طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

ارزیابی‌های شتاب‌زده یک طلبه

طبقه سه

بسم الله
دوست می داشتم این وبلاگ
- این پنجره‌ی سرد و بی‌روح - جز یک صفحه نمی‌داشت
و در آن صفحه جز یک سطر نمی‌بود
و بر آن سطر جز یک کلمه نمی‌نشست
و آن کلمه «خمینی» بود و دگر هیچ نبود...
***
آن‌هایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم «طبقه سه» بود، همین فقرا.
صحیفه امام ج8 ص 293

***
طبقه سه صفحه شخصی و بایگانی کاملی از نوشته‌ها و گفته‌هایم،از سال 1389 تا کنون است. می‌کوشم جستجوها و جستارهایی در این صفحه منتشر شود که «غایت»، «موضوع» و یا «مسئله»شان «انقلاب اسلامیِ اکنون» باشد.

***
معرفی بیشتر و گزارش‌واره‌ای از برنامه پژوهشی این صفحه در قسمت "درباره طبقه سه"، در نوار بالای صفحه آمده است.

***
صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی:

اینستاگرام @namkhahmojtaba
توییتر @Namkhah1
تلگرام @tabagheh3_ir

***
ایمیل namkhahmojtaba@gmail.com

بایگانی
آخرین نظرات

دوگانه‌ی «انقلابی‌گری/محافظه‌کاری» به اندازه‌ی «انقلابی‌گری/غرب‌گرایی» برای آینده‌ی انقلاب مهم است. به همان میزان که انحلال انقلاب در هاضمه‌ی جهانی، مسیر محتمل در مرگ انقلاب است؛ سکون در قتلگاه محافظه‌کاری نیز پایان انقلاب است.

هر جامعه مرکب از پویایی و ایستایی‌هایی است که هستی و حرکت جامعه را تشکیل می‌دهد. یک جامعه به همان میزان که به ثبات نیاز دارد به تغییر نیاز دارد تا دچار رکود نشود. محافظه‌کاری اما عبارت است از تفوق ثبات بر تغییر.


همین محل نزاعِ اصلی، میان جریان عدالت‌خواهی با محافظه‌کاری امنیتی است. البته در این جا عنوان «امنیتی» را به عنوان برچسب به کار نمی‌برم. بلکه می خواهم اشاره کنم به محل اصلی نزاع. توضیح آن‌که دغدغه‌ی امنیت، حاصل توجه ثبات و ایستایی اجتماع است. دغدغه‌ی عدالت اما به تغییر و پویایی جامعه نظر دارد. اصولگرایان (یا همان جناح راست) به ویژه نواصولگرایان یا همان اصولگرایان تحول‌خواه(راست امنیتی)، نماد بارز تفوق امنیت بر عدالت هستند و نواصولگرایان در این زمینه قطعا از سلف بازاری خود- راستِ بازاری- پیشی گرفته‌اند.

چندی پیش روزنامه‌‌ی «صبح‌نو» که مواضع طیف موسوم به نواصولگرایان را نمایندگی و بازنمایی می‌کند تحلیلی در تیتر یک خود منتشر کرد که علاوه بر فروکاست ماجرای فتنه سال 88 به یک دوقطبی؛ و تبرئه ضمنی و بل صریح اشرافیت، این گونه شروع می‌شد: «در یک نگاه کلان، شاید مهم‌ترین دغدغه رهبر انقلاب در طول 27 سال زعامت ایشان، حفظ «ثبات» و «امنیت» کشور به عنوان پیش‌شرط اساسی هرگونه حرکت رو به جلو بوده باشد».

این خوانش راست‌گرایانه از رهبر انقلاب البته صحت ندارد. رهبری که به صراحت می‌گوید «اگر عدالت نباشد، هیچ چیز در جامعه نیست ... عدالت که نباشد، امنیت هم در خدمت طبقه‌ی مرفه و برخوردار و سوءاستفاده‌چی است». ‌شک ندارم رویکرد این راست‌های امنیتی جوان در این سال‌ها نادانسته و دست کم از نظر فکری، جاده‌صاف‌کن و تأمین امنیت کننده برای طبقه مرفه و سوءاستفاده چی بوده‌ است.

حاصل آن‌که نه مراد از بیان «امنیتی» به عنوان پسوند طیف متأخر اصولگرایی، تعریض است و نه امنیتی بودن غالب کنش‌ها و تفسیرها و البته اشتغالات این نواصوگرایان اتفاقی است. هم‌چنان که قرابت‌‌های میان دیدگاه نواصولگرایان با اصولگرایان سنتی و با ریاست محترم جمهور (که متخصص امنیت هستند) نیز نه یک اتفاق تصادفی که یک همزبانی ریشه‌ای است: همگی صورت‌های مختلفی از ثبات‌ را برای جلب سرمایه‌گذار می‌خواهند.

تفاوت عمده‌ی سه جریان فوق در «جوانی» اصولگرایان جوان نهفته است اما نباید فراموش کرد عنصر جوانی در «راست‌های جوان»، صرفاً «زیست‌شناختی» است و نه «معرفت‌شناختی». تحولِ مورد نظر اینان همان مسیری است که امثال کارگزاران در انتهای آن هستند؛ به این استدلال در همان یادداشتی که دغدغه‌ی رهبری را «ثبات» می‌خواند توجه بفرمایید: «در تئوری‌های اقتصادی گفته می‌شود سرمایه‌گذار، گرایش به جایی دارد که در آن از ثبات و امنیت نسبی برخوردار باشد.» این راست‌های جوان که کمی جاافتاده تر شوند و این قبیل ایده‌هاشان را کمی عمیق تر دنبال کنند احتمالا می شوند یکی مثل همین مسئولان فعلی ما.

