«اسلامیسازی
معرفت»، «علم دینی»، «علوم اجتماعی اسلامی» و یا مفاهیم نزیک به آن، همچنین
مفاهیمی مانند «بومیسازی علوم اجتماعی» و غیره چه نسبتی با «انقلاب اسلامی»
دارند؟ به عبارت دیگر اگر وجه مشترک و حد جامع تمام گرایشهای اسلامیسازی و بومیسازی
علوم اجتماعی و یا تولید علوم اجتماعی اسلامی و بومی را کوشش برای جایگزینی با علم
عادی موجود بدانیم، علوم اجتماعی جایگزین چه نسبتی با «انقلاب اسلامی» دارند؟
مدعای
این بررسی این است که این «نسبت» تاکنون کمتر به نحوی درخور و شایسته کاویده شده
است و چه بسا از منظری دقیقتر و در لایههای ژرف، از اساس منقطع باشد. پاسخها به پرسش از نسبت علوم اجتماعی اسلامی و
انقلاب اسلامی اغلب مبهم، کلی، بازاندیشی نشده و متأثر از مشهورات است. کوشش این
یادداشت این است که به نقد پاسخهای مصرح و متصور بپردازد و با تدقیق در اطراف
مسئله، ضمن تذکر دستاورها و دلالتهای متقابل و معتنابه معرفتی فهم و برقراری این
نسبت، اجمالی از طرح پیشنهادی را به بحث بگذارد.
* یادداشت منتشر شده در مجله علوم انسانی اسلامی صدرا؛
شماره 16