تأملی درباره کنشگری اجتماعی روحانیت
به روز بودن یا به قاعده بودن؟
یکی از تعابیر یا مفاهیمی که کم و بیش درباره چگونگی زندگی اجتماعی طلاب زیاد به کار برده میشود، مفهوم «به روز بودن» است. به روز بود موضوع، مضمون و زمینه گپ و گفتها و تصمیمها و تجویزهای فراوانی است؛ اما مفهوم «به روز بودگی» چه معنای محصلی دارد و معادل کدام مفهوم یا واژهیِ به کار برده شده در کدام متن معتبر و موجه است؟ در کدام نظریه یا دانش به آن پرداخته شده است؟ در این نوشته میخواهم تا حدی استدلال و تأکید کنم که این ترکیب و تعبیر، اهمیت و یا حتی معنای چندانی ندارد؛ گمان میکنم این مفهوم که این همه در تعیین و تصمیمهای شخصی برای شکلدهی به زیطلبگی مهم انگاشته میشود، مهم نیست. بر این باورم که مفهومِ «به روز بودن» و برجسته بودنِ این مفهوم در ارتباط با کنشگری اجتماعی روحانیت، بیش از هر چیز یک تعبیرِ تا حدودی عامیانه و ناشی از پیشفرضهایی برگرفته از سویههای نظری، کژکارکردهای ساختاری و زمینهای گستردهتر از تغییرات و مناسبات اجتماعی است. این یادداشت میکوشد این سه زمینه را شرح داده و معطوف به پاسخی جایگزین، نقد نماید.
به لحاظ نظری دوگانهی سنت/ تجدد، که دست کم در دو- سه سده اخیر ذهن نخبگان جهان اسلام و ایران را در نوردیده، زمینهی برآمدن این مفهوم و تحلیل را فراهم میکند. وقتی از «به روز بودن» حرف میزنیم، کم و بیش این پیش فرض را داریم که جهان سنت چیزی است در حدود شب؛ سنت تاریک و گذشته است و اکنون «روز» است و لازم است همه ما به روز باشیم نه به شب! طلبهها هم که نماینده و تجسم سنت هستند به طریق اولی باید به روز باشند. مصداق مشخص «به روز شدگی» چیست؟ بیشتر منظور این است طلبهها که با تکنولوژیهای مدرن به ویژه فناوریهای ارتباطی آشنا باشند. قبلترها وبلاگ و سایت و حتی زمانی کامپیوتر داشته باشند؛ اخیراً هم فیسبوک، اینستاگرام، توئیتر و دیگر شبکههای اجتماعی. مصداق دیگر ممکن است مصرف برخی محصولات فرهنگی، مثل سینما و تئاتر باشد. کمی عمیقتر از این سطح، پای علوم جدیده به میان کشیده میشود: طلبهی به روز طلبهای است که با علم روز آشنا باشد. پیش فرض دیگری که در این باره وجود دارد این بوده و هست که میان به روز بودن طلبه از یکسو و اقبال عمومی به آنها و در پی آن اقبال به دین از سوی دیگر یک همبستگی معنادار وجود دارد. جامعه در حال تغییرات نو به نو و به روز شدن است و اگر طلبهها به روز نباشند و از مباحث روز عقب بمانند، اقبال عمومی و سرمایه اجتماعی را از دست خواهند داد.
بیآنکه بخواهیم مفهوم بهروزبودن یا همبستگی آن با میزان اقبال عمومی را به چالش بکشیم، باید بپرسیم «چرا این پرسش در ذهن طلبهها برجسته شده است؟» و با این پرسش به زمینههای اجتماعی طرح و برجسته شدن آن، راه ببریم. مهمتر از دلیل برجستگی پرسشِ از چیستی به روز بودن اما نوع پاسخی است که در عمل به چگونگی به روز شدن داده میشود: اینکه اخیراً و با گسترش برخی شبکههای اجتماعی، به وضوح برخی طلاب را میبینیم که بر اساس تعریف و کوششی که در راستای به روز شدن دارند، دست به اقداماتی جدید، عجیب و تا حدودی نامتعارف میزنند. اقداماتی که به دلیل خاص بودن و مبتنی بر ارزش خبریِ بداعت و استثناء، در شبکههای اجتماعی یا رسانههای رسمی منعکس میشود.
