نقد طبقه سه/ هفت تپه؛ مدرسه یا دو واحد اجباری؟!
چند نکته در باب عدالتخواهی و مطالبهگری در موضوعاتی نظیر #هفت_تپه :
۱- ارتباط مجلس با بدنهی کنشگران اجتماعی برای شناخت و لمس مشکلات و سیاستگذاریهای کلان برای رفع ساختاری عوامل فساد و ناعدالتی ضروریاست اما نباید به رویهای برای حل مورد به مورد مشکلات تبدیل شود. اینکه حل مشکل کارگران یک شرکت، کارویژهی نمایندگان مجلس میشود، از لحاظ انسانی و وجدانی قابل قبول اما از لحاظ ساختاری و حاکمیتی ضعف بزرگی است. اینکه بخشی از حاکمیت وظیفه خود را انجام ندهد و بخش دیگر به ناچار آن را گردن بگیرد، صرفا برای شرایط اضطراری قابل تجویز است.
۲- عدالت اجتماعی از طریق تشکیلات ساختاری محقق میشود، نه از طریق ضریب دادن به کنشهای اعتراضی ضدساختاری. تنها توجیهی که میتواند عدالتخواهان را پشتیبان حرکتهای اعتراضی خیابانی قرار دهد، فقدان بسترهای ساختاری عدالتگستری اجتماعی است. همان توجیهی که اضطرار را مجوز اکل میت میکند. در ماجرای هفت تپه اعتراض تنها راه پیش رو بود.
٣- اعتراض به فقر، فساد، تبعیض و بیعدالتی حق مردم است اما عدالتخواهان حق ندارند کنشهای ضدساختاری خیابانی را تئوریزه کرده و ناخواسته تابوها را الگو کنند. عدالتخواهی یعنی تلاش برای اصلاح بسترهای ناعادلانهی منتهی به کنشهای اعتراضی، نه تقدیس ناخواستهی اعتراضات خیابانی.
۴- گروههای مطالبهگر و #عدالتخواه در موضوع هفتتپه کارنامه مثبتی از خود بجا گذاشتند اما ذوقزدگی در نتیجه بخش بودن #مطالبه_گری نباید عدالتخواهی را سوژهمحور کند. آفت سوژهمحوری در عدالتخواهی، شرطی کردن مردم و حاکمیت است. سوژهمحوری این انگاره را در مردم نهادینه میکند که برای رسیدن به حقشان و جلب حمایت مطالبهگران، راهی جز رفتن به کف خیابان ندارند. حاکمیت نیز منتظر بحرانهای خیابانی میماند تا صرفا رسیدگی به آنها را در برنامهی کاری خود قرار دهد.
۵- کنشگری به سبک هفتتپهها و غیزانیهها شاید ذیل حاکمیت جور یک مدرسهی عدالتخواهی باشد اما برای عدالتخواهانی که دل در گرو جمهوری اسلامی دارند، یک دو واحدیِ اجباری نچسب است که باید پاس شود تا بتوان واحدهای اصلی #عدالتخواهی ساختاری را تا فارغالتحصیلی در رشتهی عدالتگستری اسلامی، طی کرد.
زهرا محسنیفر