«جناح مؤمن انقلاب» به مثابه یک جنبش
تأملی بر جنبش جوانان مؤمن انقلابی؛ ویژگیها و چالشها
«جوانان مؤمن انقلابی» از مفاهیمی است که اخیرا چند باری به طور خاص در بیانات رهبر انقلاب برجسته شده است. این یادداشت تلاش میکند تا حدودی به این پرسش پاسخ بدهد که این مفهوم به چه معنایی راجع است؟ به چه جریان اجتماعی مشخصی اشاره دارد؟ و دست آخر اینکه ملاحظات و چالشهای اصلی این جریان چیست؟
مؤلفههای مهم در بازشناسی یک جنبش |
مؤلفههای جنبش جوانان مومن انقلابی |
چالشهای جنبش جوانان مومن انقلابی |
|
هویت جنبش |
مومن انقلابی |
فقدان درک درست از هویت و غیریت جنبش |
|
غیریت جنبش |
غیریت معرفتی |
انقلابی غیر مؤمن |
تبدیل شدن به غیرهای سهگانه |
مؤمن غیر انقلابی |
|||
غیریت اجتماعی |
نهادهای رسمی |
||
ایدئولوژی جنبش |
انقلاب اسلامی |
چالش حقانیت |
|
چالش انسجام و منظومهوار بودگی |
|||
چالش کارآمدی |
|||
کنش محوری جنبش |
کار فرهنگی |
کنش فردی/اعتقادی یا کنش معطوف به قدرت |
|
سازماندهی جنبش |
هستههای مقاومت حزبالله |
فقدان انسجام و جبههسازی مکانیکی |
* بازنشر در پایگاه تحلیلی- تبیینی برهان (اینجا)
جناح مومن انقلاب به مثابه یک جنبش
تأملی بر جنبش جوانان مؤمن انقلابی؛ ویژگیها و چالشها
«جوانان مؤمن انقلابی» از مفاهیمی است که اخیرا چند باری به طور خاص در بیانات رهبر انقلاب برجسته شده است. این یادداشت تلاش میکند تا حدودی به این پرسش پاسخ بدهد که این مفهوم به چه معنایی راجع است؟ به چه جریان اجتماعی مشخصی اشاره دارد؟ و دست آخر اینکه ملاحظات و چالشهای اصلی این جریان چیست؟
«جناح مؤمن انقلابی»
یک بررسی انجام شده نشان میدهد طی دو دهه و نیم اخیر، «جوان مومن انقلابی» یکی از مضامین همواره تکرار شونده در بیانات رهبری انقلاب اسلامی است.[1] در کنار این، ما مفاهیم همبود و همافق با این معنا را نیز داریم؛ مفاهیمی مفهوم «حزبالله»، «انسان انقلابی»، «بسیجی». قبل تر از آن و در دههی شصت «جهادی»، «کمیتهای»، «رزمنده». این مفاهیم همواره در ذهن و زبان امامان خمینی و خامنه ای و امت ایشان و همچنین مخالفانشان مطرح بوده و هست. این مفاهیم مشخصا به یک معنا و جریان اجتماعی مشخص باز میگردد. جریانی که همیشه دیده شده، تمجید و تقبیح شده ولی کمتر اندیشیده شده است. مختصات کلی این جریان و مخاطرات فعلی آن کدام است؟
به نظر میرسد ما با دو سؤال اساسی مواجهیم. یکی اینکه مختصات مفهوم «جناح مؤمن انقلابی» در بیانات دو و نیم دهه اخیر رهبری و مشخصا در کاربردهای اخیر آن چیست و دیگری در سطحی عامتر، پرسش از مفهومی که این کلید واژه و واژگانی کم و بیش مترادف به آن اشاره دارند. در اینجا پاسخ به سوال عامتر را از تحلیل گفتار و متونی آغاز میکنیم، که ناظر به وجه خاصتر هستند. از چند کاربرد اخیر اندیشواژهی «جوانان مؤمن انقلابی» در ادبیات رهبر انقلاب.
در خلال یکی دو سال اخیر، احتمالا اولین جلوهگری ویژهی این مفهوم در سخنان رهبر انقلاب، سخنرانی ایشان در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری باشد؛ در یکی از آخرین نطقهای سال 92. این یک سخنرانی در یکی از برجستهترین سطوح کشوری است و رهبر انقلاب در آن این چنین استدلال میکنند که اساس «ایستادگی»، «حرکت» و «پیروزی» انقلاب اسلامی دو پایه ی جدی دارد: «فرهنگ اسلامی و انقلابی» و «تقویت جناح فرهنگی مؤمن». این استدلال رهبری در ادامه وقتی جدیتر میشود که در ارتباط با بسط امکان عاملیت فرهنگی این جریان، وارد گفتگویی انتقادی با ساختارهای رسمی نظام میشود و به «دولت و دیگران» توصیه میکنند که «واقعاً باید قدر جوانان مؤمن و انقلابی را همه بدانند». در ادامهی این گفتگوی انتقادی میتوان بحث دوگانهی نهضت/ نهاد را جدیتر دنبال کرد، هنگامی که رهبری هشدار میدهند که نهادهای رسمی نظام جمهوری اسلامی به «عناوین گوناگون» جوانان مؤمن و انقلابی را «طرد» و «منزوی» نکنند.[2] اشاره به مقولهی طرد و انزوای اجتماعی، بصیرت مهمی دست میدهد. طرد اجتماعی یک فرایند و مفهوم جا افتاده در ادبیات سیاسی و اجتماعی است و راجع است به اعمال روشهایی که افرادی را از مشارکت کامل در جامعه ی بزرگتر باز میدارد. مفهومی که اگرچه از خاستگاه قشربندی و نابرابر اجتماعی برخاسته و ابتدا بیشتر برای شرح مناسبات فقرا و جامعه بوده اما امروزه به هر گونه طرد اجتماعی اشاره دارد.
دومین مورد تجلی خاص مفهوم «جوانان مؤمن انقلابی» نطق آغاز سال رهبری است. آنجا که تأکیدی دوباره دارند بر تأثیری که «گسترش کار فرهنگی در بین جوانهای مؤمن و انقلابی» داشته بر «پیشرفت» و «ایستادگی» کشور. سپس مبحثی را مطرح میکنند که قطعهی دیگر به پازل معنای «جوان مؤمن انقلابی» اضافه میکند و آن بُعد غیر ودلتی و اجتماعی این مفهوم است. مسئله اینجاست که بسیاری از دستاندرکارانی که در دستگاههای دولتی و «دیگران» مخاطب گفتگوی انتقادی و عتابِ «عدم طرد جریان مؤمن انقلابی» هستند، می توانند خودْ مدعی این عنوان باشند و چرا نباشند؟ سابقهی «انقلابی»گری و ظواهر «ایمان» و تدینشان شان از بسیاری از »جوانان» مؤمن انقلابی بیشتر است. در اینجا معیار مهمی مطرح است که این تمایز را شکل میدهد و آن بحث از انگیزه و خاستگاه اراده در کنشهای اجتماعی جریان مؤمن انقلابی است. استدلال رهبری این است: جریان مؤمن انقلابی «خودجوش» است، «با ارادهی خودشان، با انگیزهی خودشان»[3] کار میکنند؛ نه با خواست و ابلاغ سازمانهای رسمی و شبهرسمی. اشارهی مهم دیگری این سخنرانی، تفکیک میان جناح جوانان مؤمن انقلابی و لایهی نخبگانی فعال در این حوزههاست که رهبری از آنها به عنوان «مراجع فرهنگی» یاد میکنند.
فراز مهم دیگر از جلوهی اخیر مفهوم جناح مؤمن انقلابی در حوزهی فرهنگ در ادبیات رهبر انقلاب، در حکم آغاز دورهی جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی خود را نشان میدهد. آنجا که به عنوان سومین بند از اولویتهای کاری در دورهی جدید مینویسند: «با توجه به رویشهای معتنابه و جوششهای فراوان فعالیتهای فرهنگی در سطوح مردمی، خصوصاً جوانان مؤمن و انقلابی، دستگاههای فرهنگی نظام و در رأس آنها شورای عالی انقلاب فرهنگی باید نقش حلقات مکمل و تسهیلگر و الهامبخش را در فعالیتهای خودجوش و فراگیر مردمی عرصهی فرهنگ برای خود قائل باشند و موانع را از سر راه آنها کنار بزنند.»
در اینجا ضمن توصیف بُعد جوششی- مردمی این جریان بار دیگر بر «کار فرهنگی» به عنوان کنش محوری این جریان تأکید می شود.
جنبش جوانان مؤمن انقلابی
تحلیل این سه متن اخیر، به طور ضمنی حامل این استدلال بود که بررسی و جستجوی معنای جوانان مؤمن انقلابی در چارچوب یک جنبش اجتماعی میتواند تصویر متکاملتری از این مفهوم دست دهد.
جناح مومن انقلابی یک سازمانگونه است. اما نه یک سازمان رسمی و بخشی از حاکمیت؛ همچنان که یک سازمان حزبی مشخص هم نیست. در عین حال یک جریان نسبتا منسجم، مطالبهگر و متقاضی اجتماعی است؛ در پی یک وضعیت و نظم مطلوبتر است. به گونهای که نظم موجود و نهادهای آن، مخالف این جنبش و در پی طرد آن هستند. این مشخصهها تا حدودی افق بحث ازجوانان مومن انقلابی به مثابه یک جنبش را روشن میکند. اما تا نسبت این جنبش با انقلاب اسلامی روشن نشود، این بررسی کامل نخواهد شد. نسبت جنبش جوانان مومن انقلابی با انقلاب اجتماعی و انقلاب اسلامی چیست؟ اگر انقلاب اسلامی 57 را قبول دارد پس به چه چیز معترض است؟ و چرا در نظام یا دستکم بخشی از آن، ارادهای مبنی بر طرد این جنبش وجود دارد؟ آیا معطوف به انقلاب اسلامی بودن مانع وجه جنبشی و اعتراضی این حرکت نخواهد بود؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا به نسبت «جنبش» با «انقلاب» در ادبیات موجود جامعهشناسی سیاسی رجوع کرد. بر این اساس جنبشها حرکتهایی هستند که در اعتراض به بخشی از وضع و نظم موجود به وجود میآیند و معطوف به اصلاح اجتماعی و رفع آن مسئله هستند. مانند جنبشهای زیست محیطی، زنان، جنبشهای ضد جنگ و نیز جنبش دانشجویی. هنگامی که نظم و نظام موجود از چندین نقص و نقیصهی عمده برخوردار باشد، زمینه برای پیدایش چندین جنبش همزمان اجتماعی به وجود میآید. «انقلاب» نتیجهی به هم پیوستن این جنبشها تحت شرایطی خاص است. در انقلاب فراتر از اصلاح بخشی از نظم موجود، تغییر بنیادین آن دنبال میشود. اما سؤال کلیدی این است که پس از موفقیت یک انقلاب در سرنگونی نظم سابق، آیا مشکلات و چالشهایی که جنبشهای اجتماعی به خاطر آن به وجود آمده بودند نیز کاملا اصلاح میشوند؟
انقلاب اسلامی مسیری مشابه همین فرایند را طی کرد. خواستهایی عدالتخواهانه، آزادیخواهانه و معنویتخواهانه تبدیل به خواست مشترک جنبشهای گستردهای شد که از به هم پیوستنشان انقلاب بزرگ اسلامی روی داد. انقلابی که نظم و نظام سابق را در نوردید. اما آیا نابودی نظم سابق لزوما به معنای برقراری نظم مطلوب است؟ آیا 21 بهمن و 23 بهمن یا 23 بهمن و نیز امروز ما از نظر سه کلانخواستهی فوق تفاوت ماهوی دارند؟ آنچه در دورهی پس از پیروزی انقلاب وجود دارد عبارت است از گسترش امکان مبارزه برای دستیابی به این سه خواست. در این دوره نظم/ نظام حاکم در کلیت خود نه تنها ارادهای بر مقابله حرکتهای خواهان نظم مطلوبتر ندارد، بلکه خود نیز برای نیل به تراز بالاتری از نظم مطلوب در اجتماع تلاش میکند. اما آیا این معنای رسیدن به نظم مطلوب است؟ آیا این ارادهی کلی به معنای عدم بروز خطاهای مستند به کنشگران یا ساختارهای دورن نظام است؟ آیا این به معنای برداشته شدن تمام موانع ساختاری و زمینهها و محرومیتهای اجتماعی از نظم مطلوب است؟ بدیهی است که پاسخ منفی است. از همین روست که وجود جنبشهای اجتماعی پس از انقلاب زمینه پیدا میکند. در این بستر جنبشهای اجتماعی فقط نیروی یک انقلاب اجتماعی نیست. جنبشها تلاشهایی برای رسیدن به نظم مطلوب است. انقلاب نظم نامطلوب سابق درنوردیده اما این نه به معنای برقرار نظم مطلوب است و نه لزوما به این معنا که در نظام جدید، هیچ فردی یا ساختاری همبردار با نظم سابق نخواهد بود. جنبشهای پس از انقلاب متقاضی نظم مطلوب و معترض به کژکارکردهایی است که نظام موجود خواهد داشت. از این نظر حرکت جوانان مؤمن انقلابی یک جنبش پسینی نسبت به انقلاب است که چنین نقشی را بر عهده دارد.
ایدئولوژی جنبش جوانان مؤمن انقلابی
هر جنبش از یک ایدئولوژی خاصی بهره میبرد. یک ایدئولوژی کارآمد برای یک جنبش، منظومهای منسجم از گزارهها و دیدگاههاست که چند کارویژهی مهم را بر عهده دارد. یکی از مهمترین این کارها تعیین و تبیین عینی ارزشها و اهداف جنبش است. دیگری دست دادن یک شبکه مفهومی منسجم و نظام معنای مشترک میان اعضای جنبش که زمینه را برای تفسیرهایی همجهت از تجربیات و حوادث فراهم میآورد. دو نقش دیگر ایدئولوژی نیز شبکه کردن و متحد کردن گروهها و هستههای جداگانه در روند جنبش است و تعیین مخالفان جنبش است.
بر اساس آنچه گذشت ایدئولوژی جنبش جوانان مومن انقلابی، همان ایدئولوژی انقلاب اسلامی است. مسئلهی مهم در اینجا تفسیری است که این جنبش از ایدئولوژی انقلاب اسلامی دست میدهد. اینکه این تفسیر تا چه میزان منسجم است؟ تا چه اندازه در تعیین اهداف عینی برای جنبش در شرایط پس از پیروزی انقلاب اسلامی و فهم پروژه اکنون انقلاب اسلامی کارآ است؟ تا چه اندازه میتواند تفسیری مشترک از حوادث و تجربههای اعضا ایجاد کرده و آن را مبنای کنش جمعی قرار دهد؟ و همچنین تا چه اندازه میتواند دینامیسم پیوند گروهای همبردار و شناسایی و مخالفت با رقیبان را فراهم آورد؟
به نظر میرسد این ایدئولوژی تا حدود زیادی نیاز به بازخوانی و بازتولید دارد. بازخوانی برداشت خاصی از اسلام که مبنای انقلاب اسلامی قرار گرفت، مهم ترین پروژه در این زمینه است. انقلاب اسلامی بر اساس برداشت خاصی از اسلام تکوین و تولد یافت. خط امام و انقلاب از دل درگیری این برداشت خاص از اسلام با برداشت های متحجرانه و متجددانه بود که راه خود را در تاریخ معاصر پیدا کرد. باید این برداشت خاص از اسلام و پیآمد آن، گسل های معرفتی میان اسلام ناب را با تحجر و مقدس مآبی از یک سو و تجددمآبی از سوی دیگر احیا کرد. این برداشت از اسلام در آثار متفکرین اصیل اسلامی منعکس است. به تعبیر آیتالله خامنهای چهرههایی که «پرچم های انقلاب» هستند، باید محور کارهای معرفتی ما قرار گیرند. ما با بسیاری از این چهره ها فقط نسبت سیاسی و خاطره انگیز داریم؛ در صورتی که باید گفتمان انقلاب را از دل بازخوانی آن ها فهم و بازتولید کنیم. امامان خمینی و خامنه ای در مرکزیت این تفکر نوین اسلامی قرار دارند. چهره هایی مانند شهیدان مطهری، بهشتی، باهنر، مفتح، صدر و امام موسی صدر و مرحوم طالقانی متفکران کلیدی این برداشت از اسلام هستند. مسئله کلیدی در این جا این است که ما در کلیت اندیشه و تفکر اسلامی خودمان به این اندیشمندان رجعت کنیم، نه فقط در جنبه های سیاسی و رو بنایی گفتمان مان. به بیان دیگر برای بازفهمی و بازخوانی اسلام خاص انقلاب اسلامی سراغ این کارها برویم. آن برداشتی از اسلام که مبنای انقلاب اسلامی قرار گرفت و به اسلام ناب معروف شد، تفاوتش با اسلام مقدس مآبان فقط در این نبود که به جمع اسلام و سیاست معتقد بود. بلکه برداشت متفاوتی از مفاهیم اسلامی و حتی مفاهیم بنیادینی مانند توحید داشت. با بازخوانی این اسلام بخش عمده ای از مسیر شکلدهی به یک انسان تراز انقلاب اسلامی طی شده است. انسانی که از منظر و زاویهی اسلام انقلاب اسلامی با متون اصیل اسلامی مانند قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و با سیره اهل بیت(ع) آشنا شده باشد، به طرز فزایندهای جویندهی معنویت عارفان مبارزه جو، عدالت خواه و آزادی خواه است. این انسان به طور طبیعی از مسیر اصلی مبارزه به سمت مسائل فرعی منحرف نمی شود. یک چنین انسانی در هیچ مرحله ای از انقلاب اسلامی متن مسائل اصلی انقلاب و مبارزه در راه این مسائل اصلی را رها نمی کند و به «انجمن مبارزه با بهائیت» و دیگر اصحاب مسائل فرعی هر دورانی نمیپیوندد.
سطح و کار دیگر در این بازسازی معرفتی، بازخوانی متن ادبیات امامان خمینی و خامنهای است. علاوه بر داشتن نگرش اسلامی بر اساس نگاه اسلام انقلاب، باید به متون اصلی گفتمان انقلاب، به صحیفه امام(ره) و اندیشه های رهبری توجهی به مراتب متکاملتر و بیشتری نشان دهیم. باید برای مفاهیم انقلاب نظام آموزشی ایجاد کرد. انقلاب در هیچ برنامه ی رسمی و غیر رسمی آموزشی آموزش داده نمی شود. صحیفه امام(ره) در هیچ یک از برنامه های ما «متن آموزشی» نیست. بیانات رهبری هم همچنین.گفتمان انقلاب، همان اندیشهای است که ما را به مسائل اصلی می رساند. اگر برخی یا اغلب وقت ها مسئله هامان فرعی شده، یعنی باید برداشت مان از گفتمان انقلاب اسلامی را بازسازی کنیم. واقیعت این است که آن چه تا کنون از گفتمان انقلاب اسلامی مطرح کردیم، نسبت به آنچه هست و باید ، ذرهای از گفتمان انقلاب است. ذرهای که بر اساس اغلب بر اساس یک خرده شناخت از گفتمان انقلاب به آن رسیدهایم. باید صحیفه خوانی و خامنهای خوانی میان ما یک سنت شود. دورانی که به صورت مناسبتی و برای تأیید خودمان یا مچگیری از مخالفان، یا به صورت موردی و جزئی به صحیفه امام خمینی(ره) و یا بیانات امام خامنه ای مراجعه می کردیم، را فراموش کنیم. باید حلقه هایی شکل بگیرد که سازمان فکری ما را، بنیان ها و زیر بنای فکری ما را بر اساس اسلام ناب، و اندیشه های امامان خمینی و خامنه ای بازسازی کند. برای یک جنبش اجتماعی نیازمند یک ایدئولوژی نیرومند هستیم. ایدئولوژی که بتوان مبتنی بر آن کارها را سامان داده و شبکه ای از انسان ها و مجامع را حول محور یک ادبیات واحد ساماندهی کرد. تنها خاستگاه معرفت شناختی برای شکل دهی و بازتولید مداوم این آرمان، ادبیات امام و رهبری است.داشتن این ایدئولوژی است که زمینه بازتولید انقلاب اسلامی و آرمان هایش در چارچوب جنبش های اجتماعی را فراهم میآورد.
انقلاب اسلامی محصول خواست های تاریخی و فطری همه ی مردم بود. معنویت خواهی، عدالت خواهی و آزادیخواهی سه خواست عمومی بود که در همه سطوح جامعه به مثابه یک خواست جدی مطرح شده بود. طبیعی بود ما بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، به همه ی آن چه می خواستیم نرسیم. 23 بهمن از نظر رسیدن به این سه خواست تفاوت چندانی با 21 بهمن ندارد. تفاوت در نابودی رژیم طاغوت و در توسعه امکان مبارزه برای این آرمان ها در چارچوب نظام اسلامی است. امروز ما هم تفاوت ماهوی با 23 بهمن ندارد. البته ما به ترازهای بالا و بی بدیلی از خواستهای خود رسیده ایم اما این به معنای تعطیلی مبارزه نیست. مسئله این جاست که ما میبایست پس از انقلاب برای تداوم این مبارزه، جنبش های اجتماعی را در سطوح کارگری، زنان، معلمان، دانش آموزان، هنرمندان و اهالی رسانه و دانشجویان و طلاب بازتولید می کردیم. واقعیت این است که بدون این جنبش های اجتماعی رسیدن به بخش عمده ای از تراز های اهدافی که برای انقلاب اسلامی مدنظر است امکان ندارد.
ما در فهم انقلاب و 22 بهمن دستاوردهایی داشته ایم و به شناخت های روشنی رسیدهایم، اما آن چنان که باید 23 بهمن را نفهمیدیم. گاهی فکر کرده ایم 23 بهمن و همه ی روزهای پس از 22 بهمن صرفا برای «حفظ» 22 بهمن است. و همین نگاه محافظه کارانه است که مانع شکلگیری جنبش های اجتماعی برای تحقق تکاملی انقلاباسلامی شده است.
هویت و غیریت جنبش
مطالعهی حرکت جوانان مؤمن انقلابی به مثابه یک جنبش، پرسشهای را پیش رو قرار میدهد که که کم و بیش در مورد هر جنبشی مطرح است. اولین اصل در جنبشها هویت و غیریت اجتماعیشان است. آنها مظهر و نماینده ی چه خواستی هستند و چه کسانی نیستند یا در برابر چه کسانی هستند؟
عنوان «مؤمن انقلابی» در این زمینه تا حدود زیادی در این باره کمک میکند. هویت معرفتی این جریان یک هویت «ایمانی-انقلابی» است. طبعا بر این اساس غیریت و مخالفت آن با دو کلان دسته است: غیرمؤمنین، هر چند انقلابی و دسته دیگر غیرانقلابیها، هر چند مؤمن. غیر مؤمنین شامل التقاطیونی است که زمانی با اتکا به ایدئولوژی چپ خواستار «انقلاب» به سوی جامعهای سوسیالیستی و کمونیستی بودند. همچنین شامل التقاطیونی است که امروزه و پس سقوط بلوک شرق، با اتکا به ایدئولوژی راست خواستارCHANGE اجتماعی به جامعهای لیبرالیستی و کاپیتالیستی هستند؛ غیر انقلابیون نیز شامل کسانی است که مؤمنند، اما به دینی که به عدالت، آزادی و به مبارزه برای رسیدن به این آرمان ها باور چندان و یا دست کم یا عمل چندانی ندارند. اینها غیریتهای معرفتی این جریان است. یعنی کسانی که ضدیت و مخالفت ماهوی با این جریان دارند. سطح دیگر غیریت این حرکت نهادهای رسمی طرد کنندهی این جریان است، که شاید در تفاوت معرفتی، به اندازهی غیر مومنین و غیر انقلابیها با این جنبش ضدیت و فاصله نداشته باشند اما در نقش اجتماعی این جریان مخالفتهای اساسی دارند و در پی طرد و منزوی کردن آن هستند. عاملیت این طرد کنشگران یا بخشهایی از نظام موجود است که در حال باتولید کژکاردهایی بر اساس نظم سابق است.