البته این بحثی محافظه‌کاری نواصولگرایان شواهد فراوانی دارد. سرمقاله‌‌های همین روزهای اینان با عنوان «عدالت‌خواهی و عدالت‌خواری» و سپس «لجبازی و آنارشیسم». نوشته‌هایی که در آن از روی دست امثال شرق، مشتی از اتهامات را در مورد دولت قبل رونویسی کرده‌اند نه برای نقد دولت قبل، که برای جلوگیری از نقد. برای این‌که اثبات کنند کار امثال سعید زیباکلام در دیدار با خانواده‌ی یاشار، آنارشیسم و کار جناب شهردار سردار یک «اقدام معمولی و قانونی یک ارگان خدماتی» است.

این سطح از محافظه‌کاری با این بسط یدی که در عرصه‌ی امنیت دارد، چه آینده‌ای را نوید می‌دهد؟ جز این‌ است که سرمقاله‌ی صبح‌نو قله‌ی کوه یخی است که در دامن دامنه‌ی خود برخوردهای به مراتب گازانبری‌تری را با کسانی که آنارشیست می‌خوانند، می‌پروراند؟

سر همراهی با این اقدام جناب زیباکلام را ندارم که اگر داشتم، می‌رفتم. (چه آن‌که اگر پای و عرضه‌ی رفتنی بود و رفتنم ارزشی خبری داشت، ترجیح می‌دادم به خانه‌ی امثال سید میثم صفائیان و منصور نظری بروم.) با این حال سر همراهی نداشتن یا نقد داشتن یا حتی قبول نداشتن یک چیز است؛ با پشتوانه‌ای از رونویسی انشاهای رسانه‌های جریان سرمایه‌داری ایرانی امثال زیباکلام را به «عدالت‌خواری»، آن‌گاه «آنارشیسم» محکوم کردن یک چیز. جز این است که صبح‌نو، نسخه‌ی روی دکه‌ی همان بولتن‌هایی است که اگر زمینه را فراهم بیابند ریشه‌ی آنارشیمِ یک مشت یک لاقبا را از بُن بر می‌کندند؟

جماعتی از مسئولان قضایی، لشکری و کشوری و مدیران جهادی گفتند و سپس تکرار کردند که دستگیری یاشار سلطانی با شکایت شهرداری نبود و هیچ ارتباطی با این موضوع ندارند. حتی این اواخر باصدای بلند گفتند؛ گفتند پرونده‌های دیگری مطرح است. البته باید قبول کنند که همزمانی دستگیری یاشار و فیلترها، با انتشار فهرست موسوم به املاک نجومی، که لابد کاملاً اتفاقی است، «کمی» رهزن است!

فقط خواستم عرض کنم با این فرمانی که این جماعت امنیتی پیش می‌روند و «روی دکه» یک مشت جوان دانشجو و طلبه و یک معلم یک لاقبای دانشگاه را رمی به آنارشیسم می‌کنند؛ مشخص است «زیر دکه» چه خبرها در پیش است: صورتی در زیر دارد آن‌چه در بالاستی. جز این است که آنارشیم تعبیری است از همان ساختارشکنی و ضد انقلاب بودن البته به زبان «زمانه‌ی دانایی»!(شعاری که هر روز در لگو روزنامه صبح‌نو تکرار می‌شود). این بدان معناست است که اگر/ وقتی یاشار بیرون بیاید، احتمالا باید برود دیدار خانواده سعید زیباکلام! به نظرم زیباکلام‌ها ترجیح بدهند به رسم متخصصان امنیت در دولت، «بیسواد» خوانده شوند و به دانشگاه بروند که بیاموزند؛ نه این‌که آنارشیست خوانده شوند و دیگران به دیدار خانواده‌شان بروند!

یک سطح از مسائل آینده‌ی انقلاب اسلامی در تقابل با کسانی است که در دامن محافظه‌کاری احزاب پرورش یافته‌اند اما به اقتضادی شرایط سنی و بستر اجتماعی بی‌توجه به عدالت نیستند؛ آن‌قدر «ثبات‌گرا» و محافظه‌کار و امنیتی  و کم حوصله هستند که کافی است یک «یک دیدار» با خانواده‌ی یک متهم (و نه حتی مجرم قطعی) خلاف نظر آنان باشد. همین «یک دیدار» کافی است تا کسی که سلیقه‌ای غیر آنان دارد را رمی به «آنارشیم» کنند و بعد هم که همه می‌دانیم جای آدم آنارشیست و ساختارشکن کجاست.

فقط هاضمه‌ی جهانی نیست که ممکن است انقلاب را ببلعد؛‌ قتلگاهِ مرداب‌وش این جماعت هم هست...


* این متن حاصل تجمیع چند مباحثه‌ی مجازی است و تا حدودی طبیعی است به رغم سبک این صفحه، خیلی ناظر به مصداق باشد. مهم اما موضوع محافظه‌کاری است که «قتلگاه انقلاب» است و هرگز به میزانی که اهمیت دارد به آن نپرداخته‌ایم. به امید خدا در این‌باره خواهم نوشت و پذیرای نقدها و نظرات خواهم بود.

نظرات  (۲)

۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۷:۱۲ سید محمد حسین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بسیار عالی بود برادر.
حبذا
۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۱:۰۲ زهیرحاجی حسینی
سلام و درود
بسیارعالی بود حرف دل بچه های عدالتخواه رو زدید
یک سوال داشتم :کانال تلگرام ندارید؟به نظرم حیف هست این مطالب در این فضا انتشار پیدا نمی کند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی