احیای سیاست مدنی و کشف وجوه زنانه امر سیاسی
گزیده:
- تجربه انقلاب اسلامی به ما میگوید امر زنانه در متن و بطن سیاست نهفته است و رسالت ما، رسالت تمام کسانی که از موضع امر مدنی و جامعه به سیاست مینگرند.
- مسئولیت تمام کسانی که از خاستگاه حکمت به سیاست مینگرند و از افق انقلاب اسلامی سیاست را پی میگیرند این است که نهفتگیِ امر زنانه در متن سیاست را کشف و آشکار کنند؛ بی آنکه با مستوری امر زنانه در تنافی باشد و ربطی به آشکارگی زمانه ما داشته باشد.
- این کشف، افق همه کسانی است که میخواهند سیاست تنها در دسترس الیت و فرادستان نباشد، بلکه امری عمومی باشد و فرودستان، یا به تعبیر قرآن «مستضعفین» و «الناس» امکانهای تامّی برای مشارکت در سیاست و بلکه مشارکت در رهبری سیاسی جامعه داشته باشند.
احیای سیاست مدنی و کشف وجوه زنانه امر سیاسی
اگر سیاست را از دریچه حکمت بنگریم و آن را «سیاست مُدُن» بدانیم، آنگاه در مییابیم که میان سیاست به مثابه تدبیر مدن و «تدبیر منزل» به عنوان شاخه دیگر حکمت عملی مناسباتی بر قرار است. اگر زن را در مرکز تدبیر منزل تصویر و تحلیل کنیم، آنگاه انتظار داریم امر زنانه نیز در سیاست مُدُن برجسته باشد و فقدان این برجستگی را به اقتضائات ناهمساز با حکمتی باز میگردانیم که در تاریخ و زمانه نهفته است.
همین استدلال درباره ضرورت برجستگی امر زنانه در متن سیاست را میتوان بر اساس ماهیتی که انقلاب اسلامی از سیاست تعریف میکند، بازسازی کرد. سیاست در ساحت انقلاب اسلامی از اساس امری مدنی است. سیاست در انقلاب اسلامی به پایههای وحیانی و البته حکمی خود ارجاع داده میشود و در این بازگشت، اگر چه سیاست ماده خود را از عقل قدسی میگیرد اما صورت سیاست، امکان تدبیر امورِ جوامع بر اساس ارادههای مدنی است. مدنی بودن سیاست در انقلاب اسلامی باعث میشود، سیاست به یک امر کلان و کلی، آن هم بر گرد مدار قدرت تقلیل نیابد؛ ابتنای سیاست بر امر مدنی باعث میشود، انسانیت اهمیت داشته باشد و البته جزئیات مهم باشد و کوچک زیبا باشد. این چنین سیاستی، به دلیل همسنخی با امر زنانه، بدان جایگاهی شایسته میدهد.
اگر بخواهیم در نسبت سیاست و انقلاب اسلامی حرف بزنیم، یکی از این حرفها این است که امر سیاسی مانند دیگر امور جامعه ما، در جریان انقلاب دگرگون شد و یکی از مظاهر این دگرگونی، که با دقت پیرامون آن میتوانیم اصل این تحول و دگرگونی را روایت کنیم، همین است که امر سیاسی در جریان انقلاب سیاسی از امر کلی و معطوف به تداول قدرت خارج شده و به امری جزئی و معطوف به مدینه و جامعه تبدیل شد.
برای توضیح مطلب یک روایت امام خمینی، از دگرگونی و تحول انقلاب اسلامی را ملاحظه کنیم؛ آنجا که چند هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت امام خمینی از پاریس، او که در بحبوحه انقلاب در ایران نبوده، هر چند رهبر انقلاب بوده، میکوشد بخشی از شناخت و تحلیل خود از انقلاب اسلامی را بر اساس مشاهدهای با واسطه از رویدادهای انقلاب تحلیل و روایت کند؛ آنجا که میگوید:
«یکى از دوستان من گفت، که من در تهران دیدم در این تظاهرات، یک پیرزنى یک کاسه اى دستش گرفته و توى آن پول است. به ذهنم آمد که این مثلا فقیرى است که پول مى خواهد، وقتى تحقیق کردم، با او صحبت کردم، گفت که امروز روزى است که تعطیل است و نمى شود مردمى که از اینجا عبور مى کنند ممکن است که بخواهند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند، من این را نگه داشته ام اینجا که کسانى که مى خواهند تلفن کنند - تلفن هم همان جا بود - از این پول بردارند تلفن کنند.»
در ذهنیت زمانه ما، که سیاست را امری کلی و بر گرد دست به دست شدن قدرت تعریف میشود، این کارِ آن پیرزن، امری حاشیهای است. ممکن است به نظر ما برسد بهتر بود امام خمینی، در آن دوره، یعنی درست در 42 سال قبل و در 23 اردیبهشت 1358، برای روایت انقلاب، به جای روایت حاشیه، حرفهای کلیتر و کلانتری میزد؛ اما نمیزند. کنش ساده و مدنی پیر زنی را روایت میکند. امام خمینی پس از پایان این استدلال مشاهداتی خود، بلافاصله به امثال این تحلیل که این جزئی و خُرد است و سیاست بحث از کلیات است، نقد و نقب میزند و میگوید:
«این البته یک چیز کوچکى است، اما مطلب خیلى بزرگ است».
