سمفونی کاستهای تنها
درآمدی بر جامعه شناسی موسیقی انقلاب اسلامی
در حاشیه یادی از مرحوم ابرآویز
بازشناسی موسیقی انقلاب اسلامی به مثابه یک موجود اجتماعی و از منظر تأثیر و تأثراتی که با جامعه داشته، راهی کمتر طی شده است که هم از منظر مطالعات موسیقی، هم از منظر مطالعه و فهم انقلاب اسلامی، کاملا مورد نیاز است. جامعهشناسی موسیقی انقلاب اسلامی ما را به بازشناسی گونهای از موسیقی میرساند که تمایزات قابل ملاحظهای با دیگر موسیقیهای زمان خود دارد: از یکسو مرزهای روشنی با موسیقی انقلابی در معنای تودهای و چپیِ خود دارد و از سوی دیگر واجد تمایزاتی بنیادینی با موسیقی مدرن و «هنر برای هنر» است.
موسیقی انقلاب اسلامی باعث پیوند موسیقی ایرانی با «امروز» میشود. به نوعی میتوان گفت آنچه موسیقی ایرانی را از حالت ابژهگی نسبت به فضای تجدد خارج میسازد، پیدایش موسیقی انقلاب اسلامی است. به گونهای که موسیقی اصیل ایرانی تا قبل از آن تنها یک موجود خاطرهانگیز است و تازه پس از آن تبدیل به یک موجود زنده اجتماعی و واجد تأثیرات در تحولات روز اجتماع میشود.
از طرف دیگر موسیقی انقلابی به معنای چپی آن تا حدودی متأثر از معرفت اجتماعی و نوستالژی فعالیت چپگرایانهی جنبش دانشجویان در پاریس و پراگ و مبارزات آمریکای لاتین است؛ موسیقی غیرانقلابی به معنای موسیقی بورژوایی و هنر برای هنر هم متأثر و مقلد از موسیقی کلاسیک اروپاست؛ و این دو موسیقی به نوعی پژواک صدای بیرونی در متن جامعه ایران است. در این فضاست که موسیقی سنتی ایرانی در حاشیه تحولات اجتماعی حضور دارد. اما این موسیقی انقلاب اسلامی است که در وجهی متکامل «ملی» است و صدایی از درون جامعه ایران به برون آن است. از این منظر موسیقی انقلاب اسلامی در دورانی کوتاه، به نوعی به بازتعریف موسیقی ایرانی میپردازد و از این منظر هم قابل بررسی است.
از جامعهشناسی موسیقی انقلاب اسلامی به فهم انقلاب اسلامی.
این همهی چیزی نیست که جامعهشناسی موسیقی انقلاب اسلامی به دست میدهد، چرا که فهم این موسیقی داشتههای زیادی نیز برای فهم انقلاب اسلامی خواهد داشت. واقعیت این است که فهم «انقلاب اسلامی» در ایران برای علوم اجتماعی مسئله نیست و همان چند کار جدی در این باره را دیگران و خارج از کشور انجام دادهاند. برای ما نفی و دفاع از علوم اجتماعی مسئله است و در دو سوی، کلیات فلسفی به جای علوم اجتماعی نشسته است. اگر این چنین نبود و فهم انقلاب اسلامی در دستور کار اصحاب علوم اجتماعی در ایران بود، احتمالا موسیقی انقلاب اسلامی، یکی از مهمترین موضوعات شناخت اجتماعی از انقلاب اسلامی بود. در فرآیند رسیدن به یک شناخت انضمامی از انقلاب اسلامی، نمیتوان تجربهی وجودی انقلاب اسلامی را نادیده گرفت؛ راه رسیدن به حقیقتِ انقلاب اسلامی از فهم وجودِ محقق آن میگذرد؛ در غیر این صورت شناختها از انقلاب اسلامی انتزاعی و قائم به ذهن و فلسفهی شناسا خواهد بود، نه واقعیت.
مدخلی مهم در جامعهشناسی موسیقی انقلاب اسلامی: «ابرآویز»
کارهای مرحوم ابرآویز به دلیل تعهدی که به واقعیت دارد، برای فهم اجتماعی انقلاب اسلامی، حقایق بسیاری دست میدهد. این آثار سرشار از نشانههایی است که به سان متون مهمی در شناخت انقلاب اسلامی عمل میکند.
گاه کار از حد نشانه هم فراتر میرود؛ مانند «سمفونی میدان شهدا» که ایشان اصرار زیادی داشتند صدای زمینه، صدای ضبط شده از راهپیماییها باشد. حضور صدای تظاهرات مردمی در موسیقی انقلاب اسلامی نمادی از نسبت این موسیقی با مردم است. یکی از مهمترین فصلهای جامعهشناسی موسیقی انقلاب اسلامی، تأثیر پذیری و تأثیرگذاری این موسیقی بر مردم است. در اینجا جامعهشناسیِ مصرف موسیقی انقلاب اسلامی هم حرفهای مهمی دارد.
موسیقی انقلاب اسلامی به طور عام و کارهای مرحوم ابرآویز به طور خاص یک نوع پیوستگی دیده میشود، که بازتابی از همان پیوستگی اجتماعی و معرفتی در تاریخ و تفکر انقلاب اسلامی است. در مضامین شعری و ابعاد موسیقاییِ کار ابرآویز، ما از یک زمینهی متکثر اجتماعی به نوعی وحدت میرسیم. نماد این بُعد از موسیقیهای مرحوم ابرآویز آنجاست که ما اغلب میبینیم، ایشان با سازهای پرکاشن به نوعی کلمات و مضامین اشعار را هم بازتولید میکنند. این که ایشان در کارهای خود علاوه بر ضرب و ملودی با سازهای کوبهای به کلمه هم میرسند، نمادی از شدت وحدت میان اشعار و ملودی و پیوستگی موجود در کل آثار است.
***
«قصد داشتیم از خاطرات ایشان مجموعهای را فراهم کنیم، که متأسفانه فرصت از دست رفت». یکی از مدیران فرهنگی پس از فوتش این را گفته بود. سیو چهارسال از انقلاب گذشته، به گمانم اگر ابرآویز سی و چهار سال دیگر هم میماند و به قول خودش «درد غربت» میکشید، بازهم مدیر فرهنگی وقت یک همچین چیزی را میگفت. وضعیت مدیریت فرهنگی که روشن است؛ تعجب میکنم در این سالها حتی یک کار قابل توجه در فهمِ آثار موثر و ماندگار ابرآویزها نوشته نشده است. فهم اجتماعی از انقلاب اسلامی، بدون فهم اجتماعیِ موسیقی انقلاب اسلامی و مشخصا کارهای ابرآویز، حتما چیزهای مهمی را از دست خواهد داد.
از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، که یک روز ابرآویز یک بغل از کاستهای سرودهایی که تولید کرده بود را با خود به رادیو تلویزیون آورد؛ تا امروز که هنوز هم کارهایی مانند «بوی گل سوسن و یاسمن آید»، «معمار طرح حرم»، «الله اکبر»، «سمفونی میدان شهدا»، «آمدن موعود»، «الله الله» و «خمینی ای امام»، جزیی از درک عمومی از انقلاب اسلامی را شکل میدهند، آهنگساز انقلاب در یک مظلومیت و غربت زندگی میکرد. اما این غربت یک فراتر از موضوع شخصی، یک وضعیت ساختاری بود و بازگشت میکرد به یک نوع بیتوجهی تام به موسیقی انقلاب اسلامی. شاید برای مدیریت فرهنگی و دیگران، فرصت رفع مظلومیت از ابرآویز و تاریخ شفاهی یک فعال موسیقی انقلاب از دست رفته باشد، اما برای همه، به ویژه برای آن دسته از کنشگران علوم اجتماعی که ارادهای معطوف به درکی عمیقتر و در عین حال جزئی- کلانتر از انقلاب اسلامی دارند، فرصتی مطالعاتی به نام موسیقی انقلاب اسلامی همچنان باقی است.