این یادداشت را سال‌ها قبل و به مناسبت درگذشت مرحوم حبیب‌الله معلمی، شاعر نوحه‌های شورانگیز حاج صادق آهنگران نوشته بودم (اینجا). در مراجعه‌ای که در روزهای اخیر داشتم، متوجه شدم زمانی که به دلایل فنی، طبقه سه را به این‌جا منتقل کردم، اغلب مطالب با نرم‌افزار مهاجرت منتقل شده‌اند اما این مطلب جا مانده است؛ به همین خاطر دوباره در این‌جا بازنشر می‌کنم.

انقلاب اسلامی واجد حسی شور انگیز بود که از یک سو با خلق پدیده ای به نام «سرود»، تحولی فرمی اما ژرف در موسیقی پدید می آورد، از سوی دیگر تحولی عمیق را در فضای مداحی و موسیقایی مذهبی به وجود می آورد. معلمی استعاره ای در فضای این تحول دوم است.

حبیب الله معلمی البته شاعر بوده، اما مقام شعری او هرگز مبین نقش و منزلت تاریخی او نیست. معبری که معلمی به نشانه شناسی دفاع مقدس و از آن جا به فهم انقلاب اسلامی می گشاید، بخشی مهم تری از نقش بی بدیل اوست. حبیب الله معلمی استعاره ای از یک دوران تاریخ ساز در انقلاب اسلامی است و فهم این استعاره نقش عمده ای در ارتقاءِ فهمِ ما از چیستی دفاع مقدس و انقلاب اسلامی خواهد داشت.

شور انگیزی و دینامیسم انقلاب اسلامی بازگشت می کند به یک تحول معرفت شناختی، انفسی و انسانی که انقلاب اسلامی محصول و حامل آن است. از این منظر انقلاب اسلامی را باید درگیری اسلام ناب با برداشت های متجددانه و متحجرانه از اسلام دانست. در میانه ی این نبرد معرفتی است که انسان انقلابی متولد می شود. این انسان قبل از هر چیز انسان است و زندگی می کند. زندگی او واجد گونه و سبکی خاص و متفاوت از همه چیز است. سرود و معلمی بخشی از خواسته های متفاوت زندگی این انسان است. به همین دلیل است که معلمی این چنین جایگاهی می یابد: او و شعرهایش و گونه ای جدید از مداحی که خلق می شود،  خواسته این انسان برای زندگی و مبارزه اش است.

در سال های بعد به ویژه پس از جنگ، گویی در مبارزه ی اسلام ناب با اسلام تجدد و اسلام تحجر هم 598 دیگری درمیان باشد. دست کم به نوعی این نبرد معرفتی  کم­رنگ می شود. با کم رنگ شدن این نبرد معرفتی، که منشأ پیدایش انسان انقلابی بود، گویی این انسان و خواسته هایش هم کمرنگ می گردد. و این چنین است که فرم های خاص موسیقایی انسانِ انقلاب به رقیبان واگذار می شود. اسلام ناب به سمت وسوی فردی شدن پیش می رود و عرصه سرود به نفع تجددمآبی وانهاده می شود و عرصه ی استعاره ی «معلمی» به التقاط تحجر. و دیگر نه سرود آن شأن و کاربرد و خواست اجتماعی را می یابد نه «معلمی».

 

مروری بر مضامین و اشعار حاج حبیب الله معلمی

یکی از مهم ترین مؤلفه هایی که جنگ ایران و عراق را از دیگر جنگ­ها و تقابل های نظامی دنیا متمایز می سازد، بستر ایدئولوژیک و بعد مردمی آن است. مردمی که این جنگ را نه درگیری نظامی دو کشور، که نبرد تاریخی دو تفکر می دانستند.  اغلب این باور عمومی وجود داشت که این جنگ به لحاظ فلسفی در تداوم نبرد حق و باطل است و به لحاظ تاریخی در ادامه قیام کربلا قرار دارد. پیوند با تاریخ صدر اسلام و مبارزات معصومین(علیه السلام) با همه خلاف آمدِ عادت بودنش، نه فقط به صورت یک نگرش تحلیلی درباره دفاع مقدس بلکه به سان یک باور عمومی در جان مایه ی باور تک تک رزمندگان و مردم قرار دارد و همین باور است که جنگ را از چارچوب فهم نظریه های رایج علوم سیاسی خارج می سازد. بی شک یکی از مهم ترین ارکان درونی سازی این باورها در جبهه ها، مضامینی بود که مبتنی بر اندیشه های امام خمینی(ره) به طور مرتب در اشعار حاج حبیب الله معلمی بازتولید می شد و در محافل متعدد نیایشی و آئینی به باور درونی رزمندگان بدل می گردد.

مروری هر چند کوتاه بر این اشعار و بازخوانی این مضامین گواه این نقش تاریخی است. 

در نگاه حبیب الله معلمی دفاع مقدس جبهه ای از نبرد حق و باطل است:

ای به میدان نبرد حق و باطل سرفراز/ در سجود عشق کرده با وضوی خون نماز

(شهیدان به خون غلطان، کتاب آهنگران ص224)

او درک درستی از جایگاه وطن در جهان بینی رزمندگان دارد و مضمون «حب الوطن» را برگرفته از ادبیات دینی و به عنوان گونه ای خاص از ملی گراییِ در ذیل نظام امت و امامت، در اشعار خود مطرح می کند. به علاوه توجه درستی به نقش شهیدان در فلسفه تاریخ شیعی و اسلامی به عنوان شاهدان تاریخ دارد:

ای که میدانید فرمان خمیننی را مطاع/ کرده با حب الوطن از مکتب و قرآن دفاع/ شاهدان صفحه ی تاریخ در دوران درود

(شهیدان به خون غلطان، همان ص 224)

کاربرد شعر معلمی البته در محافل رزمندگان دفاع مقدس در برابر جبهه ای جهانی است، اما بی تفاوت نسبت به رویدادهای داخلی هم نیست و در این باره نیز بصیرتهای خاصی را مطرح می سازد، به عنوان نمونه به این دو شعر که در شرایط سال 1359 سروده شده بنگریم:

می دهد هر قطره ی خون شهیدان این پیام/ گو نگوید کس خبر از تفرقه نزد امام 

(شهیدان به خون غلطان، همان ص 225)

برخیز و ببین تفرقه ها ساخته پیرم/ از پشت منافق بزند خنجر و تیرم

(پاسدار هویزه عزیزم کفنت کو، همان، ص 269)

نگاه شعر معلمی به امام خمینی(ره) سر شار از باور و ایمانی عمیق به نقش تاریخی و اجتماعی  ایشان است. تعابیر این اشعار در مورد امام(ره) مضاممینی است که از یکسو از عمق باور «گردان حزب الله» برمی خیزد و بعضا در سال های بعد کمتر تکرار می شود: «سرو بستان رسول الله»، «امام و یاور مستضعفان»، «فرزند ثارالله» (خرمشهر خونین، همان ص 248)، «پور امیرالمؤمنین»، «فرزانه فرزند حسین»، «کوبنده مستکبرین»(اسلام اگر بیند خطر، ص 256) «نائب صاحب زمان»(کشته گشتم من اگر در جبهه ای همسنگرم، ص 508)، «رهبر ایمان»(فرمان رسیده از خمینی رهبر ایمان، ص 516) «رهنمای نور حقیقت»، «مسند نشین فقه و شریعت»(عید شهیدان بادا مبارک، ص 299) یا:

ده عمر تو رهبر را تا بر سر اطفالم/ چون جمله یتیمان را چون جمله یتیمان را / مهری چو پدر دارد مهری چو پدر دارد

(این جبهه اسلام است، همان ص 252)

شناخت دغاع مقدس و نگرش خاص حاکم بر رزمندگان ان جز از طریق نوعی درون فهمی هم دلانه میسر نیست. این روش شناخت نیز در مضامین شعر معلمی  بازتابانده می شود:

روشن دل هر عاشق از نور خدا بینی/ آن کس که بود از ما دور آن کس که بود از ما دور/ اینجا چه خبر دارد اینجا چه خبر دارد

(این جبهه اسلام است، همان ص 251)

معلمی که خود با فهم درونی به شناختی دقبق از  فضای جبهه ها رسیده، ابعاد آرمان خواهانه، مناسبات اجتماعی و عدالت خواهانه حاکم بر مناسبات جبهه ها را این چنین ترسیم می کند:

وجد و سرور و شور و مناجات/ حسن و صفا و روح مساوات

(عید شهیدان، بادا مبارک، همان، ص 298)

«عارفان مبارزه جو» حقیقتی است که معلمی در سیمای رزمندگان مشاهده می کند:

این لیله ی معراج است یا خود شب عاشورا/ آوای مناجاتت هر گوشه این صحرا

بر گوش رسد بانگ یا سیدی یا مولا/  خوش حالت عرفانی   خوش حالت عرفانی

                                              هنگام سحر دارد        هنگام سحر دارد

(این جبهه اسلام است، همان ص 251)

بدین ترتیب ما یکی از ناب ترین پاسخ ها به پرسش از کیستی و چیستی رزمندگان و بسیجیان را در شعر معلمی می بینیم. «ناب» هم به معنای ناب مشاهدتی و هم به معنای ناب ایدئولوژیک.

معلمی بر اساس نگاه «نعمت محور» امام به جنگ، عرصه دفاع مقدس را صحنه ی بازتولید انقلاب اسلامی می داند: «انقلاب از قیام شما یافته جان» (پاسداران رزمنده ی قهرمان، همان ص 254 ) و این چنین دیدگاه در شرایط دشوار سال 60 کاملا بدیع می نمایاند.

پیوند با تاریخ صدر اسلام و قیام امام حسین (ع) از مضامین ثابت این اشعار است:

با عاشقان کربلا عهد شهادت بسته ام/ با کاروان نینوا پیمان وحدت بسته ام

با رهنوردان بلا عقد اخوت بسته ام/ لبیک گفتم بر حسین باز استوارش می کنم

(اسلام اگر بیند خطر، ص 256)

بازتولید حس شهادت طلبی از دیگر مضامین معلمی است:

شهادت جویی در خون من گشته عجین/ گر در خلیج آید عدو بی اعتبارش می کنم

(اسلام اگر بیند خطر، ص 257)

معلمی به نوعی وحدتِ آرمان محور نظر دارد که حول آرمان های جهانی صورت بندی می شود:

ز ما و من گسسته و به دوست پیوسته ایم/ بهر نجات قدس با  بهر نجات قدس با/ عشق و رضا می رویم عشق و رضا می رویم

(سوی دیار عاشقان، همان، ص 257)

پرچم آزادی قدس از سلحشوران به پا شد/ لشکر بیت المقدس را خمینی رهنما شد

(لشکر بیت المقدس را خمینی رهنما شد، همان، ص 523)

روح عدالت خواهی شیعی یکی دیگر از ساحت های شعرهای حاج حبیب الله معلمی است:

کاروانی از سرافرازان عالم/ در مسیر سرخ شیعه سر نهادند

تا که قامت بر کشند بر ظلم و ذلت/ برفروزند شعله ی عدل و عدالت

(روز شهد از سر رسید ای نوجوانم، همان ص 259)

 

گاهی یک امر از شدت وضوح دیده نمی شود. مضامین شعر معلمی در یک خلوتگاه شاعرانه خلق نمی شوند از متن باورهای مردم و رزمندگان فهم و صورت بندی می شوند و دوباره به محافل و از آن جا به عمق قلب های رزمندگان باز می گردند. این مضامین از شدت حضور در ادبیات رزمندگان و از شدت سادگی با مقیاس های ادبی فهم و چه بسا دیده هم نشود اما به لحاظ جامعه شناختی بستر ظهور پدیده ی آهنگران و ایفای نقشی بی بدیل در دفاع مقدس می شود.

