رفتن رسیدن است ...
تلاش برای بازتعریف اجتماعی انتخابات؛ گذری بر معنای «پیروزی»
از جمله مهمترین مفاهیمی که به واسطه تفوق تفکر جناح راست و احزاب اصولگرا، در ذهن نیروی اجتماعی انقلاب اسلامی (حزب الله) مغلوبه شده، مفاهیم و دوگانه های شکست/پیروزی، تکلیف/نتیجه و مانند آن است. از آن جا که احزاب در معنای کنونی آن تنها قبائلی جهت کسب، حفظ و بسط قدرت هستند، کلیه روندهای مشارکت سیاسی را به فرایندهای در راستای کسب قدرت تقلیل دادهاند. آنها در هیچ انتخاباتی، هیچ هدفی به جز طی مسیرهای منتهی به کسب قدرت ندارند. انتخابات یک فرصت بیبدیل برای بسط جمهوریت به لایههای اجتماعی، گفتگو، دیدار با دیگری، بیان ایدهها، بازتولید سرمایه اجتماعی، ابراز هویت و غیریت و نقد و پالایش روندهای بسیج نیروی اجتماعی است. حزبیها اما از انتخابات فقط کرسی را میفهمند. آنها عملا «انتخابات» را به «منتخب» تقلیل دادهاند و تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد طی مسیرهایی است که قبیله را در دستیابی به قدرت نزدیکتر کند. از این رو دال مرکزی گفتار و رفتار انتخاباتی آنها وحدت است نه هیچ چیز دیگر.
در نگاه انقلاب اسلامی اما آنچه سیاستورزان حرفهای و حزبی مقصد میپندارند تنها یک بهانه است. نتیجه با پیروزی به دست نمیآید، بلکه با عمل به دست میآید: «موجیم و وصل ما از خود بریدن است؛ ساحل بهانه است، رفتن رسیدن است».
حزبیها اما انسان انقلاب را به نقطهای رساندهاند که هرگز به «بریدن از خود» فکر نمیکند. حتی از فرصت انتخابات هم برای برون رفت از پوسته خود، برای گفتگو و برای جامعهگردی بهره نمیبرد؛ کاری کردهاند که انسان انقلاب تنها به تبلیغ لیست چند حزب و لابی سیاسی فکر کند و تنها کلامش استدلال بر ضرورت وحدت باشد و جز این هیچ گفتاری نداشته باشد. نیروی انقلاب در وضع کنونی نه توان بازگشت به خود حقیقیش را دارد و نه امکان بریدن از خود واقعیش را. «موجیم و وصل ما از خود بریدن است» اما حزبیها، نیروهای انقلاب را از وضعیت موجِ بریده از خود، به موقعیت مرداب در خود رساندهاند.
خدا را سپاس بگوییم که پس از چهل سال، دستکم در پایتخت «امکان» انتخابی خارج از دوگانه اصولگرایی/ اصلاحطلبی فراهم شد. روشن است انتظار نداریم این «امکان» به راحتی به «وقوع» تبدیل شود. پیروزی واقعی اما خلق این امکان و رفتن به مسیری غیر از دوگانهی غلط اصولگرایی/ اصلاحطلبی بود.
مسئله اینجاست که قبیلهگراییِ احزاب، امکان بروز آلترناتیو را از میان برده و جوان انقلابی که در تمام سال خودش را فراتر از حزبگرایی و دوگانه اصولگرایی/اصلاحطلبی میبیند، پای صندوق هیچ گزینهی غیر از تداوم همین قبیلهگرایی نمیبیند. نیروی گام دوم انقلاب را در بازتولید اصولگرایی و نوقبیلهگرایی نباید جست. نیروی دوم انقلاب یقیناً در جایی خارج از وضع موجود و در جایگاهی بیرون از احزاب و قبائل بانی آن ایستاده است. ایمان بیاوریم به پایان فصل قبیلهگرایی؛ رفتن رسیدن است؛ خجسته باد این پیروزی.