طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات

درباره نسبت علم اجتماعی، رسانه و مردم

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ب.ظ

علم اجتماعی چه نیازی به رسانه دارد؟

گزیده:

*همواره برای علم اجتماعی­‎ای که از دل مباحثه انتقادی با علم مدرن خلق شده و خواهد شد این آسیب محتمل وجود دارد که در کشاکش کوشش برای رهایی از «تجددزدگی»، به دامن «تجردزگی» در افتد.

*علم اجتماعی اما اگر به «درد» مردم نپردازد، به چه درد مردم می‌خورد؟
*این مردمِ به زعم نخبگان ناآگاه از علوم اجتماعی نیستند که نیازمند رسانه­‎ها هستند تا خطابه­‎ی ایدئولوژی­‎های مدرن یا نقدهای معرفت­‎شناختی منتقدان­‎شان را بخوانند؛ این اصحاب علوم اجتماعی هستند که برای رهایی از دامِ امتناعِ تجدد و تجرد، نیازمند «مردم» هستند.


درباره نسبت علم اجتماعی، رسانه و مردم
علم اجتماعی چه نیازی به رسانه دارد؟

جستجو درباره­‌ی نسبت رسانه و علم اجتماعی در جهان فکری ما، دامنی بس گسترده دارد و می­‌توان آن­ را در آغازین روزهای تأسیس علم مدنی نیز مشاهده کرد. آن­جا که جستجو درباره نسبت عموم مردم با متن علمی، و یا به تعبیری اهمیت داشتن یا نداشتن رساندنِ مفاهیم علم مدنی به مردم، امثال لئو اشتراوس را به این وادی می­‌کشاند که روش فارابی را پنهان­‌نویس بداند. اشترواس معتقد است فیلسوفِ مؤسس در نوشته­‌های خود، مقصودش را پنهان می­‌کرده تا جز اهل فن  آن را در نیابند. در باب مدعای اشترواس و روش فارابی می­توان بحث­‌هایی داشت؛ بحث­‌هایی که البته از موضوع این نوشته خارج است. آن­چه هست اشاره به این نکته است که در علم مدنی، به مثابه یکی از آغازین صورت­‌های علم اجتماعی ما، مسئله­‌ی نسبت علم اجتماعی و رسانه مطرح بوده: این­که یک متن فلسفی باید عمومی، رسانا و رسانه­‌ای و همه فهم باشد یا پنهان و دست­‌کم دشوار؟ فارغ از متن، درباره­‌ی مؤلف نیز پرسش مشابهی وجود داشته است. پرسشی که در نهایت خود را در پنهان ماندن نام مؤلفان رسائل اخوان­‌الصفا نشان داده است. اکنون اما بیش از هزار سال از آغاز همزاد تفکر اجتماعی در ایران اسلامی با مسئله­‌ی نسبت با مخاطب و از پی آن رسانه می­‌گذرد. ما نمی­‌توانیم فارغ از بحث­ و فحص­‌های آغاز تا اکنون باشیم ولی بی­‌آن­که بخواهیم از این مسیر طی شده سخن به میان بیاوریم، می­‌خواهیم درباره نسبت رسانه و علم اجتماعی، در ایران امروز جستجو کنیم: «رسانه چه نسبتی با علم اجتماعی امروز ما دارد؟»

امروز ما دست کم دو تجربه- مدل در ژونالیسم علمی فعال در حوزه­‌ی علوم اجتماعی، را پیش­‌رو داریم: یکی نشریه­‌های واجد رتبه­‌بندی علمی؛ و دیگر مجلاتی که می­‎کوشند دستی به باده­‌ی  علم اجتماعی داشته باشند و دستی به زلف مخاطب و حوزه عمومی. دسته اول بیشتر به آرشیو­های مدون و دوره­‌ای می­‌مانند که هر از چندگاهی منتشر می­‌شوند تا چرخ نظام منزلت را در جامعه علمی بچرخانند. بیشتر از آن­که محصول نیاز علمی باشند، مولود ضوابط آموزشی و بلکه سیاست­‌ها و حتی آیین­‌نامه­‌های حوزه­‌ی علم هستند. طرفه آن­‌که همه نیز به این وضعیت، که فرایند جستجوی علمی را به صنعت مقاله­‌سازی و جستجوگران را به ماشین­‌های تولید مقاله تقلیل داده معترضیم اما خود را به سان یک پیچ و مهره­ و یا یک قربانی معصوم می­‌بینیم که به ناچار مشغول چرخاندن این چرخ و چرخه­‎ایم! فارغ از این قیل و قال­‎ها، محصول این فرایند­ها هر چه باشد و به درد هر کاری چون «ارجاع» و «ارتقا» بیاید اما یک «نشر»یه نیست؛ شاید ارجاعیه یا ارتقاییه باشد! و شاید درک همین واقعیت است که باعث شده، کم­‎کم نشرِ این نانشریات، که زائد می­‎نمود، از فرایند تولید این مجلات حذف شود و ما با نشریاتِ نامنتشری مواجه باشیم که پس از طی فرایند دشوار داوری، منتشر نمی­‎شوند بلکه صرفاً در پایگاه­‎های داده آرشیو می­‎شوند!

می­‎ماند دسته­‎ی دیگر؛ مجلاتی که می­‎خواهند «نشر»یه باشند و چیزی را منتشر کنند. مجلاتی میان میدان «علم- فکر اجتماعی» و «جامعه». این نوع از رسانه­‎های علمی چه نسبتی با علم اجتماعی دارند؟ مایلم در این­جا یک گام دیگر پرسش این نوشته را محدود کنم، فارغ از نیاز رسانه به علم اجتماعی، «علم اجتماعی چه نیازی به رسانه دارد؟» در پاسخ به این پرسش دو فرض مطرح است که از قضا هر دو در عینیت کنونی ژورنالیسم علمی، هواخواهانی دارد. یک شرح و طرح از این نسبت و نیاز این است که بگوییم رسانه­‎های عمومی در عرصه علم اجتماعی و انسانی، مجلاتی هستند که در مانیفست­‎واره­‎هاشان به صراحت از «رسالت ترویج دانشوری» و «ارتقای سطح آکادمیک  علوم انسانی» می­‎نویسند و خود را این­‎چنین تعریف می­‎کنند: مجلاتی که «سعی می­‎کنند نظریه­‎های علوم انسانی را عمومی کنند» و «از ادبیات دانشگاهی به ادبیات مردمی برگردانند». در این طرح که بی­‎شباهت به نگاه کلاسیک اروپایی درباره نسبت رسانه و علم تجربی نیست، هدف رسانه ارتقاء سطح و آگاه کردن مردمی ناآگاه است. رسانه در این قرائت تریبونی است برای آکادمیسین­‎ها و روشنفکران، که پشت آن بایستند و خطابه­‎ای به زعم خود همه فهم(عوام فهم)، درباب مقولات علم اجتماعی و انسانی ارائه کنند. بقا و بلکه رواج این نگاه کلاسیک، که به روشنی حامل رگه­‎هایی از خود برتربینی نسبت به مردم است، بیش از هر چیز معلول وضعیت علوم انسانی در ایران است. حدود هفت- هشت دهه است منورالفکران و روشنفکران، گرایش­‎های فلسفی-اقتصادی و جامعه­‎شناسی مدرن را وارد جهان فکری ما کردند. در این فرایند هم منورالفکرانی امثال فروغی و هم روشنفکرانِ امثال ارانی و صدیقی، رسالت خود را این می دانستند این علوم جدیده را با امکان­‎های بروکراتیک، حزبی و آکادمیک ترویج کنند. این میل به ترویجِ این علوم جدید در میان اروپا دیدگاه یا از اروپا برگشتگان بسیار مستحکم بود. طبق تجویز آن­ها مردم می­‎بایست سنت­‎های خود در دانش اجتماعی را که «اجتماعیات» و ماقبل علم خوانده می­‎شد، کنار می­‎گذاشتند و خلأ حاصل، به بسط این میل به ترویج کمک می­‎کرد. بدان سان که تا کنون نیز این میل را حفظ کرده است. علم اجتماعی مدرن از بدو ورود به جهان فکر ایرانی، بیش از علم ایدئولوژی بود و طبیعی است که ایدئولوژی میل به گردآوری هواخواهان و هژمون شدن داشته باشد و از این مسیر به «رسانه» برسد.

در طرف دیگر و از پیش از انقلاب اسلامی کوشش­‎های مقدماتی برای نقد این ایدئولوژی­‎های مدرن در جریان بود. کوشش­‎هایی که بعد از انقلاب اوج گرفت و در دو جریان عمده­‎ی علم دینی و علم بومی به پیش رفت. این دو جریان که علی‎رغم امکان­‎های بروکراتیکِ پس از انقلاب فرهنگی، همچنان روایت اقلیت در علوم انسانی ایرانی بوده و هستند، همواره خود را در یک مباحثه و مجادله­‎ی فراگیر با اکثریت می­‎دیده و می­‎بیند. همین جدال تا حدودی باعث شده که متوجه رسانه باشد. علوم انسانی بومی یا اسلامی نیز رسانه می­‎خواهد. اما چرا؟ باید به واقع معترف بود که: «به دلایلی درست مشابه جریان مقابل­‎شان». رسانه نقش مهم دیگری نیز می­تواند برای علم اجتماعی ایفا کند که در وضعیت کنونی، کمتر مورد توجه است و این یادداشت در ادامه می­‎کوشد به اختصار به ایضاح و طرح آن بپردازد.

***

همواره برای علم اجتماعی­‎ای که از دل مباحثه انتقادی با علم مدرن خلق شده و خواهد شد این آسیب محتمل وجود دارد که در کشاکش کوشش برای رهایی از «تجددزدگی»، به دامن «تجردزگی» در افتد. اگر تجدد یکی از گذرگاه­‎های اشرافیت و تبختر نسبت به مردم است، تجرد گذرگاه دیگری است که از مسیر انتزاعیت، نوعی اشرافیت و خود برتر بینی را بازتولید می­‎کند. رسانه­‎های آرشیوی دسته­‎ی نخست، نماد تامی از این اشرافیت/ انتزاعیت است و رسانه­‎های حوزه عمومی، نمادی نیمه تمام. علم اجتماعی اما اگر به «درد» مردم نپردازد، به چه درد مردم می‌خورد؟ گزارش­گران مستغرق در ترجمه و یا گزاره‌های منزه از مسائل و ممحض در مبانی، هر دو مولود و مولد تنزه‌طلبی علم اجتماعی کنونی ماست. تنزه و دوری علم از مردم، شاید در علوم دیگر امکان داشته باشد، اما در علم اجتماعی ممتنع است. علوم اجتماعیِ ناکارآمدی که در این هفت دهه از دامن تجدد برخاسته و در این چهار دهه سال بر تجرد تکیه داشته، محصول همین امتناع است. در این­جا نسبت جدیدی از رسانه و علم اجتماعی متولد می­شود: این مردمِ به زعم نخبگان ناآگاه از علوم اجتماعی نیستند که نیازمند رسانه­‎ها هستند تا خطابه­‎ی ایدئولوژی­‎های مدرن یا نقدهای معرفت­شناختی منتقدان­‎شان را بخوانند؛ این اصحاب علوم اجتماعی هستند که برای رهایی از دامِ امتناعِ تجدد و تجرد، نیازمند «مردم» هستند. در این نگاه رسانه­ بیشتر از آن­که آگاهی رسان میدان علم به جامعه باشد، مسئله­‎رسان است از میدان جامعه به میان عالمان. رسانه از آن­جا که باید در جامعه باشد و نفس بکشد، ناچار خواهد بود از آسمانِ انتزاعِ ذهنیات، به سرزمین مسائل عینی مردم فرود آید و همین اقتضا باعث می­شود رسانه، قصه­‎ی ضرورت انضمام را به طور مستمر در گوش اصحاب علوم علم اجتماعی زمزمه کند.

بنابراین درباره نسبت علم اجتماعی و رسانه و این‌که علم اجتماعی چه نیازی به رسانه دارد؟ می‌توان گفت: همان نیازی که مردم دارد. علم اجتماعی منهای مردم موجودی است ممتنع. علم اجتماعی به رسانه نیاز دارد، نه برای ترویج و بسط، که برای امکان خود و امکان مسئله‌مندی خود.


* یادداشت منتشر شده در مجله صدرا، شماره 23، پاییر 1396.

پی‎نوشت:

درباره وضعیت علوم اجتماعی ایرانی ن.ک به:
درباره غیبت مردم در علوم اجتماعی ایرانی

پرسش از نسبت علوم اجتماعی و انقلاب اسلامی

پرسش از فقدان جامعه‌شناسی جبهه مقاومت

جامعه‌شناسی عدالت‌خواهی: اشرافیت ساختاری

۹۶/۱۲/۲۶
مجتبی نامخواه

علوم اجتماعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی