلاب آن را «امید آینده» میداند را طرد میکند. رویههایی که اگر چه در ظاهر با بانیانِ توسعهی تبعیض آفرین در «تضاد» است اما در واقع در «تعاضد» است. شیوخ مقدسنمایی که با برنتافتن دگرگونیها و جنبشوارههای اجتماعی و با از میان بردن امکانهایِ اجتماعیِ امر انقلابی، بسان تیغه دیگر قیچی، به جان جامعه در خوزستان افتادهاند: یکی تبعیض میزاید و دیگری تکثر میکُشد و از دل این زایش و مرگ است که وضع موجود خوزستان متولد شده و به شکلی مستمر و قهقرایی بازتولید میشود.
در برابر این وضعیت انحطاطی، در رویارویی با سربازان مقراض وضع موجود، اما رویشهای دگرگونساز یا به معنای دقیق کلمه انقلابی قرار دارند. جوانههایی یُعجِبُ الزُّراع؛ نیروهایی که با ارادهای وقفِ دگرگونی و معطوف به امر اجتماعی، در صورتهایی متکثر متولد میشوند؛ کنشهای اجتماعی خود را سامان میدهند و در نقطهای واحد و امیدآفرین به یک دیگر میپیوندند. آن نقطه پیوند در خوزستان دقیقاً استاد سید محسن شفیعی بود و همین بود که او را «امید آینده» ساخته بود. چه چیزی به او را در این نقطه مینشاند؟ پاسخ را در حوالی رواداری آن سید محبوب باید جست. ایده و رفتاری که به او امکان قرار گرفتن در این نقطه را میداد و اینجاست که رواداری او از یک ویژگی اخلاقی به یک ایده اجتماعی مهم تبدیل میشود.
کنشهای داعیهدار تغییر دگرگونی در وضع موجود، با تمام تکثر اجتماعی خود، یک نوعی پناه داشتند و آن پناه، آنچنان که خود او را میخواندند، «سید محسن» بود. ممکن بود شما مطالبهگر حق بر محیط زیست، کنشگر ضد فساد، فعال جهادی، شاعر، فعال مسجدی یا فعال در هیئتهای مذهبی باشید؛ یا یک مبلغ دینی که برای بسط مفاهیم دینی در جامعه تلاش میکنید؛ یا یک فعال دانشجویی، استاد دانشگاه و روزنامهنگار باشید. در این صورت خیالتان راحت بود که یک پناه دارید. پناهی که وقتی کنارش قرار میگرفتی، بر خلاف سنتهای مألوف، به جای سخنرانی و نصیحت، بیشتر حال شنیدن و همراهی داشت که تعبیر قرآنی آن میشود «أُذن».
در برابر اکثریتی که این تکثر اجتماعی را به رسمیت نمیشناختند و جز در موقعیتهای انتخاباتی، با آنها منولوگ بر قرار نمیکردند، سید محسن پذیرای این تکثر بود. حوصله شرح قصه نیست اما تاریخ تحولات فرهنگی اجتماعی آن شهر، ناروادای و طرد و دوگانهسازی میان نزدیکترین و شبیهترین حرکتهای اجتماعی، از جمله دوگانه مسجد/ هیئت را خوب به یاد دارد. سید محسن آن یگانهای بود که در میانهی این دوگانهسازیها پناه و أذن و نقطه تلاقی متفاوتترین حرکتها بود و همین هم بود که تحمل نمیشد. از نقش عاملان مباشر وضع موجود خوزستان نباید غافل شد، اما آنچه آینده خوزستان و نه فقط آینده خوزستان که اکنون آن را نیز این چنین آفرید، همین عدم تحملها بود. عاملان مباشرّ توسعه و تبعیض یک تیغه قیچی بودند و آنها که «امید آینده» را تحمل نمیکردند و طرد میکردند، تیغهی دیگر و چه بسا سبب أقوی از مباشر.
قیممآبها میخواسته و میخواهند با نفی تکثر اجتماعی، میدان جامعه و انتخابها و «انتخابات»ها را به انحصار خود درآورده و به دست صورتهایی بدوی از امر دینی بسپارند. تکثر اجتماعی ضد تکثر شناختی است. از دل همین برنتافتن تکثر اجتماعی است که تکثرهای کلامی بر میخیزد. با مرگ تکثر اجتماعی و یا با تلاش برای به انحصار در آوردن سیاست، هیچ پروژهی متکاملی به پیش نمیرود و تنها جاده برای زایش تبعیض صاف میشود؛ همچنان که شده و خوزستان را کمابیش به پایتخت تبعیض کشور بدل ساخته است. سید محسن تلاش میکرد تولیدکننده زمینههایی باشد که خردهجریانهای متکثر را به هم پیوند زند و در برابر منولوگهای یکطرفه و ملالآورِ «آنها»، گفتگوهایی اجتماعی بیافریند. اکنونِ خوزستان محصولِ نیروهای «تکثرزدا» و «تبعیضزا» است و «امید آینده»، آز آن جهت امید آینده بود که در ضدیت با این دو نیرو، بازآفرینندهی نیروهای دگرگونی وضعیت بود.
میدانیم که انقلاب اسلامی بر اساس جدال دو اسلام شکل گرفت. جدالی فراگیر درباره همه مفاهیم اسلامی؛ از جمله و در مهمترین این مفاهیمِ موضوع جدال، مفهوم ولایت بود. در میانه همین نزاع بود که امام خمینی در درسگفتار ولایت فقیهشان فراخوان میدادند که «ولایت را چنان که هست معرفی کنید». در میانه این جدال بود که طرح انقلاب اسلامی در تفسیر این مفهوم، از جمله در سلسله گفتارهای طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآنِ رهبر انقلاب مطرح میشد. ولایتِ طرح کلی بیش از هر چیز یک پیوستگی است. یک پیوستگی میان آحاد جامعه و از سوی دیگر میان جامعه و راهبر آن. جای که سید محسن در عصر و مصر ما ایستاده بود دقیقاً در نقطه کانونی این پیوستگی بود.
در برابر ایده اسلام انقلاب اسلامی نیز مفهوم ساخته و پرداختهی نگرش مشهور به «ولایتیها» قرار داشت. نگرشی که ولایت را از معنای اجتماعی تهی و در برابر یک دیگری مذهبی و تاریخی مطرح میکرد. الغرض آن «سرایت» تحجری که امام خمینی در سال سال 1367 به طلاب جوان درباره آن هشدار میداد، بعدها تا حدودی رخ داد. از جمله در مورد مفهوم ولایت. نتیجه آن شد که حتی «امید آینده»ی ولی فقیه نیز ضد ولایت معرفی شد و چه بسیار از هم گسیختگیهایی که در آن دیار مبتنی بر این تفسیر از ولایت و مذهب روی داد.
رهبر انقلاب در پیام درگذشت حاج آقا شفیعی، از خسارتِ فقدانِ «امید آینده» گفتند و برای جبران این خسارت دعا کردند که «جبران آنرا از خداوند متعال مسألت میکنم». اکنون چه میتوان کرد؟
کوشش آینده ما باید شامل تلاشی فراگیر باشد برای شکل دهی به سازوکارهای حضور مؤثرمان در آینده: آینده، پس از «امید آینده».
***
امروز دست برتر را دارند اما در فردای این سرزمین، کسی از آنها یاد نخواهد کرد. همچنان که در فردای قیامت نیز کسی از آنها نخواهد پرسید چرا «امید آینده» را به نام ولایت و با دکانهایی به نام دین، آنچنان طرد کردید که نه فقط کرسی درسی در مدرسه نداشته باشد بلکه نشستن و برخاستن با او هراسانگیز بوده و خود دلیلی باشد بر طرد. در قیامتی که به زودی بر پا خواهد شد کسی از شیوخ مقدسنما نمیپرسد چرا «امید آینده» دشمنِ دکانتان بود؟ «چو دانی و پرسی سؤالت خطاست» و آنجا، جای خطا نیست و سرای سزاست؛ بر خلاف این جهان که عالمِ سفلی است و بازاری است برای برپایی دکان حرّافی.
مجله رایات و روایات، شماره سوم.