ادب مودب/شعر علی محمد مودب، شاعر انقلاب اسلامی برای مسجد سلیمان
شعرِ علی محمد مودب فقر مردم مسجدسلیمان را فریاد کرد
راستش وقتیبزرگوایمسیج داد که "الانوبلاگ علی محمدمودبرو ببین/یه شعر برای مسجدسلیمان" با شناختی که از اندیشه جناب مودب داشتم هیچ از این تعجب نکردم که با خواندن مطلبی نه چندان قوی مثل"بشنویم؛ این است فریاد فقر مردم مسجد سلیمان"درطبقه سه، برای مستضعفین شعری گفته باشد،(از این تعجب کردم از کجا مطلب رو در در یک وبلاگ مبتدی و در مراحل آزمایشی پیدا کرده است)؛ الان هم می خواهم بدون هیچ مقدمه ای اصل شعر را بیاورم اما قبل از آن فقط چند خط درباب اینکه "مودب کیست؟ و ادب مودب چیست؟" آن هم نه از این باب که مودب نیاز به معرفی توسط همچو این قلمی- این کیبوردی- داشته باشد بلکه صرفا به این دلیل که می دانم برخی از مخاطبان اندک این صفحه نه با مودب که با شعر نسبت و میانه ای ندارند، حق هم دارند.
مودب کیست؟
ببینید اگر بخواهم با زبان ساده توضیح دهم باید بگویم: ما دو دسته شاعر داریم یک دسته شاعران «تقریبا بی ادب»1،«منفعل و مدیریت شده»2و «ستاینده محض»3داریم که در اثر «هرم بی منطق فقر»4در آن ها انگیزش لازم برای سرودن شعر در آن ها ایجاد می شود، مثلا دختری به نام هاجر نویدی در روستای قلعه رئیسی از توابع کهکیلویه در اثر سرماخوردگی ساده+ عدم دارو می میرد و این می شود مبنای سرودن یک شعر مثلا شعر "مرگ عجیب هاجر نویدی"5در این دسته شاعران.
دسته دیگر شاعرانی هستند که برخلاف دسته ی اول که همه اش به دنبال طرح «ایده های مارکسیستی در پرده نصایح اسلامی»6هستند، دقیقا دنبال چیزهای دیگری هستند.آبشخور فکری آن ها خود ِخودِ سرچشمه های شرعی و فقهی است و همه اش شعرهای خوب خوب می گویند گه هر کی بشنود به «ملکوت»7 نزدیک می شود.
شعرهای دسته اول را معمولا یک سری آدم یه لا قبای عاشق کتاب و دیگر هیچی مثلعابس قدسیِکتاب آفتاب مشهددر تیراژ 2-3 هزارتا منتشر می کنند ولی اشعار دسته دومرا معمولا ترانه های تیتراژ سریال های تلویزیونی است که با احتساب تبلیغات و تکرارهای کلا هزار باری پخش می شود و گاه هم مثل نوروز امثال از 3 سریال ترانه 2 تایشان مال یکی از شاعران دسته دوم می باشد. تولیدات شاعران دسته دوم از آنجا که اسلامی محض است در ماه رمضان در تیتراژ سریال های برزخی و قبر و قیامتی پخش می شود تا همه ما مثل شخصیت اصلی فیلم در نهایت توبه کرده آدم خوبی شویم،به ملکوت هم نزدیک تر شویم. محتوای سروده های شاعران دسته دوم کمک می کند تا پیام های برنامه های دینی تلویزیون تکمیل شود و همه به فکر مرگ و قبر و قیامت و برزخ افتاده، سرمایه دارها بیشتر به فقرا صدقه دهند!
شاعران دسته اول را حکومتی و دولتی و شاعران دسته دوم را آزاد(غیر دولتی) و "استاد" گویند!!8
آقای مودب هم یکی از همین شاعران حکومتی است که همینطور که فی المثل در همین شعر مسجدسلیمان شان هم ملاحظه می کنید یک "ستاینده محض" است( درست بر خلاف جریان شعر غیر دولتی که معمولا تلاش می کنند برای سریال هایی ترانه بگویند که افزایش درک نقادانه مردم درباره برزخ و قبر و قیامت و ... را در سرلوحه دارند.)
ادب مودب چیست؟
ادب مودب هم ادابی دارد که بر اساس این اداب او به گونه ای به اطرافش نگاه می کند که شعر نگفتن برای هاجر نویدی و مسجدسلیمان بی ادبی است،در مختصات ادب مودب هاجر نویدی و مسجدسلیمان "مسئله" است.
مودب شاعری است که چون دیگر شاعران عشق در کانون انگیزشی او قرار دارد اما عشق برای او عین و شین و قاف نیست. درد مردمی -که عاشقشان است- هم برای او عشق است:
در کوخ ها، در کوچه ها
در کاخ ها در باغ ها
یک سو سرور و سورها
یک سوی درد و داغ ها
روضه در تکیه پروتستان ها ص43
یا:
در این اجاق موسع
هر شاخه جز هیمه ای نیست
در هرم بی منطق فقر
جز سوختن بیمه ای نیست
روضه در...ص41
و درست از همین منظر است که مودب رنج و فقر زنان ویژه را هم می بیند:
میان غصه ی هر روزه ی دو تا نان؛ بوق!
و ترس و رد شدن از خطوط با آن بوق!
الف های غلط صص 66-67
خسته بر گشته زنی به خانه، زن هرجایی باز
تا شود هم نفس ساکت تنها باز
روضه در ....صص78-79
و کلی آداب دیگر که باشد وقتی دیگر، در نوشته ای مستقل درباره روضه در تکیه پروتستان ها
به طور کل مودب شاعر بزرگی است اما نه به این دلیل که هفت مجموعه شعر موفق دارد:(عاشقانه های پسر نوح، همین قدر می فهمیدم از جنگ، مرده های حرفه ای، الف های غلط، عطر هیچ گلی نیست، دروغهای...، روضه در تکیه پروتستانها) بلکه به این دلیل که هاجر نویدی و مردم مسجدسلیمان را فراموش نمی کند، به این دلیل که هنوز آن قدر در هوای ملکوت نیست که زمین مسجدسلیمان و روستای روستای قلعه رئیسی از توابع کهکیلویه را فراموش کند.
من به برخی مخاطبان طبقه سه حق می دهم اگر خیلی میانه ای با شعر و شاعران نداشته باشند؛ اخر تقصیر آن ها چیست که هر وقت پیچ تلویزیون حکومتی را باز می کنند یک شاعر ملکوتی غیر دولتی نشسته و با یک شاعر دیگر که اتفاقا او هم غیر دولتی است صحبت های خیلی خوبی درباره عشق و یار و... است و کلا از چیزهای ملکوتی؛
اما طبقه سه ایی های عزیز!
خیالتان راحت مودب ملکوتی نیست مثل خودمان است؛9
برای مردم مسجد سلیمان
بوی نفت میآید، سفرههای نان خالی است !
ای زمین تحمل کن، دست آسمان خالی است!
تا به کی چنان فریاد در عبث رها بودن
هیچ انعکاسی نیست، دره جهان خالی است!
نام زندگی داری، زیر بام مرگ انگار!
دفن میشوی اما گور همچنان خالی است!
زیر پای تو دریاست، پیش چشم تو دریا
کاسه کاسه چشمانت، زین دو جاودان خالی است
زیر پای تو دریا، رهسپار جابلساست
العجب کزین دریا، تور جاشوان خالی است
اسبهای دیروزش از دکل گریزانند
پارسوماشمیبیند کاین چراغسان خالی است
آتشی که روشن کرد شرق و غرب گیتی را
آتشی کزان آتش دیگ و دیگدان خالی است
آه ها اهورایی، اهرمن چه ها کرده است!
مسجدِ سلیماناز نعمت جهان خالی است
بوی نفت میآید، بوی مرگ میآید
آذرخش میداند قلب مردمان خالی است
باغبان نگاهم کن، ریشه در عطش دارم
تا نهال آتش هست،باغ این و آن خالی است!
پارسوماش(نام نخستین مسجد سلیمان): که بنیان گذاران آن «هخامنش» یا «چیش پش» بودهاند، را میتوان اولین شهر آریائیان و نیای پاسارگاد و تخت جمشید نامید که آغازگر شهر نشینی پارسیان و ایجاد کشوری دانست که ایران میخوانیمش.در فاصله اواسط سده۹تا اوایل سده۷پیش از میلاد قومی آریایی به نام «پارسوا»از دامنههای شمال غربی زاگرس و کوههای بختیاری به جلگه خوزستان فرود آمدندو «مسجدسلیمان»کنونی از جمله مناطقی بود که در آن سکنی گزیدند.این قوم نیمه بدوی که متکی بر معیشت شبانی و به ویژه تربیت اسب بودندبعد از آشنایی با کشاورزی و ترک کوچ نشینی در نواحی کوهپایهای جلگه،شهر تازهای بنا نهادند و آنرا به یاد سرزمین گذشته خود که «پارسوا» نامیده میشد«پارسوماش» خواندند.
پا نوشت:
1و2و3و6 تعابیر استاد عبدالجبار کاکایی است که اخیرا درتئوریشان در باب شناخت جریانات ادبی امروز، به پهنه ی تفکر و "ادب" ارائه فرموده اند.
4- در این اجاق موسع/هر شاخه جز هیمه ای نیست/در هرم بی منطق فقر/جز سوختن بیمه ای نیست
روضه در تکیه پروتستان هاص41
5- شعر مرگ عجیب هاجر نویدی را در راه ش 42 بخوانید.
7-ترانه تیتراژ 3ریال ملکوتی از آخرین و ملکوتی ترین آثار "استاد" است.
8-وارونگی از خود واقعیت است و طنز از حقیقت ماجراست است.
9-اتفاقا خود مودب از برخی شاعران دل پری دارد:
همین بس است فقط از بساط مردی تان
که در مقابل هر پیر زنی بلند شوید.
پی نوشت:
*گمان می کنم این چند خط نه تنها به هدفش نرسید بلکه حتی برای اهل شعر هم بدون دانستن ماجرای نقد رجز مویه توسط جناب عبدالجار کاکایی خیلی قابل خواندن نباشدف باید شرح مفصلی از آن ماجرا را هر چند وقت یک با خواند.حداقل متن جناب استاد را که در واقع نه فقط از جانب جناب کاکایی و نه فقط درباره رجز مویه بود. بلکه از سوی نسلی بود که کاکایی نمادش است خطاب به نسلی که رجز مویه نماینده اش است.
*اما نقد رجز مویه امید مهدی نژاد چه ربطی دارد به مطلب؟
ربطش این که من بعد از آن ماجرا سراغ هر کتاب شعری که می روم "قصه سنگ و خشت" محمدکاظم کاظمی باشد یا "از نخلستان تا خیابان" یا "دادخواست" یا "بی خوابی عمیق" مهدی سیار یا "روضه در تکیه پروتستان ها"ی علی محمد مودب و.... به طرز کاملا غیر منتظره ای می بینم نوشته: رجز مویه
چنان که خود جناب استاد هم اشاره داشتند"روی سخنشان با یک جریان منفعل و مدیریت شده و ستاینده محض" است نه با یک کتاب یا یک نفر
*نقد رجز مویه امید مهدی نژاد چه ربطی دارد به امثال بنده؟ ایضا همان طور که استاد اشاره فرمودند روی سخن شان به سمت یک نسل است "سر چشمه آموزش نسلی شد..." تئوری جناب استاد کاکایی بیشتر از آنکه نقد خود رجز مویه باشد نقد مخاطبانش بود.در ثانی من هم می خواستم با یک کامنت در بحث شرکت کنم که جناب مهدی نژاد دعوا را خاتمه داد وپذیرش کامنت در این باره را مسدود؛ این مطلب و اشارات قضای همان کامنت است و بیشتر از یک کامنت هم نیست، برای ذکر اتفاقی که نشانه و مبدا سمبلیک بازتولید تکاملی انقلاب است در حوزه شعر ؛
*نقد استاد کاکایی بر رجزمویه را به سان مانیفستمنجیانی که می خواهند با ریشه کنی نسل ما جامعه را از لوث هر آنکه غیر خودشان است -که سوسکند همه - پاک کنند،سیو کرده هر چند وقت یک بار بخوانید.
پ.ن (31 مرداد/4 روز بعد): فریادگریِ جناب مودب برای فقر مردم پژواک هایی چند میان مستضعفینی محروم از هر رسانه ای داشته که بعضا دیواری کوتاه تر از اینجانب نیافته به من منتقل می کنند؛
شاید شد و وقتی همه شان را همین جا آوردم تا معلوم شود در شرایطی که بحران مخاطب برخی را شره کرده (هر چند به روی خود نیاورند) شعر اگر شعر باشد مخاطب و موج تاثیر خود را خواهد داشت.
نقدا این کار از سر دغدغه ی جنابسید محمدمهدی شفیعیداشته باشیم تا بعد:
ای کاش که در مسیر مکتب بودیم
از دغدغه خلق لباللب بودیم
در دوره بی دردی شاعر ها کاش
هم درد و هم آهنگ "مودب" بودیم!
ظاهرا ایشان هم می رود که یک سوسیالیست بشود!