احتمال دارد اغلب خوانندگانِ این یادداشت، کم و بیش در شبکههای اجتماعی این موارد را از نظر گذرانده باشند: یک یا چند روحانی برای هواداری تیمهای ورزشی به ورزشگاه رفتهاند و حتی در برخی موارد رنگ لباس روحانیتی که بر تن دارند را با رنگ تیم مورد علاقهشان هماهنگ کرده یا برای تماشاچیان لیدری میکنند. چند روحانی که در ساحل دریا، میان چند گروه از زوجهای جوان مسابقهی سیبخوری برگزار میکنند؛ روحانیای که در یک مراسم جشن به تقلید صدا میپردازد؛ روحانیای که بر فراز منبر یا در دیگر اماکن آواز میخواند؛ چند روحانی که به عنوان حمایت از محیط زیست در یکی از پارکهای تهران زباله جمع میکنند؛ روحانیای که مرکزی برای درمان، تغذیه و نگهداری سگهای ولگرد ایجاد کرده است؛ روحانیای که به تماشای تئاتر میرود و پس از پایان مراسم با برخی بازیگرانِ زن آن تئاتر، که فاقد پوشش شرعی و عرفی هستند، عکس یادگاری میاندازد. روحانیای که بازی بیلیارد را تا سطوح حرفهای دنبال و تریج میکند؛ روحانیای که بر خودرویی گرانقیمت و نامتعارف سوار میشود؛ روحانیای که با لباسهایی به رنگ خاص و غیرمعمول در برنامهای تلویزیونی حاضر میشود و موارد متعدد دیگری از این دست.
بیآنکه در پی ارزشداوری این رفتارها باشیم، یا میزان خرق عادت یا عرف بودن بودن همهی این موارد را یکسان بدانیم، جای طرح این پرسش هست که چرا چنین رفتارهای نامتعارف و غیرمعمولی از برخی روحانیون سر میزند؟ منطق عمده را در حوالی «به روز بودن» و اقتضائات آن باید جستجو کرد اما نمیتوان انکار کرد پارهی مهمی از این رفتارها فراتر از دلایل روانشناختی و فردی، ناشی از یک بستر و زمینه اجتماعی است. تغییراتی اجتماعی در درون نهاد روحانیت و در کلیت جامعه، نسلی از روحانیت را به وجود آورده است که بروز این رفتارها، اقتضای این موقعیت اجتماعی جدید است. برخی از این زمینهها را مرور کنیم:
پیش از پیروز انقلاب، قاطبهی روحانیت در وضعیت اقتصادی پایینی روزگار میگذراندند. پیروزی انقلاب اسلامی اما امکان دسترسی روحانیت به منابع بیشتری از اقتصاد رسمی و وجوهات مردمی را فراهم آورد. این احتمال وجود داشت که برخی از بزرگان حوزه بخواهند بخشی از این منابع مالی را به سمت توسعه سختافزاری و ساختمانی حوزههای علمیه هدایت کنند. امام خمینی به وضوح با این احتمال، تحت عنوان «تشریفات حوزهها» و زیادشدن «ساختمانها، خودروها و دستگاه روحانیت» مقابله کرده و آن را موجب این میدانستند که حوزه نتواند علمای طراز اولی همچون صاحب جواهر و شیخ انصاری تربیت کند.[1] در برخی موارد کار بالا میگرفت و این مخالفتهای امام خمینی حتی منجر به اختلافاتی میان (برخی اعضا) شورای مدیریت حوزه علمیه قم و مرحوم سید احمد خمینی شد. ماجرا از این قرار است که در دورهای اعضای شورای مدیریت وقت حوزه یا دستکم بعضی از اعضای این شورا معتقد بودند فرزند امام خمینی به درستی نیازهای مادی حوزههای علمیه را به امام خمینی منتقل نمیکند.[2] در حالی که امام خمینی با اصل مسئله مخالف بوده و در نامهای به صراحت مینویسند: «من با این تشریفات مخالفم، و برای حوزه علمیه ضرر می دانم. اساس، اسلام و تحصیل است که با این نحو زیادهرویها منافی است»[3].
نمیتوان انکار کرد امروز بخش قابل توجهی از تحصیلکردگان حوزههای علمیه، در مراکزی تحصیل کردهاند که بر اساس برخی «زیادهروی«ها ایجاد شده و با تحصیل علم منافات اساسی دارد. اگر روحانیونی با پیمودن مسیر سلبریتیها، مشارکت در تجربههای اجتماعی مرتبط با طبقات بالای جامعه و دست زدن به اقدامات نامتعارف، برجسته و خاص میشوند؛ نمیتوان مسئله را تنها در سطح روانشناختی و اخلاقی پی گرفت. نمیتوان مسئله را به اشخاصی معین فروکاست و زمینههای ساختاری و اجتماعی آن را ندید. با این حال اشرافیت انکار ناپذیر به مثابه یک کژکارکرد در نهاد روحانیت، نمیتواند تبیین کننده تمامی ابعاد مسئله فوق باشد.
واقعیت غیرقابل انکار جامعه کنونی ایران، گسترش قابل توجه طبقه متوسط در سالهای اخیر است. در وضعیت کنونی و به دلایلی که توضیح آن مجال مفصلتری میطلبد، طبقه متوسط ایرانی به لحاظ فرهنگی و اجتماعی چشم به دو خُرده طبقهی بالاتر، یعنی «طبقه مرفه جدید» و «طبقه مرفه» دارد. این دو تغییر اجتماعی باعث شده نسبت روحانیت و طبقه متوسط نیز تغییر چشمگیری داشته باشد. از یکسو باعث شده افراد بیشتری از خانوادههای متوسط شهری به تحصیل در حوزه روی بیاورند و از سوی دیگر باعث شده روحانیون، به ویژه روحانیون جوانتری پیدا شوند که میل به کسب جایگاه و نفوذ در طبقه متوسط جدید داشته باشند.
به پرسش نوشته بازگردیم. پیدایی چنین رفتارهای در میان روحانیت، بیش از آنکه به مفهوم به روز بودگی، به رفتارِ فردی کنشگران یا زمینههای نظری آن در دوگانه سنت و تجدد باز گردد، محصول یک زمینه گستردهتر از تغییر اجتماعی در نهاد روحانیت و کلیت جامعه است. بنابراین مسئله به روز بودن نیست؛ مسئله تلاش بخشی از روحانیت است برای بودنِ مطابق با میل طبقه متوسط جدید. نمیتوان کوشش بخشی از روحانیون برای به روز بودن یا بودنِ بر وفق برخی معیارهای طبقه متوسط را نفی کرد. آنچه محل تأمل است خطایِ مهمی است که این بخش از روحانیت در کوششهاشان از ماهیت طبقه متوسط و به تبع آن ماهیت به روز بودن دارند. در ادامه میکوشم این خطا را به اختصار توضیح دهم.
طبقه متوسط کنونی در جامعه ما از دو بخش عمده تشکیل شده است. بخشی از این طبقه در واقع ناطبقه بوده و بر اساس تحصیلات عالی یا اشتغالِ طبیعی و سالم در نهادهای دولتی و غیره به میانههای جامعه رسیده است. این بخش از طبقه متوسط، بر خلاف بخش دیگر آن، جایگاه متوسط خود را بر اساس نابرابری به دست نیاورده است و به همین دلیل یک «ناطبقه» است.[4] بخش دیگر طبقه متوسط اما محصول میلِ بخشی از کسانی است که پس از پیروزی انقلاب در طول زمان از موقعیتهای نابرابر اجتماعی بهره برده و خود را به میانههای جامعه رساندهاند. این بخش که به درستی میتوان از آنها به «طبقه مرفه جدید» یاد کرد، به دلایلی توانسته خود را نماینده طبقه متوسط معرفی کند. دغدغهی اصلی و محور هویتی این بخش از طبقه متوسط (طبقه مرفه جدید)، ایجاد تمایز و خاص بودن است. برخی روحانیون کلیت طبقه متوسط را از رهگذر رفتارهای این نمایندگان خودخواندهی طبقه متوسط میشناسد. به همین دلیل برای مشارکت و همراهی هویت با طبقه متوسط، راه «خاص» بودن را میپیماند. درحالی که این تصویر از طبقه متوسط، تصویری نادرست و ناقص است. بخش عمدهی طبقه متوسط، ناطبقهای است که اغلب به وسیلهی تحصیلات یا تلاشهای اقتصادی به میانههای جامعه آمده اما راه را برای پیشرفت بیشتر خود مسدود میبیند. ناطبقه متوسط همواره و در همه حال میبیند که چگونه ژنهای خوب و طبقه مرفه جدید بر گردنهی توزیع ثروت، قدرت و منزلت منزل کرده و امکان توریع برابر آن را نمیدهد. بنابراین مسئله اصلی ناطبقه متوسط، توزیع برابر امکانات اجتماعی یا همان عدالت و آزادی است.
روحانیت اگر میخواهد به جذب طبقه متوسط بپردازد، راه آن خاص بودن نیست. چاره بازگشت به رسالت اصلی خود است. روحانیت همواره و به درستی خود را ادامه انبیاء و پیامبران غیرمعصوم میداند. انبیاء همان کسانی هستند که به تعبیر قران برای اقامه قسط آمدهاند «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبِیِّنت وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»[5]؛ آیا میتوان اما فارغ از طلب قسط و عدالت، در حاشیه روابط اصلی جامعه به رفتارهایی پرداخت که بیشتر جنبه نمایشی و خاص بودن دارند؟
به عنوان نمونه آیا میتوان تأثیر نابرابری اجتماعی بر بحرانهای زیست محیطی را نادیده گرفت و تنها با جمعآوری زباله یا حمایت از حیوانات به کنشگری زیستمحیطی پرداخت؟[6] یا کوشش برای ایجاد نشاط اجتماعی و تنسیق قلوب[7] را غافل از عدالت و از طرق دیگر همچون آوازخوانی پیگرفت؟ عمل به رسالت اصلی روحانیت در بسط عدالت و قرار گرفتن کنار طبقات مستضعفی همچون کارگران، سپردهگذاران، معلمان و بازنشستگان، اگر چه همراهی ظاهری با طبقه متوسط ایجاد نمیکند اما بخش عمدهی این طبقه (ناطبقه متوسط) را مطمئن میسازد که یک نیروی قابل اتکا برای رسیدن به خواست اصلی خود، عدالت و آزادی دارد.
آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری روحانیت به آن محتاج است، به قاعده بودن است نه به روز بودن. به قاعده بودن یعنی در مسیر اهداف الهی انبیاء حرکت کردن. همین به قاعده بودن است که هم به روز بودن و هم اقبال و سرمایه اجتماعیای بیبدیلی را بر مذهب به ارمغان میآورد. نمونهی زندهی این به روز بودگیِ مبتنی بر به قاعده بودن، در زمانهی ما در حرکت امام خمینی متبلور است. جایی که یک روحانی برجسته برای اقامه قسط قیام میکند، و بیشترین اقبالها به دین را در پی دارد. البته در این حرکت و به اقتضای هدف آن، از به روزترین ابزارهای پیامرسانی هم استفاده میکند اما به روز بودن هدف نیست؛ امری است که به تبع و در سایه توجه به هدف محقق میشود. اکنون زمانه، دوران و عصر امام خمینی است و مشارکت در مسیر پروژهی اکنونی انقلاب اسلامی، معنای دقیق به روز بودن و عمل به مقتضیات زمانه است.
[1] امام خمینی در یک سخنرانی مسئلههای آینده انقلاب اسلامی، در صدر نگرانیهای خود به تشریفات سختافزاری روحانیت اشاره میکنند: «تشریفات حوزههای روحانیت است که دارد زیاد میشود. وقتی تشریفات زیاد شد، محتوا کنار میرود. وقتی ساختمانها و ماشینها و دم و دستگاهها زیاد شود، موجب میشود بنیه فقهی اسلام صدمه ببیند، یعنی با این بساطها نمیشود شیخ مرتضی و صاحب جواهر تحویل جامعه داد. این موجب نگرانی است و واقعاً نمیدانم با این وضع چه کنم. این تشریفات اسباب آن میشود که روحانیت شکست بخورد. زندگی صاحب جواهر را با زندگی روحانیون امروز که بسنجیم، خوب میفهمیم که چه ضربهای به دست خودمان به خودمان میزنیم». (صحیفه امام، جلد ۱۹، صص،44- ۴۳)
[2] . شرح این ماجرای عبرت برانگیز را در صحیفه امام خمینی، جلد 20، صص 277-278 بخوانید.
[3] (صحیفه امام، ج 20، ص 277-278).
[4] اگر طبقه را محصول نابرابری اجتماعی بدانیم، کسانی که از طرق سالم به جایگاهی مشخص در جامعه میرسند، به تعبیر دقیقتر یک صنف یا ناطبقه هستند.
[5] سوره حدید، آیه 25.
[6] برای توضیح بیشتر درباره رابطه محیط زیست و نابرابری اجتماعی ن.ک به دو یادداشت:
حق محیط زیست، آگاهی و قضاوتهای مردم
http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=29129
مشکلات «این روزهای خوزستان» از زاویهای دیگر
[7] حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه معروفشان فرمودند: «جعل الله، العدل تنسیقاً للقلوب».