اسلام ناب در جدال با تحجر و التقاط
فایل صفحه روزنامه دریافت
فایل نمودارهای ضمیمه مصاحبه دریافت
گزیده گفتگو
- هویت انسان انقلاب اسلامی در غیریت با تحجر و تجدد شکل گرفته بود. طبیعی بود که نیروی اجتماعی انقلاب هم در تقابل با این دو جریان قرار بگیرد.
- صورتبندی تحجر، تجدد و در برابر آنها یک نیروی فکری پویا که هویت خود را در از انقلاب اسلامی میگیرد و در انقلاب اسلامی میجوید، صورتبندی نیروهای فکری اجتماعی دستکم نیم قرن اخیر ماست.
- رهبر انقلاب هشدار میدهند که مراقب باشیم تصویر ما از اسلام و دینداری نشود یک سری «مناسک میانتهی» و دیگر اسلام را آنچنان که باید، به عنوان «عقیده و جهاد» نبینیم.
- رهبر انقلاب استدلال میکنند که «مدرسه انقلاب» و مکتب امام خمینی عبارت است از درگیری با اسلامی که میخواهد به مثابه ضلع تزویر و «در خدمت زر و زور» باشد؛ و تلاش برای سربرکشیدن اسلامی که هم با «فرعونها» و قدرتمندان مقابله کند و هم با ثروتمندانی که در لوای انقلاب و توحید رشد میکنند و بعد در مقابل اصل حرکت میایستند که استعاره قرآنی آن «قارون» است.
- چرا منابر و تریبونها و پژوهشهایی که در زمینه تفکر اسلامی وجود دارد، هشدارهای اصیل انقلاب اسلامی درباره تبدیل شدن تفکر اسلامی به ابزار زر و زور و تقابل با اسلام مناسک میانتهی و مضامینی از این قبیل را بازتولید نمیکند؟ یکی از زمینههای این وضعیت این است که در پژوهش و گفتارهای مذهبی زمانه ما و به طور مشخص در فرهنگ عمومی دینی، تحجر یا دستکم بیتفاوتی نسبت به تحجر رشد کرده است. از آن طرف در سطوحی دیگر که بیشتر الیت بروکراتها و تکنوکراتها هستند، تجددزدگی و التقاط با آموزههای سرمایهداری رشد کرده است و اینها زمینههای انقلاب ارتجاعی است.
- در یک جامعه نابرابر و طبعاً ناهمبسته یا از همگسیخته، هیچ پروژهای جلو نمیرود مگر پروژههای ارتجاعیِ کسانی که مستظهر به تکاثر ثروت و قدرت هستند. در اینجاست که رهبر انقلاب اسلام ناب را به عنوان «اسلام عدالتخواه» تعبیر میکنند. یا بارها و بارها میگویند ما در زمینه عدالت اجتماعی دچار «عقبماندگی» هستیم.
- وقتی سالهاست رهبری از مجلس خبرگان رهبری و چه بسا تمام نخبگان اجتماعی یک ارزیابی اسلامی از وضعیت عدالت خواستهاند، و جواب نگرفتهاند؛ وقتی یک دهه است از حوزه و دانشگاه رشته عدالتپژوهی خواستهاند و جوابی نیامده است؛ وقتی ارزیابی ایشان مبتنی بر عقبماندگی در عدالت در محیطهای نخبگانی پژواک لازم را ندارد؛ وقتی حتی اصل ارزیابی وضعیت عدالت یا اصل نابرابری و عدالت، مسئله عمومی ما نیست؛ یعنی باید بر راهبردهای ضد ترمیدوری تمرکز بیشتری بکنیم و متوجه باشیم که انقلاب ارتجاعی، بر خلاف انقلاب تکاملی، خیلی آرام و تدریجی اتفاق میافتد.
- رسانههای یک درصدی، آدمهای حزبی، مسائل جزئی و فرعی مرتب تولید غفلت میکند و این باعث میشود ما این اصول را فراموش کنیم. باعث میشود دستگاه تحلیلی ما با این مفاهیم کار نکند و ما این تعابیر را به عنوان ابزارهای مفهومی و تحلیلی به کار نبریم.
- مفهوم «اسلام سرمایهداری» یا «مفهوم اسلام پابرهنگان»، در ادبیات دینی علاقهمندان به انقلاب کجاست؟ آیا اگر ایده «اسلام سرمایهداری» یک مفهوم جاندار بود و بسط و شرح لازم را پیدا کرده بود، امروز وضعیت ما در «عقبماندگی در عدالت» به آنجا میرسید که رهبر انقلاب به تعبیر خودشان مجبور به اعتراف و عذرخواهی شوند؟
- این همه منابر و مجامع پژوهش اسلامی، که گاهی این همه با مقولاتی مثل تمدن اسلامی و مراحل تمدن اسلامی و غیره بازی میکنند و جملهسازی میکنند؛ اگر دنبال پروژهبازی نیستند و به ادبیات امام خمینی علاقهمند هستند، چرا یکبار درباره تحجر و مقدسمآبی، درباره جنگ فقر و غنا و درباره اسلام سرمایهداری حرف نمیزنند؟ اگر مسئلهشان ایدههای رهبری است چرا از اسلام مناسک میانتهی و اسلام عدالتخواه و عقبماندگی در عدالت نمیگویند؟ مگر ایدههای کلیدی و پرتکرار رهبر انقلاب نیست؟ چرا تنها به نوشتن انشانویسی درباره تمدن اسلامی و دولت اسلامی علاقه نشان میدهند؟
امام خمینی در مبارزات خودشان، با یک جبهه بیرونی درگیر بودند که همان دنیای استکبار بود، و با دو جبهه درونی اصطکاک داشتند، که آن را جبهه متحجرین مقدس نما و جبهه معتقدین به اسلام آمریکایی مینامیدند، لطفا در خصوص این دو جبهه درونی که با تفکر امام در تقابل بودند، برای ما توضیح بفرمایید.
این سوال مهمی است. شناخت دیگریها و درگیریهای امام خمینی به شناخت ایدههای امام خمینی و انقلاب اسلامی کمک بسیاری میکند که میتوانیم آن را شناخت امور از طریق اضداد یا بازشناسی هویت از طریق بازخوانی غیریت بدانیم.
اصولاً یکی از مغالطات مهم در شناخت امام خمینی همینجا روی میدهد که محتوای خط امام را میگوییم اما محتوای خطوط مقابل آن را مسکوت میگذاریم؛ میگوییم هدف و ایده اصلی امام خمینی اسلام بود؛ این که بدیهی است. امام خمینی به عنوان یک مرجع تقلید و رهبری دینی به دنبال ترویج تفکر غیراسلامی که نبوده است! مسئله درست از جایی شروع میشود که بدانیم ایدههای مهمترین مخالفانِ حرکت امام خمینی هم اسلامی بوده است! مهمترین نقد امام خمینی هم به انواعی از تفکر اسلامی بوده و از جمله به بسیاری از اسلامشناسی و یا به عبارتی اسلامنشانسیهای رایج، حتی در عالیترین سطوح حوزههای علمیه بوده؛ ما میبینیم در مهمترین اسناد فکری و تاریخی نهضت امام خمینی، مانند کتاب ولایت فقیه، ایشان نسبت به عالیترین سطوح حوزههای علمیه که مراجع تقلید و رسالههای عملیه است، موضعی به کلی انتقادی دارند. همچنان که با اسلام التقاطی منورالفکران لیبرال و روشنفکران چپگرا نیز سر ناسازگار و نقد دارند. اینها اهم دیگریهای امام خمینی است.
البته باید توجه کنیم وقتی میگویم دیگری نهضت امام خمینی؛ این تفاوت دارد با هدف و با دشمن آن. دشمن عبارت است از استکبار جهانی و رژیم طاغوت. مسئله اما این آنجاست که امام خمینی در مسیر تقابل با استکبار جهانی و ایرانی، نیروهای فکری و معرفتیای را به ما