عدالتخواهی، چهارچوب حرکت اجتماعی عالم دینی
عدالتخواهی با هدف تربیت نیرو بی فایده است
پیش از ورود به بحث باید یک نکته را مد نظر قرار دهیم. اینکه بگوییم ما میخواهیم عدالتخواهی را به عنوان پروژه ای جهت تربیت تشکیلاتی طلاب تعریف بکنیم، واقعا محل بحث و بررسی است. مهمترین آسیب چنین رویکردی در مواجهه با مساله عدالت، درگیر شدن با مسائلی از عدالت است که ارتباط چندانی با عینیت ندارد و اگر و تنها اگر درگیر شدن با یک مساله، برای ما و نیروی های ما فایده تربیتی داشته باشد، جهت ورود و پرداختن به آن مساله همین دلیل کافی است.
نقدی که به بعضی از رفقای جهادی داشتیم این بود که کارهای آنها بعضاً کمکی به چرخهی اقتصادی منطقه مورد نظرشان نمیکند. در دل برخی از این اردوهای جهادی، محرومیت اصلی منطقه از یاد میرود. این در حالی است که جهاد سازندگی به این نحو ورود نکرده بود. جهاد کاملا به قصد رفع محرومیت های اساسی مناطق شروع به کار کرد. در پاسخ این نقد، معمولاً رفقای جهادی به ما میگویند که این نحوهی ورودِ جهادی، برای نیروهای ما آوردهی تربیتی بیشتری دارد. و اینجا دقیقا محل سوال اساسی است. آیا ما باید با نگاه تربیتی به مسائل بپردازیم یا نگاه اجتماعی؟ هر کدام از این دو نگاه نوع ورود و خروج به مساله و نوع انتخاب مساله را متفاوت می کند. به نظر میرسد اصالت با تغییر و تحول اجتماعی است که در دل آن تربیت انسان هم رخ می دهد. کما اینکه در انقلاب اسلامی، امام ره به دنبال تربیت نیرو نبودند. مساله قیام لله بود و مبارزه با طاغوت. در دل این مساله اجتماعی قطعا نیروهای بسیاری تربیت خواهند شد.
طراحی مسیر عدالتخواهی امری غیر ممکن و غلط است
حرکت عدالتخواهانه قابل طراحی نیست. باید مقداری از مسیر که برای مان مشخص است، عمل کنیم تا به واسطه این عمل و حرکتی که انجام داده ایم، گام بعدی برای ما روشن تر شود. درست مثل رابطه ی ایمان و عمل. در کتاب طرح کلی، حضرت آقا مثالی برای رابطه ایمان و عمل ذکر فرموده اند. دقیقا به همان صورت، در مسیر عدالتخواهی هم جاری است.
یک خاطره هم در اینجا بگویم که مرتبط با بحث است. با جمعی از فعالان اندیشه ای جبهه انقلاب، از سوی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، خدمت حضرت آقا رسیده بودیم. پس از نماز، آقا با یکایک دوستان سلام و احوال پرسی کردند تا بچه ها احساس راحتی بیشتری بکنند. در یکی از احوال پرسی ها، آقا از کار برادرمان سوال کردند. آن برادرمان در زمینه تاریخ شفاهی کار می کرد. آقا هم مطایبه ای کردند و در ضمن آن به خاطره ای از اوایل انقلاب اشاره کردند. فرمودند، وقتی امام ره با حضور روحانیت در امور اجرایی مخالفت فرمودند، با شهید بهشتی ره خدمتشان رسیدیم. حاج احمد آقا هم حضور داشتند. ما عرض کردیم، اگر ما اجازه ورود به امور اجرایی نداشته باشیم، خیلی مسائل پیش آمد خواهد کرد. امام فرمودند، امور اجرایی که مهم نیست، شما بروید سراغ مجلس. آقا فرمودند خب ما هم به سراغ مجلس رفتیم اما رفته رفته مشخص شد که واقعا ریاست جمهوری و امور اجرایی هم مساله مهمی است.
می بینید که نظر شخصیتی مثل امام ره هم در موارد متعددی در تاریخ انقلاب تغییر کرده است و این نه تنها اشکالی ندارد، بلکه اقتضا حرکت های توحیدی و مومنانه چنین چیزی است. قاعده این است که «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا».
