نقدهایی بر استکبار ستیزی ما
(1) شرطی شدگی در استکبار ستیزی
به نظرم یکی از مهمترین مسائل و مشکلات ما در شناخت «انقلاب دوم»، یک نوع شرطی شدگی رسانه ای است. اینکه هر سال در 13 آبان و امسال یکی دو روز قبل از آن از صداو سیما مقدار معتنابهی کلیپ های تکراری و کلیشه ای پخش شود، بعد هم در 13ر آبان یک مراسم رسمی و بی روح برگزار شود با بیانیه ای حاوی کلیات ابوالبقاء در پایان آن؛ تداوم این شرطی بودگی در دو- سه دهه اخیر، کلیت تجربه ی استکبار ستیزی ما را به چالش کشیده است.
مسئله اینجاست که این چالش لایه معرفت تاریخی، که از بنیانی ترین مبادی معرفتی استکبار ستیزی ماست را به حاشیه برده است. استکبارستیزی بدون بازخوانی تاریخی و صرفا با استدلال های انتزاعی و ذهنی به شعار می انجامد و به ناکجا آباد می رود. رشد همه ی این فضاهای فراماسونر شناسی و صهیونیست شناسی و شیطان پرستی شناسی و دیگر غرب ستیزی های خلسه ای در برابر استکبار ستیزی عینی مکتب امام(ره)و انقلاب محصول همین وضعیت است. استکبار ستیزی ای که از واقعیت و تجربه ی تاریخی ما شروع نشود، چندان ره به جایی نخواهد برد.
بخش مهمی از این تجربه تاریخی ما در همین ماجرای 13 آبان نهفته است. در بازخوانی تاریخ 13 آبان؛ در بازخوانی تفکر آن و در بازخوانی بیش از 9000 صفحه ای که از اسناد لانه جاسوسی در دست داریم.
اما چرا این بازخوانی ضروری انجام نمی شود؟ چون ما شرطی شده ایم و منتظریم هر سال 13 آبان شود! 13 آبان هم که یک روز بیشتر نیست و قد نمی دهد به این همه بازخوانی!! اصلا همین که ما ماجرا را به اسم مناسبتی آن «13 آبان» می شناسیم، نه به عنوان معرفتی-اجتماعی آن یعنی «انقلاب دوم» یا «انقلاب بزرگتر»، نشانگر همین وضعیت است.
شاید یک راه چاره بسط زمانی این بازخوانی ها باشد. یعنی وقت و بی وقت جلسه بگذاریم و خروجی رسانه ای تولید کنیم با موضوع «انقلاب بزرگتر». شاید این طوری چرت شرطی شدگی را از سرمان پراند. اصلا بیاییم یک فیلد رسانه ای برای این ماجرا در نظر بگیریم و به جای ویژه نامه های یکهویی، هر چند وقت یک باره یک سری یادداشت و غیره در این باره بپراکنیم.
(2) استکبار ستیزی انفعالی
وقتی می دیدم برخی چقدر دلشان خوش است که با اقدامات نابجای دولت مردان تابوشکنی می شود، دلم می سوخت به حال این موجودات ترحم برانگیز. با خود می گفتم که اگر انقلابی نیستید لااقل دیپلمات باشید و بفهمید با «تلفن بازی» کاری به پیش نمی رود.
وقتی می دیدم چگونه منتقدان دولت را وحشی تصویر می کنند و از پشت تریبون های متعددشان درس ادب می آموزندشان که یعنی بی ادبید؛ یا وقتی می دیدم چگونه رأی نیمی از جامعه را، رأی به «افراط و تفریط»، رأی به «خشونت»، رأی به «خود رأی»، رأی به «تک رأیی»، رأی به «عدم مشورت»، رأی به به «عدم تدبیر» و امثالهم می دانند؛ احساس نفرت داشتم؛
احساس نفرت از این همه رویه ی تبخترآمیز و منش اشرافی؛ از این که در نظرشان هر که با آن هاست معتدل است و الباقی سوسکاند همه.
اما راستش فکر نمی کردم روزی هم برسد که من هم با تمام وجود، با این موج رسانه ای حامیان دولت هم احساس بشوم. فکر نمی کردم به این زودیها بپوندم به موج «روحانی مچکریم».
اما وقتی امسال در دهه ی محرم، برای رسیدن به مجلس روضه از روی پرچم آمریکا رد می شدیم، وقتی پای منبر سخنران هیئت «تکبیر» می گفتیم، وقتی وسط شور عزاداری هامان «مرگ بر آمریکا» می گفتیم، و وقتی می دیدیم که چطور راه صد ساله ی تعمیق استکبارستیزی مان را یک شبه طی کرده ایم، دوست داشتم از ته دل داد بزنم و بگویم: «روحانی مچکریم»
اما راستش را بخواهیم نباید دل خوش کرد به استکبارستیزی های این روزهامان؛ چرا از انقلابی گری ما نبوده که این همه جزوه و پوستر و کلیپ و نشست و غیره طراحی شده. این انفعال دیگران بوده که ما را به این موضع انداخته است. اگر کسانی که از آمریکا منفعل اند را سرزنش می کنیم، خودمان هم جای سرزنش داریم که از آن ها منفعلیم! تا این انفعال -که رهاورد محافظه کاری ماست- را از خود نرانیم، استکبارستیزی هامان هم ارزش چندانی ندارند. چه این که اگر کسانی نباشد که اقدامات نابجا کنند، ما هم به خودمان نمی جنبیم و این خیلی خطرناک است. البته این سر درازی دارد این قصه ی جایگزینی انفعالی گری به جای انقلابی گری در ذهن و زبان نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی. قصه ی پر غصه ای که باز می گردد به اینکه متأسفانه ما بیشتر اصولگراییم تا حزب اللهی. که قبلا روضه اش را مفصل خواندم.(1)؛(2)؛(3)؛(4).