«امر بینافرهنگی»، «انسان انقلاب» و «جهاد»
درباره وجوه سهگانه برنامه پژوهشی و فرهنگی مرحوم رجایی
در زمانه جدایی، انسانهایی که به وصل کردن میاندیشند اهمیتی بسیاری دارند. این اهمیت هنگامی کلانتر میشود که بستر کوشش برای وصل انسانها، در افق دو جامعه بوده و عبور از مرزهای جغرافیایی را هدف بگیرد. مرحوم محمد سرور رجایی از جمله این انسانهای مهم زمانه ما بود. او راه خود را پیدا کرده بود. پروژه فرهنگی و فکری خود را شکلداده و زندگی خود را وقف ارتباطات میانفرهنگی ایران و افغانستان ساخته بود. توجه تامّ او به امر بینافرهنگی به او این امکان را داده بود که در میانسالی خط سیری مشخص را در پروژهاش تأسیس کند و در تداوم این سیر حرفهای بدیعی بزند. حرفهایی که اگر او نمیگفت، هیچ وقت و در هیچ کجای دیگر برای ما گفته نمیشد.
برنامه رجایی برای برقرار ارتباطات میانفرهنگی بر روایت انسان انقلاب متمرکز بود. او با ایده انسانی بودنِ انقلاب اسلامی همراه بود و بر این اساس موضوع انقلاب را نه فقط ایران که کلیت انسان میدانست. این نگرش به رجایی این امکان را میداد که در پی انسان انقلاب ایران و افغانستان را جستجو کند. در اینجا وجه میانفرهنگی پروژه او آشکار میشود. آنجا که او میکوشید روای انسانهایی باشد که در ایام جنگ و از افغانستان به جبهه ایران آمدهاند (کتاب از دشت لیلی تا جزیرهی مجنون) و یا کسانی که از ایران به جهاد اسلامی افغانستان پیوستهاند (کتاب ماموریت خدا). انسان انقلابی که رجایی در پی روایت او بود هم احمدرضا سعیدی بود که از تهران به بهسود افغانستان میرود هم روایت شهید حسین بخش جعفری، شهید خان محمد احمدی، شهید رجب غلامی، شهید عبدالرحیم جمشیدی، شهید شریف احمد، شهید احمدعلی رضایی، شهیدسید محمدتقی حسینی، شهید محمد مرتضی بود که از قلب خاک افغانستان به میانه آتش جبهههای ایران آمدهاند.
اینها همه انسانهای انقلابی بودند که در پروژه رجایی برای ما روایت شدند. بیش و پیش از همه این انسانهای انقلاب اما کسی قرار دارد که بیشترین انقلاب و دگرگونی در وجود او رخ داده؛ انسانی که از همه انسانهای انقلاب، انسانِ انقلابتر است و دگرگونی دیگران از دگرگونیهایی است که در وجود او رخ داده است. روایت رجایی درست از همین نقطه شروع میشود؛ از روایت همین انسان، از روایت امام خمینی. رجایی بیش از دو کتابی که روایت انسانِ انقلاب افغانستانی در ایران و انسان انقلاب ایرانی در افغانستان را پی میگیرد، کتاب در آغوش قلبها را منتشر کرده است. کتابی که روایت انعکاس خمینی به مثابه یک پدیده انسانی در میان مردم افغانستان است. روایت خلقِ افغانستان از سفر چهارمِ امام خمینی، از جمله روایتهایی است که نشان میدهد بدون مرز بودن انسان انقلاب از کجا سرچشمه گرفته است.
انسانِ انقلاب عصیانگری بر علیه وضع موجود است. بخش مهمی از این وضع موجود در وجه میانفرهنگی، وضعِ موجود جغرافیایی و دیوارهای مرزی است. پس انسان انقلاب، بر علیه این مرزها نیز میشورد؛ اما چگونه؟ در این جا میتوانیم درباره وجه دیگری از برنامه محمد سرور رجایی بحث کنیم. تا کنون دو وجه برنامه او را مرور کردیم: یکی اینکه کوشش مرحوم رجایی برقرار ارتباطات میانفرهنگی است و دیگر اینکه او این کوشش را بر مدار انسان و روایت انسان انقلاب به پیش میبرد. اکنون میتوانیم به وجه سوم این برنامه اشاره کنیم. برنامههای ارتباطات میانفرهنگی اغلب در وجهی خیریهای یا در چارچوب سفیران صلح دنبال میشود. برنامههایی که نه در برابر جداییهایی وضع موجود، بلکه توسط نهادهای مؤید و مولود این جدایی دنبال میشوند. در سوی دیگر و در دیگری این سفیران صلح، حافظان وضع موجود منشأ یا کاتالیزور پیدایش یک نیروی خشن و تروریستی هستند که آنها نیز از مسیری دیگر این نادیدهانگاشتن مرزها و بیمرزی را ترویج میکنند. در منطقه ما این نیروی و گرایش خشونتمدار را داعش دنبال میکند. کنشگران این جنبش بنیادگرا با آتش زدن گذرنامههاشان مخالفت عملی خود را با مرزهابندیهای مبتنی بر سایکس- پیکو فریاد میکنند. در برابر سفیران صلح، مسیری که داعش برای از میان بردن مرزها طرح میکند از جنگ میگذرد. در میانه این صلح و جنگ است که اهمیت این وجه از پروژه مرحوم رجایی آشکار میشود. آنجا که او با تکیه بر درکی که از جهادگری انسان انقلاب دارد؛ همچنین مبتنی بر تجربه زیسته خود از جهادگری در افغانستان، ارتباطات میان فرهنگی را نه بر اساس روایت سفیران وضع موجود از صلح و نه مبتنی بر روایت جنگجویان داعش از جنگ، بلکه بر اساس نگرشی خاص درباره «جهاد» بنا میکند.
برنامه پژوهشی مرحوم محمد سرور رجایی مبتنی بر سه محور ارتباطات میانفرهنگی، انسان انقلاب و جهاد، پلهای مستحکمی میان مردم ایران و افغانستان ایجاد میکند. او به مخاطبان ایرانی و افغانستانی آثارش کمک میکند که نه فقط به درک بهتری از دیگریِ افغانستانی یا ایرانی دست یابند، بلکه درک بهتری از خود و امکانهای میانفرهنگی خود داشته باشند. همین نکات است که فقدان محمد سروررجایی را دشوار میکند. پل مهمی فروریخته در حالی که ما برای ادامه مسیر سخت بدان محتاج بودیم.
مجتبی نامخواه
کارگروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی