اشنوگل، مرگ و انسان انقلاب
خلاصه یادداشت:
*به فراز و فرودهای کوششها برای روایت انسان انقلاب عادت
کردهایم اما روایتی که اشنوگل پیش میکشید، دستکم دو برجستگی داشت: یکی تعلیق
هنرمندانهای که تعلق مخاطب به قهرمان را میکشت و به او برای تدقیق و تحلیل
رفتارهای انسان انقلاب، امکانِ توجه بیشتری میداد.
*دیگر آنکه در سراسر اشنوگل،
انسان انقلاب در کشاکش با مرگ روایت شده است. نام فیلم هنرمندانه به ابزاری غواصی
اشاره داشت که نزدیکیِ فاصله مرگ و زندگی را تذکر داده و تداعی میکرد.
*روایت اشنوگل از مرگِ در نظر شهدای غواص و تصویرش از این مسئلهی بنیانیِ انسان
انقلاب، در خور بود. به خاطر تعلیق خوبش بود، یا روایتِ مسئلهی بنیادینِ مرگ، یا
دلیل دیگری داشت، نمیدانم اما اشنوگل به دلم نشست.
اشنوگل، مرگ و انسان انقلاب
کم و بیش اطمینان دارم «انسان انقلاب اسلامی»، از برجستهترین موضوعهای اندیشه و هنر انقلاب اسلامی است. این اهمیت آنجا که پای محوریت انسان در میان است، رنگی از ویژه بودن و انحصار مییابد. سینما به اقتضای موطن خود بر مداری از انسان مدرن میچرخد. برای داشتن سینمای انقلاب، نیازی نیست با این مدار، محاجه نظری کرد. نیازی نیست سینمایی ایجاد کرد که به جای قهرمان یا حتی انسان، از ایدهها و کلیات سخن بگوید. برای تولد و بازتولید سینمای انقلاب به عنوان موجودی اجتماعی، کافی است آثاری داشته باشیم که در مرکز خود، به جای نفسانیت انسان مدرن، روایت و موجودیت انسانِ انقلاب را نشانده باشند. در یک دهه اخیر بیش از ده اثر پرترهی معطوف به روایت انسان انقلاب دیدهایم. هنگامی که به عنوان یک مخاطب به تماشای این آثار مینشستم، به خوبی میشد دید، دشواریهای گام نهادن در سرزمین ناشناخته و ناهموار روایتِ انسان انقلاب، چگونه کارگردانهای مختلف را گرفتار کرده و گاه به فرود کشانده است.
اگر چه «روایت انسان انقلاب»، از اساس مبحثی است که کمتر مورد توجه بوده اما کم و بیش این این مسئله را میتوان در طرحواره این بحث برجسته دید که: «چگونه میتوان در روایت انسان انقلاب، به مثابه یک کارگردان یا مخاطب، آنچنان شیفتهی انسان انقلاب نشد که احساس بر شناخت غلبه یابد؟» همواره با خودم فکر کرده و میکنم این یکی از مهمترین مسئلههای روایت انسان انقلاب است.
***
با این پرسش(ها) بود که به تماشای اشنوگل نشستم. به فراز و فرودهای کوششها برای روایت انسان انقلاب عادت کردهایم اما روایتی که اشنوگل پیش میکشید، دستکم دو برجستگی داشت: یکی تعلیق هنرمندانهای که تعلق مخاطب به قهرمان را میکشت و به او برای تدقیق و تحلیل رفتارهای انسان انقلاب، امکانِ توجه بیشتری میداد. از این نظر تعلیق اشنوگل به بصیرتی مهم درباره چگونگی روایتِ انسان انقلاب دلالت میداد؛ به عنوان یک علاقهمند که آثار مختلفی را برای رسیدن به چگونگیهای روایت انسان انقلاب میکاود، اشنوگل یک آوردهی جدید و ارزش افزوده داشت.
دیگر آنکه در سراسر اشنوگل، انسان انقلاب در کشاکش با مرگ روایت شده است. نام فیلم هنرمندانه به ابزاری غواصی اشاره داشت که نزدیکیِ فاصله مرگ و زندگی را تذکر داده و تداعی میکرد. قبلتر به این تحلیل رسیده و آن را تا حدودی توضیح داده بودم* که در نظر انسان انقلاب، زندگی در مرز مرگ معنا مییابد: «مردن زندگی است» و مرگ از بنیانیترین مبدأهای پیدایی، پایایی و زندگی انسان انقلاب است. روایت اشنوگل از مرگِ در نظر شهدای غواص و تصویرش از این مسئلهی بنیانیِ انسان انقلاب، در خور بود. به خاطر تعلیق خوبش بود، یا روایتِ مسئلهی بنیادینِ مرگ، یا دلیل دیگری داشت، نمیدانم اما اشنوگل به دلم نشست. دست مریزاد.
* برای توضیح بیشتر ن.ک به یادداشتهای «درآمدی بر درک اجتماعی- فلسفی از پدیده شهید حججی»، «درآمدی بر انسانشناسی انقلاب اسلامی»، « جشنواره عمار و روایت انسان انقلاب» و مقاله «نظریه انقلاب امام خمینی» در مجله اندیشه سیاسی در اسلام، پاییز 1394، شماره 5.