نزدیکترین مفهوم جامعهشناختی که برای توصیف منورالفکران/روشنفکران ایرانی میتوان به کار برد، مفهومی است که «گئورگ زیمل» در حاشیه کارهایش پرورانده: مفهوم «غریبه».
غریبه از آنجا که از خارج از جامعه وارد آن میشود هم امکانهایی برای درک بهتر دارد و هم فرصتهایی برای درک بیشتر به جامعه میدهد. با این همه غربیه در کنار فرصتهای ادراکی که به وجود میاورد و در کنار این که تغییر را آغاز میکند، از نظر اجتماعی از اثرگذاری ناتوان است؛ او همیشه مظنون و در خطر است. به بیان سادهتر در نمایش تغییر اجتماعی، غریبه شمرخوان است.
نام اثر: غربیه، حبیب الله صادقی
اینکه عوض نقد، تجسم ظلم به حضرت زهرا(س) را «میزانسن میخ در پهلو» بخوانی؛ غریبگی است و این که آن را تجسم «الهیات غلو» بخوانی البته غلط است. غُلو هیچگاه بر محور تصویر ظلم به اهلبیت(ع) نمیشده.
شاید کسانی دوست داشته باشند در نسبت خودشان با مذهب، غریبگی و غلط را واسطه کنند؛ خودشان این راه را انتخاب کردند و چارهای نیست.
غریبگی روشنفکران ایرانی البته مآلاً دیگریِ متحجر، مقدسمآب و در تاریخ درماندهشان را به پرخاش برمیکشد؛ و این دقیقاً میزانسن تفکر اسلامی در دوره معاصر است: سنتز متجددانِ غریبه با تاریخ و سنت و مقدسمآبانِ غربیه با جامعه واکنون، پرخاش میزاید و گفتگو را میکُشد.
هنر انسان/ تفکر انقلاب اسلامی این است که در میانه این میدان، الهیات انقلاب اسلامی و انقلابیگری خود را از جاری اهلبیت(ع) برداشت کند؛ متجددان با تاریخ و مقدسان با جامعه غریبهاند و خشت بر دریا میزنند؛ ما اما به گرداب اندریم؛ ما انسانِ مسوول جامعه و تاریخ خویشیم. حضرت زهرا(س) برای ما الگوی آخرین انقلاب جهانی برای عدالت است؛ او برای ما مادر نهضتهاست و ما باید در میانه این دعاوی، مسیر الهیاتی خودمان را پیش ببریم.
روزگارِ تراژدی تقابل با تجدد و تحجر را گذراندهایم و در دوره کمدی آنیم؛ کمدیای با میدانداری نوشتکها و مناظرهها اینفلونسرهای اینستاگرامی و توییتری و منبریها/ روشنفکرهای تلویزیونی.
تابلو «غریبه»؛ اثر حبیبالله صادقی به طرزی هوشمندانه به ما میگوید غریبگیِ روشنفکران ایرانی و البته غریبگی دیگریهای مقدسشان، بیش و پیش از آن که فکری-فرهنگی باشد، اقتصادی-اجتماعی است.
* این یادداشت را در صفحه اینستاگرامم منتشر کرده بودم که به دلیل ریپورت شدن پست حذف شد.