خِرد انقلاب اسلامی و روایت دگرگونی در جریان انقلاب اسلامی در امور خُرد قرار داده شده است و از روایت همین «چیزهای کوچک» است که میتوان آن دگرگونی بزرگ را توصیف کرده و از جمله میتوان دگرگونی نگرش انسان انقلاب به مرگ را فهمید:
«یک همچو تحول روحى در بین مردم پیدا شد، و تحول به جایى رسید که شهادت را بر خودشان یک فوزى مى دانستند.»
اگر سیاست و موضوع آن، زندگی باشد، سیاست انقلاب اسلامی از آن هنگام به مرزهای معنا نزدیک شده و سرشار از معنا شد که مرگ را به متن خود کشاند و مرگ را، «نامرگ»، «عدم مرگ»، «شهادت» و «فوز» دانست.
امر زنانه حتی ضعیفترین بروز آن به لحاظ ظاهری، در بطن روایت خمینیستی از انقلاب اسلامی است و همین موقعیت است که به زن ایرانی، امکان بروز، ایفای نقش و سازماندهی اجتماعی در سیاست ایرانی را میدهد؛ این امکان حتی آنجا که سیاست به خشنترین سطوح ظاهری خود، یعنی جنگ متصل میشود باز هم به کار میآید و ضعیفترین زنان از نظر امکانهای اجتماعی را از حاشیه به متن میآورد تا مثلا از دل روستا صدخرو در کویر خراسان، نان جبهه جنگِ در خوزستان و کردستان را تأمین میکنند. میان این به میدان آمدن زن ایرانی، حتی ضعیفترینشان از نظر ظاهری، یعنی زنِ پیر و زنِ روستایی؛ و میان آن روایت امام خمینی از کنشگری به ظاهر حاشیهای زن ایرانی، نسبتی بر قرار است. امام خمینی با ایدهها و روایت خود از انقلاب، زن ایرانی، حتی ضعیفترینشان به لحاظ ظاهری را به متن سیاست و دگرگونی انقلاب میآورد و بازتاب این موضع امام در امت، کمک میکند به زنانه شدن امر سیاسی. یعنی به جزئی شدن سیاست و به متن سیاست آمدن زن ایرانی.
در زمانه ما، سیدالشهدای مقاومت، که در زمانهای تهی از معنا، یکی از معانی زمانه ما بود و بار دیگر در امور مختلف و از جمله در امر سیاست، به ما معناهای واقعی امور را متذکر شد. به عنوان نمونه آنجا که در وصیتنامهاش نوشت:
«میدانید در زندگی به انسانیت و عاطفهها و فطرتها بیشتر از رنگهای سیاسی توجه کردم».
چه از منظر حکمت بنگریم و سیاست مدن را همسایه تدبیر منزل بدانیم؛ چه همچون روح و تجسم حکمت در زمانه ما امام خمینی، سیاست انقلاب اسلامی را امری جزئی، انسانی و مدنی بدانیم و چه همچون، آن شهید، به مثابه تذکر حکمت در روزگارمان، مدار سیاست را نه «رنگ»، که «انسانیت»، «عاطفه» و «فطرت» بدانیم؛ امر زنانه در متن و بطن سیاست نهفته است.
رسالت ما، رسالت تمام کسانی که از موضع امر مدنی و جامعه به سیاست مینگرند؛ مسئولیت تمام کسانی که از خاستگاه حکمت به سیاست مینگرند و از افق انقلاب اسلامی سیاست را پی میگیرند این است که نهفتگیِ امر زنانه در متن سیاست را کشف و آشکار کنند؛ بی آنکه با مستوری امر زنانه در تنافی باشد و ربطی به آشکارگی زمانه ما داشته باشد.
جوهرهی خط مشیِ انتخاباتی نیروی اجتماعی زنانه معطوف به انقلاب اسلامی، در حوزههای علمیه و دانشگاهها چه باید باشد؟ مشارکت؟ بصیرت؟ امید؟ بله همه اینها باید باشد اما همه اینها زمانی اتفاق میافتد که ما به کشف امر زنانه نهفته در متن سیاست کمک کنیم. این کشف، رسالت حوزههای علمیه، چشمانداز تشکلها و حرکتهای دانشجویی و وظیفه همه کسانی است که میخواهند بنیان سیاست را دگرگون کنند و سیاست را تبدیل کنند به امری مدنی، امری جزئی، امری حکمی و معطوف به دگرگونی و تحول. این کشف، افق همه کسانی است که میخواهند سیاست تنها در دسترس الیت و فرادستان نباشد، بلکه امری عمومی باشد و فرودستان، یا به تعبیر قرآن «مستضعفین» و «الناس» امکانهای تامّی برای مشارکت در سیاست و بلکه مشارکت در رهبری سیاسی جامعه داشته باشند؛ که خداوند فرمود ارادهام این است که مستضعفین زمین، امامان آن باشند: «و نُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثین».
* متن فوق، تحریر و تلفیق دو گفتاری است که در دو جمع طلبگی و دانشجویی پیرامون کنش سیاسی زنانه معطوف به انقلاب اسلامی ارائه شده است.