 

فهم استعاره معلمی

در ابتدای انقلاب این ایده به صورت جدی وجود داشت که باید شور انقلابی را در  چارچوب های مختلف هنری بازتولید کرد. این تلاش ها باعث بازتولید فرم های جدیدی می شود، که شعر معلمی با اجرای آهنگران از نمونه های آن است. بازسازی مداحی ها سنتی متناسب با نگاه و نیاز انقلاب اسلامی کار بزرگی است که در شعر معلمی انجام می شود. بر این اساس محافل توکل و توسل، نیایش و  نوحه خوانی بر اساس معنویت خاص انقلاب اسلامی بازتولید می شود. معنویتی که از یک سو در اوج عرفان و از سوی دیگر در اوج مبارزه و جهاد اجتماعی و عدالتخواهانه قرار دارد. در این جا فاصله محافل مذهبی از مسیر تکاملی انقلاب اسلامی به شدت کاسته می شود. کانون این نوسازی معنوی و بازتولید معنویت انقلاب اسلامی همین محافلی است که با محوریت شعر معلمی و اجرای آهنگران شکل می گیرد. 

شعر حاج حبیب الله معلمی کانون سرشاری برای جامعه شناسی جنگ است. بسیاری از باورها و نگاه ها به دفاع  مقدس  که امروزه عمومی و ساده به نظر می رسند، به نوعی محصول بازتولید مداوم در کار معلمی اند. شعر معلمی بخشی از فرآیند معرفتی ای است که  تاریخ انقلاب و دفاع مقدس را از دل  تاریخ مدرن بیرون کشیده و در تداوم تاریخ صدر اسلام بازتولید می کند.

فهم استعاره معلمی در بستری از نگاه خمینیستی به دفاع مقدس

شعرهای حاج حبیب الله معلمی معبر خوبی برای رسیده به انگاره ای خمینیستی درباب دفاع مقدس است. تعریفی که امام خمینی از جنگ و دفاع مقدس دارند، به گونه ای است که «استمرار اسلام انقلابی» را مهم ترین دستاورد دفاع مقدس می دانند. (صحیفه امام(ره)، ج 21  ص 283) بی شک معلمی نقش به سزایی در این استمرار دارد.

رهبر انقلاب در نامه ای به حاج حبیب الله معلمی، "شعر معلمی- اجرای آهنگران" را «یکی از پایه‌های جهاد مقدس ما در برابر دشمن جهانی و جنگ تحمیلی» می خوانند. این نگاه دفاع مقدس  را به مثابهه فرصتی برای استمرار اسلام انقلاب می داند. در این نگاه است که معلمی در دغاع مقدس بدل به یک پایه می شود.

در این نامه رهیر انقلاب کلیدواژه های روشنی برای فهم استعاره ی حبیب الله معلمی پیش می کشند. شعر «روشن» معلمی را «سرشار از انگیزه و احساس انقلابی» می دانند. از یک سو مقام معلمی را «اوج شاعر مؤمن و صالح» می دانند و از سوی دیگر کار ایشان را «شأن شعر و سرو انقلابی و اسلامی و مردمی» می شمارند. امری که امروز باید به آن اندیشید وانهادن عرصه ای است که معلمی فراروی انقلاب گشود به شعرهایی که اسلامی هست، اما انقلابی نیست یا مردمی نیست. بخش مهمی از انرژی شعر معلمی از پیوند انقلابی گری و معنویت آزاد می شود.

یکی از مهم ترین چارچوبه های نظری فهم انقلاب اسلامی نبرد «اسلام عقیده و جهاد» علیه «اسلام مراسم و مناسک میان تهی» است. (رهبر فرزانه انقلاب، 10/3/69)  شعر معلمی مراسم و شعائر اسلامی را از جایگاهی تشریفاتی به متن حرکت جامعه و جایگاهی مردمی و انقلاب می رساند. این که ما امروز در این شاخص در چه وضعی داریم قصه ای است که شأن مهجور سبک معلمی آن را برای ما روایت می کند.

* خبر درگذشت حاج حبیب الله معلمی هم ناگوار بود و احیاگر یاد ایام الله انقلاب اسلامی؛ آن چه این ناگواری را افزایش می دهد عدم شناخت شأن معلمی به عنوان یک پدیده ی خاص انقلاب اسلامی است. البته بر این باور نیستم که این نوشته گامی در این راه باشد. این ها بخشی از چیزهایی است که پیش از این گوشه و کنار درباره ی این استعاره خاص انقلاب اسلامی نوشته بودم. حالا و به این مناسبت ویرایش و منتشرشان می کنم شاید اندکی این بی خبری و سکوت را بشکند و شروعی باشد برای حرف های جدی تر در این باره، همین.