کنشگرایی جنبش اجتماعی
جنبشهای اجتماعی همواره معطوف به تغییر اجتماعی دست به کنشهای جمعی میزنند. بر این اساس کنش نقشی محوری در یک جنبش دارد. جنبشهای با خلق ارزشهای جدید اقدام به شکلدهی کنشهای مورد نظر خود میکنند و تغییر اجتماعی مطلوبشان را حاصل میکنند. کنش غالب جنبش جوانان مؤمن انقلابی چیست؟ همانطور که آمد از منظری که رهبر انقلاب در تحلیل این کنش میگشایند «کار فرهنگی» در معنای عام خود، صورت غالب کنش این جنبش است.
سازماندهی جنبش اجتماعی
چگونگی سازماندهی جنبش های اجتماعی از پایین به بالا به صورت هستههای نیمه خودمختار است. این چگونگی سازماندی جنبش را از حزب و یا جریان تودهای متمایز میکند. خودمختاری هستههای عضو جنبش بر خلاقیت و امکان گستردگی آن میافزاید و ارتباط این هسته ها با هم زمینهی کنش جمعی را فراهم میآورد. امام خمینی زمینه سازماندهی این جنبش در سطحی جهان، تئوری «هستههای مقاومت حزبالله» را مطرح کردهاند.
چالشهای جنبش جوانان مومن انقلابی
جنبش جوانان مؤمن انقلاب با چه چالشهای مواجه است؟ در ادامه چالشهای مطرح در زمینهی مولفههای اساس این جنبش فهرستوار مطرح میشود.
1. چالشهای حوزهی ایدئولوژی
ایدئولوژی جنبش، همان ایدئولوژی انقلاب اسلامی است. اما این آغاز مسئله است: کدام تفسیر از انقلاب اسلامی؟ جنبش درحوزه ایدئولوژی و در پاسخ به این سؤال با سه سطح از چالش مواجه است: در لایه معرفت شناختی صحت و حقانیت این تفسیر مطرح است؟ از میان انبوهای از تفسیرهای انجام گرفته از انقلاب اسلامی، درک معیار و حقیقی کدام است؟
سطح دیگر چالش انسجام و منظومه بودگی درک انقلاب اسلامی است. ادبیات تحلیل انقلاب به ویژه آنجا که از درک انقلاب اسلامی ذیل نظریهاهی مدرن جامعهشناسی به اعتراض اعراض میکند، انبوه های است از گزارههای کلی، مبهم و تا حدودی بی آغاز و انجام منسجم. این درک کشکولوار و غیر منظم و منظومهای از انقلاب اسلامی زمینه ای فراهم میآورد تا در ادوار مختلف کنشگران معطوف به کسب کرسیهای رسمی قدرت مسائل فرعی واجد منفعت برای خود را برای جنبش جوانان مومن انقلابی اصلی جلوه دهند و جنبش را از پرداختن به مسائل اصلی خود بازدارند.
مسئلهی بعدی کارآمد درک و تفسیری است که از انقلاب اسلامی ارائه می شود. یک بعد از کارآمدی به معنای توانایی به وجود آوردن نظام معنایی مشترک برای تفسیرهای همگن از وقایع، به منظور کنش جمعی و مشترک خواهد بود. بعد دیگر بازمی گردد به توانایی گردهمآوری گروههای هم جهت و شناسایی مخالفان. تفسیری از انقلاب اسلامی باید مبنای ایدئولوژیک جنبش قرار گیرد که بتواند چنین نقشی را ایفا کند.
جنبشجوانان مومن انقلابی در شرایط فقدان یک ایدئولوژی اجتماعی پیش برنده دچار «تهدید محوری»، و نهایتا انفعال، حفظ وضع موجود و محافظه کاری خواهد شد که قتلگاه هر انقلاب و جنبش انقلابی است.
2. چالشهای حوزهی هویتی
مهمترین چالش هویتی جنبش این خواهد بود که در اثر فقدان درک یا انفعال از شکوفایی هویت و مخالفت با غیریتهایش باز بماند. التقاط معرفتی به هویتی التقاطی و بدون مرز بندی روشن با التقاطیون منتهی خواهد شد. همچنان سرایت افکار متحجرانه به لایههای فکری این جنبش از وضوح مرزبندی آن با متحجران و مقدسمآبان خواهد کاست.
3. چالشهای حوزه کنش
این جنبش همواره در معرض این آسیب خواهد بود که از «کار فرهنگی» متناسب با انسان مؤمن انقلابی بازبماند و به انبوهی از دیگر کنشها جایگزین مشغول شود. یکی از رایجترین کارها، کارفرهنگی انفعالیهای مؤمن به اسلام غیر انقلابی و الگوی فردی/اعتقادی است. منظور از کار فردی-اعتقادی بازتولید الگوی انفعالی و پاسخ به شبهاتی انجمن حجتیه در مواجهه با بهاییت است که امروزه در بسیاری از دیگر زمینهها بازتولید و دنبال میشود. چالش دیگر دچارشدن این جنبش به امر سیاسی معطوف به قدرت است که اغلب به پیادهنظامی برای اصحاب قدرتی منتهی میشود که نقطهی اوج امیدشان کسب سهم بیشتری از کیک قدرت و نهادهای رسمی نظام است.
چالش دیگر نوعی سکولاریسم پنهان در تفکیک میان فرهنگ و دیگر حوزههاست. این تصور که اقتصاد، سیاست و دیگر حوزههای حیات اجتماعی انسان قابل تفکیک است به شکلی پیچیده خود را ذیل شعار اولیت دادن فرهنگ بر دیگر حوزه ها مخفی میکند. جنبش مؤمن انقلابی باید مراقب باشد اصل تصور تفکیک میان فرهنگ و دیگر حوزههای حیات انسان، نوعی تحجر سکولار را در خود نهفته دارد. کار فرهنگی جنبش مؤمن انقلابی، مانند کار فرهنگی چهرههای انقلابی در دهه 40 و 50 شامل تبیین نظری و پیگیری عملی نظام اقتصادی و سیاسی نیز میشود.
4. چالشهای حوزهی سازماندهی اجتماعی
جنبش
اجتماعی نیازمند یک عمل کنش جمعی میان سلولها و هستههای متعدد جنبش است. فقدان
امکان سازماندهی این هستهها برای بک جنبش برابر است با مرگ آن جنبش. اما از سوی
دیگر باید توجه داشت مدل این سازماندهی با الگوی سازماندهی بالا به پایین سازمانهای
رسمی(حکومت) و غیر رسمی(احزاب) قدرت سیاسی تمایز دارد. الگوی ایجاد دفاتر منظقهای
و استانی و شبکهسازی متمرکز و مکانیکی پرتگاه مرگ دیگری برای جنبش در زمینهی
سازماندهی خواهد بود. سازماندهی یک جنبش کاری معرفتی و نه سازمانی است. سامان یک
جنبش بر بنیاد یک نظام معنایی و شبکهی مفهومی مشترکی شکل میگیرد. اگر ایدئولوژی
و تفسیری از که جنبش از انقلاب اسلامی دارد نتواند هستههای پراکندهی جنبش را گرد
هم بیاورد، جنبش خواهد مُرد. یا از فقدان
انسجام و یا در اثر یک سازماندهی اداری که خاستگاه کنش فعالان جنبش را از
انگیزه و ارادهی خود به «ابلاغ» سازمانی تغییر خواهد داد.
مؤلفههای مهم در بازشناسی یک جنبش |
مؤلفههای جنبش جوانان مومن انقلابی |
چالشهای جنبش جوانان مومن انقلابی |
|
هویت جنبش |
مومن انقلابی |
فقدان درک درست از هویت و غیریت جنبش |
|
غیریت جنبش |
غیریت معرفتی |
انقلابی غیر مؤمن |
تبدیل شدن به غیرهای سهگانه |
مؤمن غیر انقلابی |
|||
غیریت اجتماعی |
نهادهای رسمی |
||
ایدئولوژی جنبش |
انقلاب اسلامی |
چالش حقانیت |
|
چالش انسجام و منظومهوار بودگی |
|||
چالش کارآمدی |
|||
کنش محوری جنبش |
کار فرهنگی |
کنش فردی/اعتقادی یا کنش معطوف به قدرت |
|
سازماندهی جنبش |
هستههای مقاومت حزبالله |
فقدان انسجام و جبههسازی مکانیکی |