«توقف عدالتخواهی بر دستیابی به نظریه جامع عدالت» غلط است
بحث پیشین نسبت به نظریه ی عدالت هم هست. اینکه ما نظریه عدالت نداریم پس عدالتخواهی نکنیم تا نظریه عدالت تولید کنیم اصلا قابل شنیدن نیست. مگر در زمان امیر المومنین نظریه جامع عدالت داشتیم؟ اگر بگوییم که در نزد خود حضرت هم چنین نظریه ای وجود داشته است، مردم که نمیدانستند.
قرائن و شواهد متعدد داریم که اساسا انبیاء و اولیاء گام های بعدی حرکت الهی خود را نمیدانستند و تنها با امید به خدای متعال و عمل به آنچه می دانستند، گام به گام حرکت می کردند.
در سلسله نشست های اندیشه راهبردی، در نشست مربوط به عدالت، آقا میفرمایند ما دو الگو در زمینه ی عدالت داریم. یکی الگوی فیلسوفان است که با بحثهای علمی، دنبال تشکیل آرمانشهر بودند. الگوی دیگر الگوی پیامبران میباشد که با عمل همراه بود. مردم را میبرد به سمت دریا و خدا کمکش را میرساند. به استناد همان امید به خدای متعال. «ان معی ربی سیهدین».
یک زمانی قبل از انقلاب شهید مطهری میفرمودند که حقوق سه چهار برابری مدیرانِ کل، نسبت به رفتگران انصاف نیست. در جمهوری اسلامی قانونی گذاشتیم که تقریباً مدیر 18 برابر کارگر میتواند حقوق بگیرد. ما وقتی اینجا مشکل اساسی داریم، آیا باید به دنبال نظریهی جامع عدالت باشیم؟ این اصلا عقلانی است؟ باید کمی حرکت رو به جلو داشته باشیم و همین واضحات را جامه عمل بپوشانیم تا گام های بعدی هم به فضل الهی روشن گردد.
ما حتماً نیاز به مبانی داریم ولی اینکه تا نظریهی جامع نداشته باشیم، نمیتوانیم کاری کنیم را قبول ندارم. شما از وقتی به تکلیف میرسید و امر به معروف و نهی از منکر به شما واجب میشود، باید عدالتخواهی انجام بدهید.
این هم بهانه خوبی نیست که به ما برچسب می زنند. شما هر وقت کار عدالتخواهی در دوران کنون انجام دهید، اتهام مارکسیستی خواهید خورد. امام خمینی هم همین اتهامات را از سوی برخی علمای زمان خودشان داشتند.
در حوزهی نظری عدالت، ما نسبت به چهل سال قبل واقعاً عقبتر هستیم. این درست است که شما برای مقدمات نظری باید تلاش کنید و با توجه به فهمی که به دست می آورید به ذی المقدمه که همان عدالتخواهی باشد بپردازید، اما حالا اگر رفتید و عدالتخواهی کردید و اشتباهی هم رخ داد، طبیعی است. اگر با این نگاه کار نظری کنیم که یک روزی برسد که هیچ خطایی نداشته باشیم، هیچ معیاری برای رسیدن به چنین روزی وجود ندارد. لذا با دقت کامل باید وارد عملیات عدالتخواهانه شد.
تنها وظیفه روحانیت اقامه قسط و عدالت اجتماعی است
به لحاظ تفکر شیعی و خصوصاً در فضای طلبگی که حرکت خود را امتداد حرکت انبیاء تعریف میکند، قسط و عدالت اجتماعی، تنها چهارچوب حرکت اجتماعی است و انتخابهای گوناگون معنا ندارد. علت هم روشن است. برای رسیدن به توحید حتماً باید عدالت اجتماعی را حاکم کنیم. مسیر رسیدن به توحید قسط است. به عبارت دیگر، عدالت اجتماعی یعنی نفی عبودیت تمام آنچه غیر خدا است در عرصه ها و شئون مختلف زندگی. که این معنا دقیقا گام اول رسیدن به توحید است. توحید اسلامی از لا الهَ شروع میشود. لذا عدالتخواهی در دل توحید است. به همین جهت است که میگوییم در تمام عرصههای اجتماعی باید از عدالت شروع کنیم.
ماهیت عدالتخواهی طلبگی
در اصل وجوب امر به معروف و نهی از منکر (عدالتخواهی) تفاوتی میان طلبه و غیر طلبه نیست. منتها وقتی یک طلبه بخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، علاوه پرداختن به خود مساله، به پشتوانه ی دینی، بسیج اجتماعی و موارد مرتبط با هویت خویش هم میپردازد.
از سوی دیگر، حرکت از مصادیق بی عدالتی به مفاهیم، یکی دیگر از کارهای طلبه است. گاهی یک امر حرامی، در جامعه از منکر بودن افتاده است، یا یک امر واجب، دیگر در میان مردم معروف نیست. فریاد عدالتخواهانه یک طلبه می تواند منکر و معروف را در جایگاه حقیقی خود قرار دهد و این وظیفه ای است که بر عهده طلاب و علما است.
مجددا تاکید می کنم که امکان دارد و بلکه حتما در کار عدالتخواهی اشتباه صورت میگیرد، اما امکان وقوع این اشتباهات به هیچ وجه دلیل نمیشود که عدالتخواهی یا امر به معروف و نهی از منکر نکنیم. باید توجه کنیم که اگر مقابل یک منکری سکوت کردیم هم مسئولیم. سکوت ما هم یک فعل است.
این تلقی که یا ما باید به عملکرد معصومانه برسیم یا اگر نرسیدیم اساسا عملکردی نداشته باشیم، ریشه در افکار حجتیه دارد. باید با تلاش حداکثری برای عملکرد منطقی، وارد میدان عدالتخواهی شد.
عدالتخواهی وحشی، محصول کوتاه قدی قانون در اقامه قسط
عدالتخواهی بدوی و وحشی بر محور انتقام از ظالم بوده و بر محور قسط نیست. در فضایی که قانون قدش برای اقامه ی قسط کوتاه است، عدالتخواهی وحشی شکل میگیرد. اینکه الان صفحههای عدالتخواهان در فضای مجازی گرفته است و بیننده دارد، نشان میدهد که طبع جامعه به این سمت کشش دارد. جامعه از عدم شفافیت و نابرابریها خسته شده است.
این فریادها در برابر درد است. در این فضا نمیتوان گفت که فریاد نزن، چون اقتضا طبیعت بی عدالتی و کوتاه قدی قانون برای اقامه قسط همین واکنش هاست، بلکه باید کمک کرد تا این فریاد ها با یک چهارچوپ منطقی، محورشان اقامهی قسط قرار بگیرد. دقیقا مثل اتفاقی که برای عیاران رخ داد. عیاران به دست عرفای مسلمان در عصر میانه، به فتیان تبدیل شدند و تحت تاثیر چهارچوب معنایی عرفانی قرار گرفتند.
در مدل مطلوب طلبگی، همانطور که عرض شد، نباید از مصادیق غفلت کرد ولی باید به سرعت از مصادیق ظلم به مسالهی کلی و ریشه بی عدالتی رسید و ادبیات اسلامی را باز تولید کرد و بسط گفتمانی داد. البته تلاش میکنیم با ظرفیتهایی که داریم مسائل را حل کنیم.
لزوم توجه به تراث فکری علمای شیعه
لازمه طلبه بودن و رسالت طلبگی را به جا آوردن، قیام به قسط است. البته توان بسیج کردن اراده ها هم مهم است. اما نمیتوان از میراث فکری - معرفتی گرانسنگی که در اختیار طلاب قرار دارد هم غفلت کرد. به عنوان یک نمونه کوچک در احکام شرعی، ما عدل را ملاک احکام میدانیم که البته ریشه در باور کلامی ما به حسن ذاتی عدل و قبح ذاتی ظلم دارد. بر همین اساس حیلههای ربا را باید کنار بگذاریم. امام ره با اینکه روایات مختلفی در مساله حیل ربا داریم اما خیلی راحت این روایات را بدلیل مخالفت با عدل، کنار میگذارند. از این میراث نباید غفلت کرد.
البته جریان فکر اسلامی در سده های اخیر، مارکسیسم گزیده است ولذا از هر ریسمان سیاه و سفیدی میترسد. این درحالی است که چنین واهمهای از لیبرالیسم اقتصادی ندارد. و این یک آسیب و بلکه یک مشکل اساسی است، که حوزه علمیه برای این مساله هم باید چارهای بیاندیشد.